ذهن


«اندرون از طعام خالی‌دار/تا درو نور معرفت بینی/ تهی از حکمتی به علت آن / که پری از طعام تا بینی»

سعدی در این بیت به سادگی رابطه ی بین ذهن و بدن را توضیح می دهد. هرچه درون از غذا یا ماده خالی باشد، در عوض جایگاه تفکر یا معرفت خواهد بود.

«سخن آنگه کند حکیم آغاز / یا سرانگشت سوی لقمه دراز / که ز نا گفتنش خلل زاید / یا ز ناخوردنش به جان آید / لاجرم حکمتش بود گفتار / خوردنش تندرستی آرد بار»

در این مورد نیز به سادگی و اختصار به تشریح رابطه‌ی ذهن و بدن می‌پردازد:

استفاده ی کمتر از دهان که خروجی برای ذهن و ورودی برای دستگاه گوارش است، باعث افزایش سلامتی و حکمت می‌ شود.

سلامتی کارکرد درست بدن و حکمت را می‌توان عملکرد صحیح ذهن دانست.

هم چنین بر ضرورت رسیدن به"نیاز" برای سخن گفتن یا خوردن تاکید می‌کند که سبب افزایش بازدهی و بهره‌وری می‌شود.

« گر گلشکر خوری به تکلف زیان کند / ور نان خشک دیر خوری گلشکر بود»

«نگویند از سر بازیچه حرفی کزو پندی نگیرد صاحب هوش / وگر صدباب حکمت پیش نادان / بخوانی آیدش بازیچه در گوش»

انسان هوشمند را کسی می داند که از موارد پیش پا افتاده و به ظاهر سطحی پند می گیرد یعنی بی ارزش را بدل به ارزشمند می‌کند در حالیکه نادان درست خلاف این عمل می کند.

ماشینی را در نظر بگیرید که ورودی آن اطلاعات بی ارزش است و طی پردازش آن‌را به داده های مفید به عنوان خروجی تبدیل می‌کند. این هوشمندی است در حالیکه نادانی معکوس کردن ورودی و خروجی است یعنی ورودی ارزشمند و خروجی بی ارزش.

«مرغ بریان به چشم مردم سیر / کمتر از برگ تره بر خان است / و انکه را دستگاه و قوت نیست / شلغم پخته مرغ بریان است»

برای انسان سیر، بهترین غذاها هم بی ارزش است و به آن توجه نمی‌کند اما برای گرسنه، نان خشک هم غذای ارزشمندی محسوب
می‌شود.

بدین ترتیب فرد هوشمند مانند گرسنه و نادان همچون انسان سیر عمل می کند.

(شباهت دیگری میان عملکرد ذهن و بدن)