شاه در آینه تاریخ ؛ پایان یک رویا

نقدی بر پروژه سلطنتطلبی در ایران معاصر؛ احیای نظم منقرضشده یا خیالپردازی تاریخی؟
نویسنده: مجتبی غضنفری
با گذشت بیش از چهار دهه از فروپاشی رژیم سلطنتی پهلوی، جریان موسوم به سلطنتطلبی همچنان در تلاش است تا نظم سیاسی منقرضشدهای را به جامعهای تحمیل کند که از دل یک انقلاب مردمی و ضداستبدادی زاده شده است. این جریان، گرچه در بستر فضای مجازی و محافل مهاجرتزده خارج از کشور دارای تحرکاتی است، اما در واقعیت اجتماعی و گفتمان سیاسی ایران، عملاً فاقد سرمایهی اجتماعی معنادار و باثبات است.
رضا پهلوی و حلقهی پیرامونی او نمایانگر نوعی واپسگرایی سیاسی مزمن هستند که میکوشند با بهرهگیری از بازتولید حافظهی گزینشی و تاریخزدایی هدفمند، خلأ مشروعیت و فقدان کارآمدی سیاسی خود را پنهان سازند. این گروه، نهتنها فاقد هرگونه پشتوانهی دموکراتیک و مقبولیت مردمی هستند، بلکه کارنامهی آنان سرشار از روابط مشکوک با قدرتهای خارجی، ساختارهای وابسته و تلاشهای بیوقفه برای بیثباتسازی نظم سیاسی ایران است.
پروژهی سلطنتطلبی با اتکا بر نوستالژی سلطنت و سوءاستفاده از گسست حافظه تاریخی نسلهای پس از انقلاب، درصدد اسطورهسازی از رژیمی است که در تاریخ معاصر ایران نماد استبداد، فساد ساختاری، وابستگی به قدرتهای بیگانه و سرکوب سیستماتیک بوده است.
نظام پادشاهی پهلوی، نه نمود توسعهی درونزا، بلکه بازتاب نوسازی آمرانه و اقتدارگرایانهی وابسته بود؛ نظامی که با تضعیف نهادهای مدنی، سرکوب نخبگان مستقل، انسداد سیاسی، سانسور رسانهها و تاراج منابع ملی، کشور را به آستانهی بحرانهای مزمن سیاسی و اجتماعی سوق داد. سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بهعنوان بازوی اطلاعاتی این نظام استبدادی، با همکاری مستقیم سازمانهای سیا و موساد، یکی از برجستهترین نمونههای نقض سیستماتیک حقوق بشر در تاریخ معاصر ایران را رقم زد.
از منظر جامعهشناسی سیاسی، گفتمان سلطنتطلبی را میتوان واجد مؤلفههایی چون پوپولیسم نوستالژیک، نخبهگرایی غیرپاسخگو و دستکاری حافظهی جمعی دانست؛ گفتمانی که بهجای تکیه بر تحلیلهای واقعگرایانه و تجربیات تاریخی، بر احساسات خام، سادهسازی رویدادها و اسطورهسازی از گذشتهای فروپاشیده استوار است. در عصر حکمرانی دموکراتیک، بازتولید قدرت موروثی در قالب سلطنت، نهتنها توجیهپذیر نیست، بلکه نوعی پسرفت سیاسی و انکار تجربهی تاریخی ملتها تلقی میشود.
واقعیت آن است که پروژهی احیای سلطنت در ایران نه از منظر مطلوبیت اجتماعی برخوردار است و نه از لحاظ امکانپذیری سیاسی قابلیت تحقق دارد. نظام سلطنتی، برخلاف روایت ایدئولوژیک سلطنتطلبان، نه نماد ثبات و شکوفایی، بلکه مصداق انسداد سیاسی، وابستگی ساختاری و گسست اجتماعی است.
در تحلیل نهایی، سلطنتطلبی نه یک آلترناتیو مشروع، بلکه نوعی خیالپردازی تاریخزدوده و بازتولید استبداد در قالبی نوین است. بازگشت به گذشته، نهتنها ناممکن، بلکه در تضاد کامل با روندهای مردمسالارانه، ارادهی جمعی و الزامات ایران معاصر قرار دارد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
صهیونیسم؛ معماری تمدنی تروریسم ساختاری و استعمار ذهن در نظم سرمایهـنژادپرست جهانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
سازمان سیا (CIA): بازوی اطلاعاتی امپراتوری شیطان بزرگ در مهار مقاومت و سلطه بر ملتها
مطلبی دیگر از این انتشارات
تحلیل عملیات روانی دشمن و نقش سواد رسانهای در مقابله با جریان تحریف