دانشجوی پزشکی علاقه مند به فلسفه
من هوش دارم ولی فاقد آگاهی هستم : پاسخ chat GPT به یک پرسش مهم و تبیین آن با استفاده از آگاهی پدیداری
مقدمه
سال هاست که در محافل علمی و رسانه ها بحث های زیادی در باب توسعه ی هوش مصنوعی(AI )و قابلیت های منحصر به فرد آن مطرح است . اما با رونمایی از محصول جدید شرکت open AI یعنی ربات هوشمند chat GPT در ماه های اخیر ، موج جدیدی از توجهات به سمت تکنولوژی هوش مصنوعی و توانایی های آن سرازیر شد . این ربات هوشمند که بر پایه ی تکنیک های پردازش زبان طبیعی (NLP ) و یادگیری عمیق ( Deep Learning) برنامه ریزی شده و به نوعی همه کاره شناخته می شود ، به جز انجام مکالمه و پاسخ به سوالات کاربر توانایی های گسترده ای دارد . می تواند به درخواست شما یک مقاله بنویسد ، با زبان برنامه نویسی دلخواه شما یک برنامه با جزئیاتی که شما به آن می دهید بنویسد و کد آن را (که طبق استاندارد های جهانی برنامه نویسی نوشته شده است) به شما نشان دهد ، در منابع علمی و پایگاه های داده جستجوی پیشرفته انجام داده و مطالب مورد نظر را بیابد ، تولید محتوا را تسهیل کند و حتی وبلاگ های آموزشی تولید کند .
با کمی تامل درباره ی توانایی های گسترده ی این ربات و به خصوص دقت به این نکته که این ربات میتواند زبان مخاطب انسانی را به خوبی درک کند و پاسخش به مسائل پیچیده مشابه آنچه هست که یک انسان واقعی عمل می کند ، احتمالا یک سوال بنیادین ذهن تمام مخاطبان را به خود مشغول خواهد ساخت . یک پرسش هستی شناسانه که از زمان پیدایش ایده ی هوش مصنوعی در کنفرانس کالج دارموث در سال 1956 تاکنون وجود داشته است و همچنین با توسعه ی بیشتر مدل شبکه های عصبی مصنوعی ( ANN ) در آینده و در نتیجه انسانی تر شدن سیستم های هوشمند ، این پرسش به قوت خود باقی خواهد ماند .
این پرسش عبارت است از : آیا هوش مصنوعی می تواند مانند انسان آگاهی داشته باشد ؟
پاسخ chat GPT به این پرسش این بود : من هوش دارم ولی فاقد آگاهی هستم !!
در مواجهه ی نخست با این پرسش شاید به نظرمان برسد که پاسخ ساده است و چیزی اگر در این حد هوشمندانه توانایی حل مسئله و پاسخ به سوالات پیچیده را داشته باشد قطعا واجد آگاهی است . اما از دید فلسفه ذهن و علوم شناختی مسئله فرق می کند . تقریبا همه محققین این حوزه بر سر قائل شدن "هوش" برای AI اتفاق نظر دارند اما در مسئله ی وجود "آگاهی" در AI اختلاف نظر های زیادی وجود داشته است . اما دلیل آن چیست ؟ برای پاسخ به این سوال باید ابتدا با تعریف هوش و آگاهی و تفاوت های آنها آشنا شویم .
هوش ( intelligence) و آگاهی ( consciousness)
هوش در واقع یک نوع قابلیت شناختی برای پردازش اطلاعات است که منجر به عملکرد های ذهنی مانند استدلال کردن ، حل مسئله ، تفکر انتزاعی ، برنامه ریزی ، یادگیری و ... می شود . با توجه به این تعریف ، قابلیت های هوش در انسان عموما قابل محاسبه و اندازه گیری اند و می شود هر کدام از آنها را در یک فرد با آزمون های خاصی مورد سنجش قرار داد . بنابراین با طراحی الگوریتم های منطقی می توان قابلیت های هوش انسانی را در سیستم های کامپیوتری پیاده سازی کرد و با بهینه سازی الگوریتم ها می توان دائما عملکرد های آن ها را بهبود بخشید .
آگاهی متفاوت از هوش است و یک تعریف جامع که همه بر سر آن اتفاق نظر داشته باشند برای آن وجود ندارد . اما به طور کلی می توان آگاهی را اینطور تعریف کرد : شناخت فرد از هر آنچه در محیط پیرامونش و همچنین در داخل ذهن او در حال وقوع است . یعنی درک کردن تمام رویداد های بیرونی و تمام افکار، احساسات و عواطف توسط خود فرد . اما آیا آگاهی مانند هوش قابل اندازه گیری است و آیا آگاهی با هوش ارتباطی دارد؟ برای پاسخ به این سوال باید با تقسیم بندی آگاهی شویم .
اگاهی دسترسی ( Access consciousness ) : این بخش از آگاهی در واقع شناختی است که فرد هنگام استفاده از قابلیت های ذهنیش ( هوش) از وقوع آن فرآیند دارد . برای مثال شما هنگام مواجهه با یک مسئله داده های مورد نیاز را از طریق ادراکات حسی به دست می آورید ، آنها را در ذهن خود پردازش می کنید و نتیجه را به عنوان تصمیم خود اجرا می کنید . آن نوع از آگاهی که داده ها را در اختیار کارکرد های شناختی ذهن قرار می دهد همان آگاهی دسترسی است . بنابراین این اگاهی در ارتباط با کارکرد های شناختی در پردازش اطلاعات و هوش است و می توان آنرا مرتبط با فرآیند توجه ( attention) دانست . این آگاهی فاقد جنبه ی پدیداری و تجربی است و می توان آن را با استفاده از فرآیند های عصبی تبیین کرد و در نتیجه قابل بازسازی در یک برنامه هوشمند است .
آگاهی پدیداری ( Phenomenal consciousness ) : این آگاهی که به آن "کوآلیا" نیز می گویند و تحت عنوان مسئله دشوار آگاهی نیز از آن یاد می شود ، همان تجربه ی درونی و سابژکتیو است که فرد به صورت "اول شخص" از خودش و محیط اطرافش دارد . یک حس درونی است که فرد موقع داشتن عواطف مختلف مانند غم ، شادی ، خشم و ... تجربه می کند. یک تجربه ی منحصر به فرد که مخصوص خود شخص است و هیچ راهی برای درک آگاهی پدیداری یک فرد دیگر وجود ندارد . تامس نیگل مثالی می زند که فرض کنید شما تمام اطلاعات لازم از زندگی خفاش ها و همچنین تمام دانش نوروساینس و نحوه عملکرد مغز را در اختیار دارید ، اما با داشتن تمام این موارد هیچوقت نمی توانید درک کنید که تجربه ی" خفاش بودن" به چه صورت است. برای این تجربه ی اول شخص تبیین های عمدتا فیزیکالیستی مطرح شده است مانند کارکردگرایی، بازنمودگرایی و ... اما هر کدام دارای اشکالاتی هستند و نتوانستند این آگاهی را به طور مناسب تبیین کنند . چون یک تبیین دقیق از الگوهای منطقی تولید کننده ی این تجربه وجود ندارد نمی توان الگوریتمی منطقی برای آن متصور بود که قابل بازنمایی در یک برنامه هوشمند باشد .
بنابراین می توان نتیجه گرفت که هوش و حتی آگاهی دسترسی ، چون از یکسری الگوهای منطقی پیروی میکنند بنابراین قابل برنامه ریزی روی یک سیستم هوشمند هستند اما آگاهی پدیداری یک تجربه ی درونی و غیر قابل اندازه گیری است و الگوی مشخصی نمی توان برای آن متصور بود بنابراین نمی توان آنرا برای یک برنامه شبیه سازی کرد مگر اینکه یک تبیین قابل قبول از الگوهای قابل محاسبه برای آن مجددا معرفی شود .
نکته دیگر ارتباط هوش با درک یک فرآیند هوشمند است. داشتن هوش نیازی به درک ( understanding) از فرآیندی که در حال وقوع است ندارد و بر اساس استدلال اتاق چینی جان سرل ، هوش مصنوعی میتواند قابلیت های هوش انسانی را کاملا پیاده سازی کرده بدون اینکه درکی از این کار داشته باشد . برای مثال برنامه ای را در نظر بگیرید که همه شطرنج باز های جهان را شکست می دهد . او بر اساس الگوهای پیچیده ای که از حجم عظیم داده های بازی های شطرنج "یاد گرفته است" یک هوش به مراتب قوی تر از انسان در حل شطرنج پیدا کرده است اما درکی از معنی شطرنج ندارد . زیرا هیچوقت نمی تواند تجربه ی اول شخص و سابژکتیو از بازی شطرنج داشته باشد . بنابراین می توان گفت که لازمه درک کردن چیزی داشتن آگاهی پدیداری از آن است و چون بر اساس دانسته های فعلی ، آگاهی پدیداری قابل طراحی در یک الگوی منطقی نیست ، بنابراین نمی توان توانایی درک سیستم های هوشمند از وظیفه ای که انجام می دهند را متصور بود .
اما سوال دیگری که به ذهن می رسد این است که پس سیستم هوشمند چگونه می تواند احساسات مختلف ( غم ، شادی و ...) را نشان دهد ؟ جواب این سوال این است که سیستم می تواند بر اساس الگوریتم منطقی خود پاسخ های احساسی مناسب را تولید کند اما آیا واقعا آن احساس ( مثلا خشم ) و حال درونی آن را تجربه می کند ؟ مسلما خیر و بر اساس استدلال بالا چون آن تجربه ی درونی را ندارد پس نمی تواند درکی از خشمگین شدن داشته باشد .
نتیجه گیری
بر اساس مطالب گفته شده می توان نتیجه گرفت منظور chat GPT از نداشتن آگاهی همان آگاهی پدیداری است . بنابراین پاسخ این ربات کاملا هوشمندانه بوده است که نشان می دهد این ربات توانایی های شناختی ذهن انسان را به خوبی به ارث برده و بر اساس همان کارکرد ها ی شناختی می تواند استدلال کند که وجود آگاهی پدیداری در یک برنامه هوشمند ممکن نیست .
منابع :
1) Eduardo C. Garrido Merch´an, Sara Lumbreras . On the independence between phenomenal
consciousness and computational intelligence . 2022
2) Michael Barkasi . Phenomenal consciousness: Is there something it’s like to be an AI?. 2021
3) Harry Haroutioun Haladjian , Carlos Montemayor. Artificial consciousness and the consciousness-attention dissociation . 2016
4) Elizabet Hildt , Artificial Intelligence: Does Consciousness Matter? . 2019
مطلبی دیگر از این انتشارات
نیهیلیسم نیچه ای
مطلبی دیگر از این انتشارات
اولین تاتی تاتی های من در دنیای آگاهی
مطلبی دیگر از این انتشارات
خویشتنآگاهی و خودِ دکارتی ۱