رابطه فلسفه و مردم، فهم عادی و فهم فلسفی



رابطه ی فلسفه حاضر در زندگی یک عامی و فلسفه ی حاضر در اوراق اندیشه های یک فیلسوف را می توان با هر حوزه تخصصی دیگر همچون طبابت و پزشکی و یا حتی لوله کشی مقایسه کرد.


چه کسی انکار می کند که مردم عادی برای درمان عارضه های جسمی خود درمان هایی عادی سراغ دارند، برای فلان چیز نعناع خوب است، برای فلان عارضه گل محمدی یا ماست یا پونه یا غیره..

هر فامیلی و خانواده ای افرادی واردتر در این مسائل دارد که بطور طبیعی سرو گردنی بالاتر از بقیه قرار گرفته است.

در مسائل فنی و لوله کشی و آنتن تلوزیون و غیره نیز


این افراد محلی و خانوادگی نگاهی تیزبین تر از بقیه در این حوزه داشته و علاوه بر زیست فعالانه خود در این حوزه، تجارب زیسته و کشفیات تصادفی دیگران را نیز در این حوزه در ذهن ثبت می کنند تا بعدا به کار همه بیاید..


حال در مرحله ای تخصصی تر، هر محله ای افرادی کارکشته تر در این حوزه سراغ دارد، تا میرسد به عطاری سر محل، شکسته بند، یا لوله کش و تعمیراتی سر محل..


در مرحله ای بعدی سطحی بالاتر، همین تجارب زیسته ی تک تک افراد عادی عصاره گیری شده و به سطح تخصصی و آکادمیک راه می یابد، اکنون با پزشک متخصص یا مهندس متخصص فنی مواجهیم..


لذا در فلسفه نیز، تک تک کلمات تخصصی ای که از زبان فیلسوف پروفسیونال جاری میشود چیزی نیست غیر از تجمیع تمام تجارب زیسته ی نظرورزانه ی تک تک افراد عادی و عامی با گذشت از غربال های مکرر ..


البته این نگاه جامع و غلیظ متخصص ( فیلسوف) دوباره، از نو منظم تر و دقیق تر در جامعه جاری میگردد و این چرخه کامل میشود..


حال در هر جامعه ای این چرخه بدرستی جریان داشته باشد، هم هزاران تجارب زیسته ی فلسفی افراد عادی به هدر نرفته و بسوی راس هرم جریان می یابد، و هم تطور فلسفی فرهنگ ناشی از تاثیر فیلسوفان بر جامعه از حرکت باز نمی ایستد..


و رمز این چرخه در توجه آگاهانه اهالی فلسفه به بداهت و نهایت عادی بودن و سیلان داشتن آن در حیات مردمان است.


چنان که میان شهروندان عادی ملل مختلف چون آلمان و ایتالیا و فرانسه و غیره هم برویم، برخی حتی نام شهیرترین فیلسوفان ( حتی همشهری) خود را نیز نشنیده اند یا ایده خاصی راجعبش ندارند و زبانی کاملا عامی دارند.

حال اینکه رفتار اخلاقی یا سیاسی شان کاملا منطبق با یکی یا چندمورد ازین فیلسوفان یا اندیشمندان است،

به دو دلیل متضایف:


الف- فلسفه ی فیلسوف در سپهر فرهنگشان جاری است بی زرق و برق کلمات اعیانی


ب- ( و دلیل پیشین تر) در واقع حیات ایشان و امثال ایشان است که بطور نظام مند و اندیشیده شده در نظریات فیلسوفانشان صورت بندی شده است.


در ادامه تدقیق در اینکه فلسفه چیست و اندیشه های فلسفی چه چیزی در خود دارد که به کار مردم می آید، می توان چنین گفت که هر اندیشه فلسفی در باب اخلاق، سیاست، جهان و انسان بصیرتی در خود دارد. بصیرتی که چه بسا از امر گزاره ای فارغ است و بواقع بینشی ویژه به صاحب بصیرت عرضه می کند. بینشی که بگونه ای امور و وقایع را می نگرد و تفسیر و توصیف می کند که لاجرم واکنشی و رفتاری بخصوص از خود جلوه گر می سازد.


بصیرت نهفته در دیالکتیک هگلی لاجرم فرد را به پذیرش حرکات تاریخی جمعی وا می دارد. بصیرت نهفته در فلسفه اخلاق کانت عالمی ازلی ابدلی را به نمایش می گزارد که هیچ رفتار غیر اخلاقی از صحیفه ی آن زدوده نخواهد شد. بصیرت نهفته در قدرت و دانش فوکو چشم فرد را به جریان قدرت پشت هر گزاره و نظام علمی می گشاید و ...


لذا در کوشش برای سرریز کردن آورده های فلسفه برای فرهنگ عامه، چه بسا کار اصلی متفکر و فلسفه پژوه، نخست در گذشتن از تلنبار گزاره های هر چارچوب فلسفی و رسیدن به بصائر پیشنهادی و عرضه شده بتوسط آن است.


بصیرتی که گویی بی هیچ توضیح نگاهی پیشاگزاره ای از هستی و وقایع به بیننده می دهد. و وقتی وقایع را چنین دید بی هیچ بحثی از نگاه دگم و صلب پیشین خود در می گذرد.


متفکر اعم از نویسنده هنرمند ادیب و ... می تواند این بصائر به ارمغان آورده از فلسفه را، در آثار و کنش های فرهنگی اجتماعی خویش روان ساخته و جاری کند. و بدین سیاق گفتمان و گفتمان های به فروبستگی رسیده پیشین در جامعه را با عرضه ی نگاه های نو برآمده از دیدگاه های فلسفی، به تحول وادارد.


البته شرط نخست آن گذر متفکر از سطح جدل های منطقی به سطح بصائر فلسفی است.