لاطائلات یک فقره ذهن بهغایت متشتت https://t.me/alien_quotes
زامبیهای دوست داشتنی
در سال ۱۹۲۳ بیماری به دکتر کاپگراس، روانپزشک فرانسوی مراجعه کرد که در ظاهر رفتارهای عجیبی از خودش بروز میداد. خانمِ ایکس معتقد بود که یک گروه تبهکاری فرزند و همسر او را دزدیدهاند و افرادی همشکل و همصدا و هماحساس آنها را جایگزین نسخه واقعی آنها کردهاند تا کسی بویی از این آدم ربایی مخوف نبرد. او معتقد بود که همسر و فرزندانی که الان دارد بسیار بسیار بسیار شبیه به همانهایی هستند که قبلاً بوده اند اما خودِ آنها نیستند؛ بلکه نسخهی جعلی آنها هستند.
خودتان را به جای خانم ایکس بگذارید و همان گمانی که او درباره اطرافیانش داشت را به اطرافیانتان داشته باشید. فکر کنید که همهی آدمها تهی از انسانیت شدهاند و آموختهاند که به شکلی خدشهناپذیر رفتارهای آدم را تقلید کنند. وقتی پایشان به گوشه صندلی میخورد داد میزنند «آخ» در حالیکه هیچ دردی احساس نمیکنند. وقتی یک کودک میبینند چشمهایشان قلبی میشود و با صدای کودکانه با او صحبت میکنند در حالیکه هیچ حسی به کودک ندارند! وقتی داری گریه میکنی دست روی شانهات میگذارند و میگویند «درکت میکنم، هرکمکی از دست من برمیومد بهم بگو» اما حال شما پشیزی برایشان اهمیت ندارد. آنها همهی اینها را آموختهاند و درست در زمانیکه که نیاز باشد از آن استفاده میکنند.
چه راهی برای صحت سنجی احساسات آنها دارید؟ چطور میخواهید این تقلید را از آن اصالتِ انسانی متمایز کنید؟
اگر یک دانشمند نابکار مغز عزیزترین کس زندگیتان را با یک ماشین هوشمصنوعی که یاد گرفته چگونه مانند او رفتار کند جابجا کند. آیا پیشِ آن آدمِ رباتیکِ مذکور همچنان حس راحتی و علاقه خواهید داشت؟ اینکه درونیات یک موجود عوض بشود بدون اینکه رفتارهایش را دستخوش تغییر کند، آیا واقعا تغییری رخ داده؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
پرسش های فلسفی چقدر عمیق اند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
خویشتنآگاهی و خودِ دکارتی ۱
مطلبی دیگر از این انتشارات
توهمی به نام "توهم"