ا
تو را دیدن یا اندیشدن؟! | نمایشنامه فلسفی
در خیابان علی ایستاده است، امیر به او نزدیک میشود و با دست به پشتش میزند.
امیر: سلاااام علیییی
علی: هوی آقا!
امیر: آقا کیه؟! من امیرم.
علی: بذار ببینم.
علی قد و هیکل امیر را برانداز میکند.
امیر: بابا همون امیر که معلممون میخواست، امتحان بگیره، برگهها رو دزدیدیم. یادت نمیاد! اول دبیرستان. چه روزایی بود!
علی: بعدش هم رضایی کیف همه رو گشت. بعد میخواستن برگههای امتحانی رو پیدا کنن. تو کیف حمید یه چیزای دیگه پیدا کردن.
امیر: رضایی سرخ و سفید شده بود.
علی: از حمید خبر دارید؟
امیر: نامرد چه قدر مگه گذشته که دوم شخص جمع برام استفاده میکنی؟!
علی: من هنوز شما رو به جا نیاوردم. میشه بچرخید؟
امیر پشتش را به علی میکند. علی دوباره از بالا تا پایین را برانداز میکند.
امیر: بعد دبیرستان چی کار کردی؟
علی: فلسفه تحلیلی خوندم. پس شما هم در همون دبیرستان ما درس میخوندید؟
امیر: آری! آخر کله پوکت کار دستت داد! حالا تو این چیز چی کار میکنن؟
علی: تو چی؟
امیر: تو فلسفه تحلیلی؟
علی: میشه سرتونم بیارید پایید؟
امیر: خفهام کردی بابا برو گمشو! تاکسی .. تاکسی!
علی: آقا خواهش میکنم! اگر شما واقعا امیر باشید، باهاتون یه کار مهم دارم!
امیر سرش را پایین میآورد. علی لای موهای امیر را میگردد.
امیر: نگفتی.
علی: والا نمیشه تو چهار پنج دقیقه تعریفش کرد ولی من روی فلسفهی ادراک کار میکنم. تزم اینه که ما انواع طبیعی مثل درخت و سیب و غیره رو ادراک نمیکنیم. یعنی من فقط میتونم شکل و رنگ و اندازه رو ببینم و بعد تصمیم بگیرم که چه چیزی میبینم.
امیر: یعنی واقعا یادت نمیاد که کنار اون درخت تو پارک میشستیم و بستنی میخوردیم؟
علی به همون جایی توجه میکند که امیر میگوید.
علی: مستطیلی، قهوهای، سخت، تنه. سبز، مخروطی، روی تنه، برگ. آره درسته درخته.
امیر: خسته نباشی.
علی: آره یادمه با امیر اون جا بستنی میخوردم. ولی وایسا کجا بودم؟! شما حواسم رو پرت کردید حالا دوباره باید ببینم که کی هستید؟ دو سوراخ وسط صورت، دماغ. دماغ کوفتهای.
امیر: هی! حالا لازم نیست که جار بزنی؟! تو فلسفه هم میری، احمقانهترین تز رو بر میداری!
علی: خب اگر عجله دارید، من اصراری به شناختن شما ندارم. با توجه به گفتههاتون که مدعی هستید، خاطرات شما هستند. هویت شما از دو حال خارج نیست. یا امیر هستید یا از نزدیک میشناسیدش.
امیر: خب؟
علی: شیش تومن به من بدهکاره!
امیر: تبریک میگم!
علی: چی رو؟
امیر: تز شما درسته!
علی: منظورتون چیه؟
امیر: من اول گمون کردم که علی رو دیدم ولی من قضاوت کردم که شما علی هستید و قضاوت اشتباهی هم بود. با اجازه.
امیر به سمت بیرون صحنه میرود و هر چه به بیرون نزدیک میشود، قدمهایش را تندتر میکند.
علی: دماغ کوفتهای. چاق. صورت پر از جوش. کوتاه. اِ امیره. اِ امیره. امیره! وایسا! پول من رو بده!
علی هم به سرعت خارج میشود.
صورتبندی فلسفی
یکی از مناقشات در فلسفه ادراک این است که ما چه چیزهایی را میتوانیم ادراک کنیم؟ در پاسخ به این پرسش دو گروه مختلف به وجود میآیند. برخی عقیده دارند که ما تنها میتوانیم ویژگیهای سطح پایین را ببینیم. ویژگیهای سطح پایین عبارت از شکل، رنگ و اندازه هستند. در واقع شما برای آن که بتوانید درخت را ببیند، ابتدا ویژگیهای سطح پایین مثل شکل هندسی و رنگ تنه درخت را میبینید و آن را با دانشی که از تنه درخت دارید، میسنجید و پس از آن قضاوت میکنید که تنه درخت میبینید.
در سوی دیگر کسانی هستند که معتقدند، ما میتوانیم علاوه بر ویژگیهای سطح پایین، ویژگیهای سطح بالاتر دیگری را نیز ببینیم. به عنوان مثال میتوانیم انواع طبیعی مثل درخت یا حیوانات را ادراک کنیم. همین طور میتوانیم انواع مصنوعی مثل لپتاپ و ویژگیهای زیباییشناسانه را ببینیم. این گروه از فیلسوفان بر این باور هستند که ما به جای این که هر بار داوری کنیم که درختی در آن جاست، درختی را میبینیم که در آن جا قرار دارد.
نظر شما چیست؟ نظر کدام یک از این دو گروه به نظر شما شهودیتر میرسد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
فلسفه ذهن و این که چرا هوش مصنوعی در همین لحظه نیز ممکن است خودآگاه باشد
مطلبی دیگر از این انتشارات
اراده آزاد؛ افسانهای یا واقعی؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
مثل مریض رفتار کن سوپرمن! | نمایشنامه فلسفی