Just Impossible Is Impossible
حرکت و خودِ دکارتی
حرکت و خودِ دکارتی
اگر از دبیرستان به خاطر داشته باشید، قانونهای حرکت با سه شماره و به نام نامی فیلسوف طبیعت در قرن هفدهم، یعنی اسحاق نیوتن کبیر معرفی میشوند. قانونهایی که در حقیقت به تعریف حرکت، سکون و نیروی وارد بر جسم در شرایط ساده و شرایط عمل و عکسالعمل، میپردازد.
کافی است قدری با تاریخ علم بیگانه باشید (- البته این اصلا خوب نیست!) و از سر اتفاق، متنی را بخوانید که در آن به تشریح قانونهای حرکت دکارتی پرداخته باشد، در نگاه اول و نه به صورت عمیق و دقیق، تقریبا شک ندارم که تصور خواهید کرد جناب رنه دکارت فرانسوی، به توصیف متافیزیکی قوانین حرکت نیوتنی و تبیین و چرایی آنها پرداخته است؛ آن هم در چند قانون دستهبندی شده براساس علت حرکت و سکون و تاثیر متقابل دو جسم در حال حرکت و سکون بر یکدیگر. این تجربهای است که باید صادقانه بگویم برای خودِ من به عنوان دانشجویِ پیشینِ فیزیک، اتفاق افتاده بود و برای چند دقیقهای به پس و پیش زمانیِ این دو دانشمند شک کردم! اما تاریخ علم به ما میگوید که رنه دکارت و نیوتن تنها هشت سال همزمانی -البته با اجازه جناب اینشتین- را تجربه کردهاند (نیوتن ۸ ساله بود که دکارت چشم از جهان فروبست) و توصیف او از فیزیکِ جهان در قالب پرداختن به موضوع حرکت، در کتاب مشهور او جهان و نیز اصول مقدم بر توصیف نیوتنیِ حرکت و قانونهای طبیعت اوست.
و اما قانونهای طبیعت از نظر دکارت:
قانون اول: هر شیٔای به خودی خود به همان حالت خود باقی میماند؛ بنابراین، آن چه یک بار حرکت کند، به حرکت خود ادامه میدهد.
قانون دوم: هر حرکتی به خودی خود دارای حرکت راست (مستقیم) است؛ بنابراین اگر شیٔای به صورت دایرهای حرکت میکند، مرتب از مرکز دایرهای که آن را فراگرفته دوری میکند.
قانون سوم: اگر جسمی به جسم بزرگتر از خود برخورد کند، چیزی از حرکت خود از دست نمیدهد (فقط به طرف دیگری منحرف میشود)، اما اگر به جسم کوچکتر از خود برخورد کند، به همان مقدار که به آن حرکت منتقل میکند، از حرکت خودش کاسته میشود.
البته این قانون آخر بحث زیادی دارد و پس از او نیز بسیار در مورد صحت و درستی آن سخن به میان رفته است. خود او نیز احساس میکند قانون سوم نیاز به تبیین بیشتری دارد؛ بنابراین در ادامه معرفی آن، دو دلیل مجزا برای اثبات درستیش میآورد: یک، استناد به اینکه، بین حرکت به خودیِ خود و چیزی به نام تعیّن حرکت یا determination (شاید بتوان آن را سوق دادن معنا کرد)، تفاوت وجود دارد و دو اینکه، مبنای متافیزیکیِ قانون سوم را به ثبات لایزال الهی نسبت میدهد. علاوه بر این، او در ادامه قانون سوم در کتاب اصول، به ۷ قاعده فرعی نیز اشاره میکند که بیشتر در توضیح و تبیین موارد مختلف و ممکن برخورد دو شیء میباشد.
از نظر دکارت، حرکت اولیه در عالم ثابت است؛ زیرا خداوند علّت نخستین حرکت است. بنابراین مقدار حرکت در جهان ثابت است و در هر برخورد، این میزان باید ثابت بماند، ازین رو جسمِ سنگینتر در برخورد با جسم سبکتر هر مقداری از حرکت که منتقل کند، باید از حرکت خودش کم شود. در حقیقت، مقدار سکون و حرکت در جهان تغییرناپذیر است، هرچند که حرکتها تند و یا کند میشوند اما مقدار حرکت تغییر نمیکند. زیرا خداوند این مقدار اولیه را برای حرکت به جهان داده است، پس هر بیش و کمی باید جبران یکدیگر باشند تا در کل، تغییری حاصل نشود. اگر به بیان امروزینِ علم بخواهیم آن را صورتبندی کنیم، به اصل بقای اندازه حرکت میرسیم. اصلی که مطابق با سه قانون دکارت در باب حرکت، باعث وحدت جسم میشود.
موضوع وحدتِ جسم، چیزی است که ما را به جنبه دیگری از تعریف دکارت در مورد حرکت رهنمون میشود. دنیل گاربر (Danial Garber) در کتاب فیزیک متافیزیکوار دکارت، با اشاره به نامهها و نوشتهجات دکارت سعی در به تصویر کشیدنِ موضع نه چندان روشن دکارت در مورد حرکت نسبی و مطلق دارد. موضعی که رویه ابهامآمیز آن، به احتمال بسیار، بیتاثیر از دادگاه گالیله نبوده است. برای اهالی تاریخ علم، پوشیده نیست که زمانی بیان و نگارش مطالب علمی برخلاف رویه رایج و مورد پذیرش جامعه علمی-مذهبی به راحتی روزگار کنونی! نبوده است؛ لیکن اگر از سخنان اغراقآمیز در باب مظلومیت گالیله و محکومیّت او توسط کلیسا بگذریم، قدر مسلم و در نگاه نخست -مخالفت اربابان علم با نظریههایی در رابطه با حرکت زمین و موقعیّت نسبی آن در آسمان که توسط گالیله ارایه شده بود، دکارت را بر آن داشت تا از چاپ رسالهای با مضامینی مشابه نظر گالیله، خودداری کند. از این رو اینگونه به نظر میرسد که او به طور ضمنی و در لفافه، نظر خود در زمینه حرکت نسبی و موقعیت سکون زمین را بیان کرده و به نوعی نوشته پیشین خود را اصلاح کرده است. اگر چنین احتیاطی را قبول کنیم، بیان نه چندان روشن و عدم موضع صریح دکارت در تعریف چگونگی حرکتِ زمین، قدری برایمان روشن خواهد شد.
اما وحدت جسم در نظر او چگونه به حرکت نسبی یا مطلق مرتبط میشود؟
او در تعریف جسم، آن را کیفیتی از جوهر مادی میداند که همهاش با هم حرکت میکند. در واقع ادعای او این است که اگر چیزی به نام حرکت نباشد، اجسام از یکدیگر قابل تمیز نیستند؛ زیرا او حرکت را جابهجایی یک جسم از همسایگی جسم دیگر میداند. به عبارت بهتر براساس نظر دکارت، اگر جسمِ ساکن در تماس اجسام دیگر باشد، ما تنها یک جسم داریم و این حرکت است که باعث وحدت و تمایز یک جسم از دیگری میشود. در ادامه این بحث او سعی در تبیین موقعیت حرکت اجسام نسبت به یکدیگر دارد که آن را با مثالی در مورد حرکت منفرد و حرکتهای به هم مرتبط برای یک فرد در حال راه رفتن بر روی قایق شناور بر روی آب در حالی که جعبهای، حاوی یک ساعت با عقربههای چرخان، در دست دارد، مبین میکند.
نکته جالبی که در رابطه با احتیاط یا به بیانی رفتار محافظهکارانه دکارت باید خاطرنشان کنم، تعریف او در باب حرکت زمین در دو کتاب اصول و جهان است. او در کتاب جهان با بیانی پوششوار به توضیح حالتی از احساس واقعی ما از سکونِ زمین میپردازد؛ این در حالی است که در کتاب اصول (در این کتاب نظر بالغ و رشدیافته او در مورد حرکت و قانونهای طبیعت، دستهبندی شده است) به توضیح حرکت نسبی زمین و موقعیت آن در آسمان نسبت به فضای دربردارنده زمین، خورشید و سایر سیارهها، پرداخته است و تمایز جدی بین سکون و حرکت را مشخص نموده است. البته باید بگویم که در این خصوص بین تاریخپژوهانی چون کویره (Koyre) و گاربر اختلاف نظرهایی نیز وجود دارد؛ اما نگرانی او در خصوص دادگاه گالیله در نامهای که به دوست و منتقد خود، پدر مرسن (Mersenne) نگاشته است، قابل انکار نیست.
برگردیم به قانون سوم، بحث در مورد تمایز بین حرکت و علت حرکت و نیز اصلی با نام بقای اندازه حرکت بود. او حرکت به خودی خود و حرکت به عنوان حالتی از ماده را لازمه فیزیک خود میداند. اگر دکارت را با دوگانهانگاری ذهن و بدن بشناسید، تصریح میکنید که جوهر بدن از نظر دکارت امتداد و بعد است و جوهر ذهن، اندیشه یا فکر است که ویژگی امتداد ندارد. در نظر دکارت، حرکتْ حالتی خاص و ویژه یا به بیان بهتر مهمترین حالت (Mode) جسم است. او در ابتدای تفکر خود و شاید در لابهلای خطوط کتاب جهان، با انتقاد از ارسطو در تعریفی غیرملموس و غیرقابل فهم از حرکت به عنوان فعلیتی از یک شیء بالقوه که به صورت بالقوه در آن است- حرکت را بینیاز از تعریف میداند و میگوید: برای توضیح حرکت راه رفتن از یک سوی اتاق به سوی دیگر اتاق، بیانی نمادین و به مراتب روشنتر از تعریف ارسطویی حرکت دارد؛ اما بعد از آن و در ادامه تفکر خود در باب حرکت و فیزیک طبیعت، الزام تعریف درست و روشنی از حرکت را احساس میکند و به تبیین سه مسئله حرکت، سکون و زمان میپردازد. رویکرد او به حرکت در ابتدای راه بر اساس حرکت و انتقال مکانی یک رویکرد هندسی است اما در ادامه بالندگی تفکر او شاهد تعریفی مناسب و به اصطلاح فرمال در سازگاری با قانونهای طبیعت او هستیم. تعریفی که انتظار میرود با انتقاد او از فلسفه ارسطویی، خود دچار دَوریگری و ابهام نباشد!
در ادامه این نوشتار، ابتدا باید به تعریف قوام گرفته حرکت، در نظر دکارت بپردازیم و سپس به تمایز حرکت از علت حرکت در ارتباط با علت نخستین پرداخته و نیز به دو واژه خاص Duration و determination در فیزیک دکارتی، نظر خواهیم افکند. این دو واژه قرار است ما را به فهم بهتری از ارتباط بین حرکت و ادراک هدایت کنند. اگر کمی صبور باشید ارتباط حرکت و ادراک را با خودِ دکارتی درک خواهید کرد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
جسارت های فلسفه برای من
مطلبی دیگر از این انتشارات
ژن های زامبی که از مرگ ما جان سالم به در می برند
مطلبی دیگر از این انتشارات
آنچه درباره نیهیلیسم باید بدانید