خویشتن‌آگاهی یا بدن‌مندی؟

خوداندیشی دکارتی شیوه‌ای منطقی برای پاسخ به پرسش‌های حیاتی انسان در شناخت خود و گیتی است. این واژه شاید کمی نزدیک به خویشتن-آگاهی یا حتی خودکاوی بیاید، اما در واقع این خوداندیشی که نزدیکی زیادی به solipsism دارد، پیش از نتیجه آگاهانه آن در شناخت ما از خویش، برآمده از یک روش فلسفی در پاسخ به شکاکان زمانه اوست. شک دکارتی که شکی روش‌مند در جهت پاسخ به اشکال‌های وارده در حوزه متافیزیک است، از کاویدن خود به عنوان یک آزمایشگاه ذهنی آغاز و تا حصول یقین مراتب سه‌گانه‌ای را طی می‌کند تا نظامی برپایه هرآنچه واضح و آشکار است برپا کند.

وضوح و تمایز دو کلیدواژه رنه دکارت فرانسوی است که نه تنها شالوده کلی استدلال‌های او را در بردارد، بلکه به عنوان یک هدف در هر مرحله از مراحل شک دکارتی دنبال می‌شود. این دو واژه ماهیت نگاه ریاضیاتی او به عالم را بسیار پررنگ می‌کند. البته در این‌جا هدف ما بررسی میزان موفقیت او در رسیدن به این وضوح و تمایز نیست، اما مفهوم ضمنی «می‌اندیشم؛ پس هستم» ماحصل تمایزگذاری جزء به جزء او در سطح‌های مختلف ادراکی به شیوه‌ای سلسله مراتبی است که سعی دارد تصویری روشن و واضح از آن‌چه هست ارایه دهد. بهرحال آن‌چه برای برخی منتقدین این فیلسوف عصر معروف به شکوفایی علم از منظر پیکربندی فلسفی، چالش برانگیز است، به همین شیوه solipsism با ترجمه نه چندان دلچسب آن یعنی خودتنهاانگاری برمی‌گردد؛ زیرا مسئله تعمیم و عمومی کردن نتیجه حاصل، معضلی است که برای چینش یک نظام دقیق و بین ذهنی باید به آن توجه شود.

درواقع خوداندیشی دکارتی در نظام دوآلیسم یا دوجوهری او به نوعی سعی در یافتن ارتباط بین آن‌چه دیدنی و آن‌چه ندیدنی است در نزدیک‌ترین و قابل لمس‌ترین تجربه هر روزه دارد. ارتباط بین رویدادها در بیداری و رویاها در خواب، ارتباط بین تفکر و آن‌چه در طبیعت مشاهده می‌کنیم، همه این‌ها تلاشی برای دست‌یابی به یقینی‌ترین باورها در ساحت آن‌چه وجود دارد است. اگر این خود در واکاوی ذهن خویش سربلند شود، آن‌گاه می‌تواند در اثبات هسته متافیزیکی عالم نیز قدمی بردارد. دکارت با این کار به نوعی زمینه را برای ورود به مسئله سخت آگاهی فراهم کرده است، زیرا در این قیاس مخفی بین خود و کلیت جهان، مسئله اصلی، آگاهیِ ما از خود و جهان پیرامون است.

مثال ساده دکارت در تعبیر واقعی یا توهمی بودن اشیاء در مورد موم عسل که سعی دارد تمام ویژگی‌های قابل اندازه‌گیری آن را از او انتزاع کند، به خوبی درک واضحی از ارتباط تجسم ذهنی و تعین واقعی شیء در عالم بیرون را به نمایش می‌گذارد. این ارتباط بار دیگر در مورد تصویرها و رویاهایی که در خواب می‌بینیم و تصویر واقعی‌تر آن‌ها در بیداری از نظر دکارت قابل پی‌گیری است. به طور کلی استفاده او از خودکاوی (با خودکاوی روان‌شناسی اشتباه نشود؛ کاویدن ذهن) فراتر از رسیدن به یک دانش و آگاهی شخصی به معنای درونی و سوبژکتیو محض آن است؛ بلکه هدف نهایی او ارتباطی است که با فضای بیرونی و آبژکتیو در هر دو ساحت وجودشناسانه و معرفت‌شناسانه دنبال می‌کند.

با توجه به این می‌توان گفت بین دو واژه خودکاوی یا همان خویشتن‌آگاهی و خوداندیشی دکارتی تفاوت محتوایی و کاربردی قابل توجهی وجود دارد که نیاز به تدقیق بیشتری دارد. این هدف با پرداختن به واژه دوم یعنی خویشتن‌آگاهی واضح‌تر و قابل حصول‌تر خواهد بود.

در شماره بعدی به سراغ خویشتن‌آگاهی از منظر فلسفی و روان‌شناسی می‌رویم...