نسبت انگاری و جهان بی نسبت

آنچه که پیوسته و در نهان دست و پاگیر بشر امروز می شود و مانعی عظیم در جهت توسعه تمدنی ایجاد می کند، نبود نسبتی رفتاری، سگالی و تعلقی میان جمیع پدیده های ذی وجود عالم هستی است و تباینی هم فی مابین ناطق و صامت وجود ندارد، فهم این مسئله از آنجایی آغاز می گردد که آدمی درمی یابد هر وجودی و هرکنشی لاجرم اثری را به دنبال دارد و هرچه دارای وجود باشد به حکم قوانین نظام آفرینش محال است معدوم شود و فقط لباسی متجدد برتن خواهد کرد و محل اثر را به جایی دیگر منتقل.

حال با این حجم از مناسبات که کمی مداقه، اطراف و جوانب آن را برای هر ذهن حق اندیش و حق جویی روشن می کند، ابداً روا نیست که آنچه وجودی دارد را بدون درنظرگرفتن اهم نسبت هایش که در آنها محاصره گشته، فهم نمود و فی الواقع هیچ گاه از میان نسبتی که در بین ما و وجودی برقرار است، فهمی بر اساس حقیقت طلوع نخواهد کرد و حق فهم تنها زمانی ادا خواهد شد که وجودی را در بین حداکثر نسبت های او با هستی سعی در ادراکش کنیم وگرنه هر فهمی محتوم به داشتن نقصانی ذو ابعاد و بسیط خواهد بود. این درحالی است که جهان در دوران پساکرونا دچار بحران بی نسبتی مشددی شده است و فناوری نیز به حیات در این جهان بی نسبت سرعتی دیوانه وار بخشیده بطوریکه بشر کنونی تمام نسبت های خویش را با فناوری تعریف می کند و از مابقی نسبت ها قویا فارغ است و مع الاسف برای علم نیز جز یک نسبت وجود ندارد و آن ثروت است. از این رو کسانی که تحصیل علم می کنند آنچه را کسب می کنند که خلق ثروت کند و دیگر جایی برای آرمان گرایان حقیقت جو نیست و این یعنی تهی شدن یک جامعه از درون و تطور ارزشهای حقیقی، در این جهان دیگر نخبه به کسی خواهند گفت که بهتر خلق ثروت کند و نه کسی که پرده از حقیقتی نهفته در هستی بردارد و آدمی را به آغوش خویش بازگرداند، البته که سفیهانه است اگر بیندیشیم ثروت و توسعه ی تکنیک بی نسبت و نقش است؛ بلاشک این دو نقش بسزایی در توسعه تمدنی خواهند داشت اما تکنیک زمانی انسان و ارزشهای انسانی و نسبت میان این هارا نخواهد بلعید که غایت آن فهم و ادراک سپهر حقیقت لایزال جها ن وجود باشد و این تازه می شود نسبت حقیقی واحده میان ما و علم که این اول مسیر است و نسبت های دیگر بماند.

اکنون که قصد عزیمت از ساحت نسبت های تنگ مان به ساحت نسبت های گسترده مان که بی اغراق به وسعت هستی است را داریم، شایسته است که جای پای مان را محکم کنیم و قدوم مان را چون میخ بر دیوار تردید و تشکیک بکوبیم. ورود به ساحت نسبت های گسترده عزیمتی است که جز با محاسبه محقق نخواهد شد. این محاسبه بدین معناست که تک تک نسبت های حاکم بر یک انسان را از باب فعل و منشأ فعل و همینطور اثر و منشأ اثر مورد تحلیل و تدقیق قرار دهیم. هنگامی که اینطور پای علت ها نه مقطعی و موردی بلکه در طول زمان و به صورت جامع الاطراف به میان آمد دیگر قضاوت های منقوص و رادع توسعه چون کف به سطح تعاملات یک جامعه ی مدنی نخواهد ماند و آن نقطه، نقطه ی دگرگونی حقیقی جامعه و حرکت به سوی تمدنی رشد یافته خواهد بود و آن تمدن نیز، تمدن حضور انسان واجد وجودیت کامل.