احکام و نحوه استخاره عجیب

عکس تزئینی است و ربطی به موضوع نوشته ندارد
عکس تزئینی است و ربطی به موضوع نوشته ندارد


ابتدا باید از اقدام جهل در عدم تمکین به فرمان خداوند ناراضی باشید و با خودتان شرط کنید اگر جهل بودید هرطور شده فرمان خداوند را اجرا میکردید و با عقل یکجا می ایستادید. (این تز بنده است که اگر جهل با عقل یکجا می ایستاد بسیاری مشکلات امروز وجود نداشت مثل اینکه اگر آدم سیب نمیخورد الان دو نسل وجود داشت و یک نسل نسل بنی آدم بهشتی بود و یک نسل نسل یکی از فرزندان آدم که بلاخره گول میخورد و هبوط میکرد چون گول خوردن انسان طبق قانون مرفی بلاخره اتفاق می افتاد یعنی بلاخره یک روز یه بدجنسی پیدا میشد چه بسا اینکه اولین نسل بعد از آدم یعنی قابیل را شاهد هستید...)

اینکه از اقدام جهل ناراضی باشید چیز بزرگی است و ساده نبینید. یعنی با خودتان شرط کنید هرگز وقتی امر بدین سادگی بود خلاف فرمان مسلم خداوند کاری نکنید. تز بنده اینست که جهل باید با کسی که کاملا عکس خودش هست یکجا بایستد و همکاری کامل کند یعنی شاید از سجده شیطان به انسان هم بزرگتر...

وقتی خوب به این اقدام جهل ناراضی شدید و در خودتان حس کردید حس جهالت در شما با حس عقلانی یکجا شد و همکاری کردند آماده اید به استخاره عجیب روی بیاورید. البته مراتب ناراضی بودن به اقدام جهل بسیار بزرگ است و خود بنده که دارم آموزش میدهم در مراحل ابتدایی هستم. اگر شما کاملا به این حرکت جهل ناراضی شوید باب مکاشفه کاملا به روی شما باز میشود (این هم تز بنده است)

ابتدای امر باید به صاحبتان الله یا صفرم(بینیاز مطلق) ثابت شود شما واقعا قصد دارید با عقل به عنوان یک مخلوق واقعی همکاری کنید. در صحبت خیالی با خداوند نحوه آزمایشی آن را گفتم طی این مصاحبه این شروط رعایت شد:

الف) مراقبت بر اینکه دعا کنیم او جوابمان را داده باشد. به محض شک بر اینکه آیا اوست که جواب میدهد ممکن است باب مکاشفه بسته شود و اگر از آن دسته آدمها باشید که در دعا با خلاف دعا کار کردن مسخره بازی در می آورید مسلما این شرط ادا نشده است. البته من خودم بارها به شک افتاده ام که آیا اوست جواب میدهد و این شک گاه صحیح است... در کل چوب خشک نباشید گاه باید شک کرد گاه باید حسن ظن داشت و گاه باید ایمان داشت و و و...

ب) براساس توحید افعالی مراقبت بر حسن ظن به الله بر اینکه او هر جوابی را میدهد. شاید سوال ایجاد شود اگر شیطان یا موجود نحسی مثل نفس اماره جواب داد چه؟ پاسخ اینست که این همان کاری است که باید بکنید و باید میزان عقل و ایمان و یقین خودتان را به الله ثابت کنید تا باب مکاشفه باز شود. در صحبت خیالی با الله یکجا دعوت به کار زشت میشود و بنده با پشتوانه ایمان و عقل به دعوت پیام رد دادم. البته دلم شکست چرا مکاشفه به اینجا رسید ولی جواب دل شکستگی این شد که باب مکاشفه باز شد و الان کسی که ادعا دارد خود الله است در سیروسلوک به سوالات من پاسخ میدهد.

ج) رعایت توحید صفاتی در موتور عقل و جهل... یعنی الله را به بهترین نحو که میشناسیم به تصویر بکشیم. اولین باری که این باب مکاشفه را امتحان کردم الله زیاد حرف میزد اما در مرتبه دوم الله خیلی کم حرف میزد... نمیگویم الله تان را مجبور به کم حرفی کنید یا پرحرفی شما آزاد و صاحب اختیار هستید ولی وقتی معرفت من بیشتر شد الله خیلی خیلی کم حرف میزند.

د) گاه مکاشفه در دل اتفاق می افتد و گاه مکاشفه به صورت کلمات است گاه مکاشفه یک متن تصادفی روبروی شما است. مراقب باشید دل و عقل میزان های مکاشفه هستند و جهل تنها نقش پیشران دارد. جهل در حال قوی است اما عقل و دل در آینده اتفاق خواهند افتاد. یعنی اولین جمله که به نظر شما می آید بسته به خلوص عدم رضایت شما از اقدام جهل مخلوط ناهمگنی است از حق و باطل... بعد از این عقل و دل باید کار و کوشش کنند تا حق را به باطل بکوبند و آنقدر کار کنند که فقط حق بماند.

احکام:

الف) هرگز جز به حق واضح عمل نکنید.

اگر چیزی واضح شد پی آن را بگیرید، طبق این گفته من حتی اگر نحوه ای که آموزش دادم برای شما واضح نیست باید با استادی چیزی بحث کنید تا مسئله برایتان واضح شود. تز من اینست که حق همیشه واضح است و شما نه در قیامت و نه در دنیا برای عمل به غیرواضح توسط خدا بازخواست نمیشوید.

سوال) مردم دنیا همه مدعی هستند به حق واضح عمل میکنند! چطور است اینهمه گمراهی؟ متاسفانه قوای جهل در مردم با نفسشان همراستا است. یعنی پردازنده اطلاعات ذهنشان بقا طلب هستند درحالی که سعادت در اینست که پردازنده اطلاعات ذهن خودش را در یکجایی بقادوستی شهادت طلب کند. قوم یهود اطلاعات ذهنشان بقا طلب است در حالی که سعادتشان در اینست که اطلاعات را به نفع حقیقت شهادت طلب و بقا دوست بکنند. که اگر چنین بکنند به حقیقت میرسند و حقیقت جو خواهند بود و در غیر اینصورت طبق تز من اطلاعات پرست هستند نه خداپرست...

سوال) اگر نحوه انجام این استخاره عجیب برایمان حق واضح نبود چه کنیم؟ میتوانید با استادش بحث کنید تا برایتان واضح کند. شرک یعنی پذیرش باطل به عنوان حق و کفر یعنی پذیرش حق به عنوان باطل. یا در گزاره های من شرک و کفر است که عدم وضوحش به شما رسید یا در عقاید شما شرکی و کفری هست که نمیتوانید وضوح را درک کنید.

شرح حکم الف: طبق این حکم نگذارید کسی برایتان حکم در مکاشفه ببافد. خودتان باید احکام را بیابید.

سوال) پس این حکم طبق این شرح خودمتناقض است چون تو بافتی! پاسخ اینست هم خیر هم بله... من بافتم ولی خودت عقل و دل داری و باید برای خودت حکم وضع کنی تا جایی که حق را در این حکم میابی... پس حکم الف تو حکم الف من نیست. شاید تو حکم دیگری یافتی... خود دانی...

سوال) اگر کسی باب مکاشفه به روی او باز شد و کرامات داشت احکام او را بپذیریم؟ باز هم خیر دستور من عمل به حق واضح است. حتی اگر معصوم حکم داد و برای تو واضح نبود باید از معصوم اشکالی که برایت پدید آمده را بپرسی بعد عمل به واضح کنی... البته این فقط در باب مکاشفه استخاره عجیب است در باب اسلام و تدین حکم معصوم حجت است آنجا را با اینجا قاطی نکنید.

ب) دنبال پرورش و بهتر کردن ارتباط باشید...

مثلا وقتی با استادی مثل خداوند صحبت میکنید و مثلا شما را به خودکشی تشویق کرد بحث کنید بگید به این دلایل حرام است انجام نمیدهم و بعد به خودتان یاد دهید (با تلقین و...) خداوند که چنین نمیگوید. یا مثلا ظلمی آشکار کنید یا اینکه نزدیک به ظلم شوید و از راه ورع بیرون بروید باز هم باید استدلال کنید و بعد به خودتان تلقین کنید خداوند چنین نمیگوید...

سوال) اگر قرار است ارتباط یا مکاشفه به خطا برود چرا پی آن را بگیریم؟ طبق تز من که برای خودم کاملا واضح است وقتی باطل را به عنوان باطل مربوطش بپذیری خدا را میبینی و وقتی حق را به عنوان حق مربوطش بپذیری خدا را میابی... اگر حرف باطل به شما گفته شده باشد خدا میخواهد او را دوباره ببینی و اگر حرف حق به شما گفته شود خدا میخواهد اورا بیابی و هردو آزمون هستند. چیزی که برای خودم اتفاق افتاده است اینست که مکاشفه با پذیرش باطل به عنوان باطل مربوط و پذیرش حق به عنوان حق مربوط پیشرفت میکند. نمیدانم برای بقیه چطور است ولی برای من همین است.

مثال دوم: به لغات دقت کنید. گاه خدا میگوید قبول ... شاید منظورش اینست که این عمل را به عنوانی در درگاهم پذیرفتم ولی به سخنت عمل نمیکنم و طبق مشیت خودم رفتار میکنم... پس رابطه تحت الفظی نیست و گاه فراتر از الفاظ است و مهم اینست عقل و دل چه میفهمند.

ج) سوالات علمی یا مربوط به آبروی افراد نپرسیم... اگر پرسیدید از گمراهی در امان کامل نمیمانید. (البته گاه میشود علمی گمراه کننده است و میپرسید راجع به این علم نظرت چیست این فرق میکند...)

آیا فلانی از من بدش میاد؟ آیا این مسئله علمی چنین است؟ من در رابطه به اینجا رسیدم که مجموعه چنین سوالاتی با اینکه شاید جواب داشته باشد ولی گمراه کننده است و استدلال هایی هم دارد... مثلا اگر سوال علمی باشد شاید خداوند نمیخواهد از این طریق به شما علمی بدهد... البته در مسئله عاشقی من مدتی علاقه مند به دختری بودم و میخواستم خدا او را به من بدهد ولی یکبار پرسیدم آیا او به من نسل صالح میدهد و خداوند گفت خیر و از آن موقع به بعد بیخیال آن دختر شدم.

د)در مورد واجب و حرام احتیاط را رها نکنید... اگر پرسیدید ممکن است از قصد غلط جواب بدهند ولی از طرف دیگر در دل من می اندازند که خیر و فهم این قضیه کمی دشوار است و سطحی نیست پس احتیاط رها نشود.

مثلا فروشگاه میگوید هرچه دلت خواست با یارانه کالابرگ از ما بگیر ما میدهیم... میپرسی میگوید باشه بگیر ولی جانب احتیاط را رها نکردن به شما یاد آور میشود استخاره در این زمینه ناصحیح است و مال حرام به این سادگی ها نیست پس بروید تحقیق کنید و از عالم دین یا احکام بپرسید مال حرام وارد زندگی نشود... یا خیلی مسائل دیگر دقت کنید پاسخ آنها از طریق دین شما هم هست و عقل حکم میکند چه کاری انجام بدهید...

ه) ارتباط با استخاره عجیب به چه دردهایی میخورد؟

1) عاشقانگی... دوست دارید محبوب جوابتان را بدهد ولی حجاب هست... با این روش حجاب کمتر میشود...

2) من بیشتر در مورد (حلال و مستحب) خواب و غذا و آب سوال میپرسم... مثلا الله کمی در غذا سختگیرتر بود به سراغ فاطمه الزهرا رفتم و از او پرسیدم و مدتی به من تخفیف داد. مثلا از حضرت فاطمه الزهرا میپرسم الان بخوابم یا خیر و اگر حضرت زهرا اجازه بدهد میخوابم در غیر اینصورت اگر خیلی بیچاره خوابیدن باشم از او تمنا میکنم به من اجازه خواب بدهد و اگر نداد سعی میکنم نخوابم. چه بسا امروز چند بار به من اجازه خواب داد و اگر اجازه نمیگرفتم شاید مثل بقیه اوقات در خواب دچار حوادث بسیار بدی میشدم. (وقتی با اجازه خوابیدم خواب خوب بود و تحت اراده خودم بود... مثلا شیطان به صورت زنی به سمتم آمد و از من خواست موهایش را ببندم و شاید اگر میبستم محتلمی چیزی میشدم و خدا بخیر کرد که کمی اراده در من زنده بود و گفتم من به موی زنان دست نمیزنم) مثلا تا امروز میگذاشت نسکافه بخورم ولی امروز اجازه نداد و من چون معتادم گفتم از شما درخواست دارم اجازه بدهید نسکافه بخورم و اجازه دادند.

3) گاه عقلی چیزی را میپسندید در حالی که عقلانی تر هم میشود رفتار کرد. الهامی میشود میگوید غلطه... شما نمیدانید به این الهام توجه کنید یا خیر از الله یا فاطمه الزهرا (یا هرکسی که دوست دارید و جواب هایش به شما مجرب تر است) میپرسید اعتنا بکنم به این الهام... گاه میگویند آری گاه خیر... وقتی میگویند آری من چند جانبه به موضوع فکر میکنم و سبک سنگین را بیشتر انجام میدهم. البته در بعضی مسائل عقلی گاه میشود میفهمم نباید میپرسیدم و به استخاره اعتنا نمیکنم گاه هم عقلم قد نمیدهد و میپرسم آیا پرسش در این مسئله درست بود میگویند خیر نباید میپرسیدی... یکی از متداول ترین استخاره های من وقتی عقلم قد ندهد پرسیدن صحیح است یا خیر اینست آیا در مورد این مسئله از شما بپرسم...؟

4) این استخاره عجیب یک فایده دارد و به شما در نحوه سوال کردن از عوام سر نخ میدهد و یاد میگیرید چطور به عقلتان رجوع کنید و به قولی سماع نباشید.

پی نوشت: چون استخاره عجیب برای افراد ممکن است عاشقانه باشد برای همین خطرناک است و مناسب افرادی است که آب از سرشان گذشته پس بنده هیچ مسئولیتی در قبال اجرای این قضیه نمیپذیرم.

لطفا سوالات خود در مورد ابهامات این کار را بپرسید... چون ابهام زیاد است.