جنگلبانی اعتقادات

آیا رنگ در ریاضیات قابل تعریف است؟ (لینک پیش زمینه سوال، انتهای صفحه سوال آخر را بخوانید)

گفتیم کامپیوتر که اساسش ریاضیات است سه رنگ را نمیشناسد، قرمز آبی زرد... پس این سه چیزهایی هستند که برای ریاضیات به صورت خام مانده اند... اما چطور است ما میفهمیم رنگ چیست؟ آیا رنگ سوغاتی از عالم هیچ چیزهاست و اگر من وارد بدن کس دیگری بشوم جهان رنگارنگ دیگری خواهم دید؟ با اینکه به این قضیه علم ندارم (پس به جنگل اعتقادات میروم) شم کارآگاهی میگوید خیر، چون اگر رنگ هیچ چیز بود همه ما آثار مشابه بر اثر دیدن هر رنگ نداشتیم، یک عده بر اثر بیماری از دیدن رنگ زرد به وحشت می آیند، اثرات دیدن رنگ سبز برای بیماری چشمی ثبت شده است...

فرضیه حس کردن رنگ: شاید حس کردن رنگ یک مکانیسم قلبی باشد. مکانیسم قلبی هرچیزی است که برای سلول سلول بدن ما تعریف شده است. (در جنگل اعتقادات من هنوز نمی پذیرم که سلول های قلب فرقی با سلول های دیگر بدن دارند در حالی که در تجربه های خودم قلب فرق اساسی با دیگر اعضا داشت و حرف های معصومینی که در احادیث شنیده ام نیز موید هستند که قلب فرق ویژه با دیگر اعضا دارد. این یک ناترازی اعتقادات در جنگل اعتقادات است که به نظرم بحث جالب تری است فعلا بحث را عوض میکنم و به این میرسم.)

بحث عوض شد! ناترازی اعتقادات چیست؟

مسلما هرکسی جنگلبان جنگل اعتقادات خویش است، هر اعتقاد باید ابتدا کاشته شود (پذیرفته شود) تا عضوی از جنگل اعتقادات باشد. من کسی هستم که چون به پیروزی حق بر باطل ایمان دارم از پذیرفتن هرچیزی نمی هراسم منتهی در جنگلبانی قوانینی دارم که آن ها را رعایت میکنم... البته پیش از گفتن لازم است بدانیم عقیده هرکس در جای خود محترم است، نحوه جنگلبانی عقاید بسته به عقل افراد فرق میکند و من خودم دنبال جامع ترین و کامل ترین نحوه جنگلبانی هستم و این متن پیش رو تقریبا اولین ورژنی است که نوشتم و به عنوان اینکه توصیه کنم کسی از آن استفاده کند نیست و در حالت آلفا به سر میبرد. وقتی بتا شد شاید توصیه کردم استفاده کنند و نتیجه اش را به من بگویند و شاید روزی روزگاری به نسخه انتشار رسید.

اصل بازنگری در جنگلبانی ورژن 0.1

به نظرم در جنگلبانی ابتدا باید بازنگری در آن تعریف شود. اولین تایین کننده اصل ، یقین است که به عنوان باغ اعتقاداتم معرفی شد. هرچه به باغ اعتقادات نسازد از ریشه غلط است... دومین تایین کننده اصل، ایمان است که هربار درخت جدیدی در جنگل اعتقادم میکارم با تمام درختان دیگر که به نظرم بیایند بررسی لحظه ای میکنم که مبادا اتلاف سرمایه وقت و ذهن باشد، مسلما چیزی که با درختان ایمانی در تعارض باشد را سخت تر میکارم و اگر دیدم مخالف هستند و مجبورم مدتی بکارم ببینم چه میشود تا تعارض حل نشود از تفکر نمینشینم. سومین تایین کننده عقلم هست، چیزی که عقلم با آن مخالفت میکند را نمیکارم.

اصل اول) کاشتن:

1) تراز ایمان: هرچه معصوم بگوید داخل تراز ایمان است. قرآن گفته معصوم است که گفته گفته خداست و بالاترین ارج را دارد و هرچه از قرآن است در تراز ایمانی است. حدیث معراج، زیارت معروفه عاشورا،جامعه کبیره،اذان شیعی، احکامی که مراجعی که قبولشان دارم باهم در آن اختلاف ندارند، حدیث سلسله الذهب، واقعه غدیر، واقعه عاشورا و... مثال هایی از چیزهایی هستند که در تراز ایمانی قرار دارند. بقیه گفته های معصومین را به شرط اینکه از بحارالانوار نباشد با عقل حدیث پردازم بررسی میکنم اگر جواب عقل مثبت بود یا در تراز عقلیات قرار میدهم یا تراز علایق یا در تراز علم. (اینکه عقل حدیث پرداز چیست چون به علم رجال آشنایی ندارم فقط به اینکه گوینده مومن میگوید سند قوی است یا ضعیف اکتفا میکنم. اگر گوینده بگوید حدیث فقط در بحارالانوار است و سندش قوی است آن را در تراز علمی قرار میدهم یعنی با بحار دشمنی هم ندارم منتهی زیاد شده است چیزی را خواندم در حد فیلم هندی تخیلی است و داشتم به زور میکاشتمش و به تعارضاتی که پدید می آورند فکر میکردم که ناگاه میبینم منبع بحارالانوار است و نمیکارمش. چون این امر برایم عادت شده دیگر به بحارالانوار به عنوان منبع معتبر نگاه نمیکنم.)

2) تراز عقل: عقل در فشرده شده ترین تعریف به نظر من یعنی سازوکار عملگرای تشخیص منافع شخصی. مثلا در تراز ایمانی پذیرفته ام رضایت خداوند بهترین چیزی است که بتواند منافع من را تشکیل بدهد، مسلما وقتی از کسی راضی هستیم آبروی بیشتری پیش ما دارد یکی از پرنقش ترین ملاک های آبرو داشتن هم همین رضایت خداوند است. من راستش نمیفهمم رضایت خدا یعنی چه کسی بلد است به من یاد بدهد ولی آبرو را متوجه هستم... پس سعی میکنم تا زمانی که غافل نیستم هیچوقت به اندازه قیمتم کاری که به آبرویم پیش خدا لطمه بزند انجام ندهم و همیشه تا زمانی که غافل نیستم به اندازه قیمتم کاری که برایم آبرو می آورد انجام دهم. این عقل من است. شاید ابتدایی به نظر برسد ولی خیلی ها همین را هم ندارند البته جای افتخار ندارد... سوخت عقل من عدم غفلت است و موتور آن قیمتم، سوخت ارزان است چون عدم غفلت از خدا راحت است راه ذکر سخت نیست. موتور داستان دارد. اینکه قیمت خودم را پیش خودم بالا ببرم نیازمند کارهای بزرگ است و متاسفانه من پیش خودم خیلی به مفت نزدیکم. مثلا نماز اول وقت عامل بزرگ رضایت خداست، چقدر میگیری اول وقت نخوانی؟ پاسخ قیمت الفی من است... چون کسی حاضر نیست این پیشنهاد را به من بدهد من الکی میگویم حضرت مهدی به خاطر نماز دیروقتم ظهور کند باز هم حاضر نیستم نمازم را دیروقت بخوانم. البته خالی بندی است ولی چون کسی پیشنهاد نمیدهد من هم قیمت الفی ام را اینقدر بالا میبرم. (چون ظهور مهدی را خیلی دوست دارم این مثال را زدم اگر تمام ثروت جهان را به من بدهند راضی نمیشوم با ظهور مهدی عوض کنم.) چقدر میدهی نماز اول وقت بخوانی؟ پاسخ قیمت ب من است... متاسفانه بین یک ربع کار تا دو ساعت. قیمت های الفی دیگری هم هست مثلا چقدر میگیری یک واجب انجام ندهی؟ مثلا در زمینه امر به معروف و نهی از منکر قیمت الفی پائین تر است و تمام ثروت جهان کافی است و حاضر نیستم امر به معروف و نهی از منکری انجام بدهم که ظهور را دورتر کند. قیمت ب هم پائین است حاضرم همان اندازه نماز اول وقت هزینه بدهم ولی معمولا بازار تقاضای این کار پیچیده است. چون ممکن است یکی بزند ناقصت کند من حاضرم مثلا یک عمر روزی چند ساعت بسته به میزان ناقصی کار کنم که ناقص نشوم پس هزینه دادن در امر به معروف و نهی از منکر به این سادگی ها نیست. اینکه بپذیرم قیمتم چقدر است بسته به اوضاع و احوال هم دارد... خیلی مبحث سختی است دیگه تا همینجا بس است به ادامه تراز عقل بپردازیم... عقاید داخل تراز عقلی بسته به عقل خودم دارد و محیط اعتقادات عقلی جنگلی است که تک تک تصمیماتم روی آن اثر دارد. به صورت ساده هر تصمیمی که میگیرم یک درختی است که میکارم و این درخت تا زمانی که راضی به آن تصمیم هستم هست و وقتی از آن تصمیم پشیمان بشوم آن درخت نیست. تراز عقلی جنگل اعتقادات بسیار پیچیده تر است و یک سازوکار پویا است ولی تا همینجا توضیحاتی در این باره دادم...

3)تراز فعالیت : به سه قسم تقسیم میشود و جنگلبانی در وقت اضافه هایم هست...

الف)تراز علایق: به دلیل پیروزی حق بر باطل در جنگلکاری و جنگلبانی نمیترسم و دنبال علایق میروم و جز دروغ و غلط آشکار کاری به اینکه این حرف چیست ندارم، میکارم و بعد میبینم چه میشود اگر تعارض آشکار شد حلش میکنم اگر تعارضی نبود صبر میکنم تا تعارض آشکار شود. تبصره ها (از آنجا که علاقه دارم نیازهایم با فکر کردن برطرف شوند فقط حرف صحیح را میکارم و از کاشت حرف غلط پرهیز دارم) (از اعتماد خودم به خودم سوءاستفاده نمیکنم و دروغ نمیکارم و هرگز چیزی که دروغ است را به عنوان چیزی که پذیرفته ام ترویج نمیدهم.) (دنبال منافع ابدی و لحظه ای هستم حرفی که در تضاد با منافعم هست در این کلاس جا ندارد)

ب)تراز علم: فقط منابع معتبر هر علم قابل پذیرش هستند و کاری به علاقه ندارم... البته کلاس علم تراز بالایی دارد منتهی به دلیل اینکه در این جریان حق و باطل جای دیگر میجنگند و من به عنوان تماشاچی استادیوم نگاه کننده هستم تا کارزار دار حق و باطل آن را همتراز علایق میکنم. مسلما گاهی علم اشتباه میکند و علایق ضریب خطای بسیار بالاتری از علم دارند ولی عوضش به خاطر عقلم به خودم اعتماد دارم و میدانم به خودم خیانت نمیکنم... کارنامه علم در بعضی مسائل کاملا نتایجش دری وری است مثل علوم انسانی از قبیل روانشناسی، ادبیات، فلسفه... تمام اعتقادات دیگر افراد هم مرتبط به علوم انسانی هستند پس اینکه تراز علم آخرین تراز من در اعتقاداتم است اینست که علم در حد انتظاراتم پیشرفته نیست. کارنامه علم در بعضی دیگر مسائل نتایج استواری دارد تا جایی که یافته های ریاضیات برای من یقینی هستند، به یافته های فیزیک ایمان دارم (نظریات و فرضیه های دیگران یافته نیستند) یافته های شیمی و علوم تجربی برایم در تراز عقلی هستند.

پ)تراز بحث: مثل تراز علایق است با تفاوت هایی مثلا به احترام فرد مقابل هرچه میگوید و دلیلی برای ردش ندارم میکارم و در پایان بحث در صورت کوچکترین تعارض در می آورم مگر اینکه وارد تراز علایق شود و چیزی باشد که به آن علاقه مند شوم... (از جدل پرهیز میکنم، وقتی نه طرف من، نه طرف مخالف چیزی میکارد بحث را در آن حیطه ادامه نمیدهم و دنبال حیطه جدید میگردم) ( اگر به حق بودن خودم مطمئن هستم، دنبال چیزی میگردم که طرف با آن نرم تر برخورد میکند و به آن بیشتر میپردازد.) (اگر به حق بودن طرف مقابل پی ببرم از اعتراف به این مطلب پرهیز نمیکنم.) (طرف مقابل را از چیزهایی که یکی از جفتمان به آن آشنایی کامل ندارد بیرون میبرم.)

اصل دوم)در کندن اعتقاد باید خودم رها باشم. در بند هیچ درختی نباشم... باغ یک درخت اصیل دارد و آن درخت همه چیز است، باید درخت همه چیز را طوری کاشت که هرگز کنده نشود کسی که هنوز این درخت را در این کیفیت نکاشته باید مخالف رهایی شود زیرا هرکسی بارها در زندگی در کندن رادیکالی میشود. اعتقادات همیشه یک بستر دارند و آن هویت افراد است کسی که هویتش در حال تکامل است بارها به مراحلی میرسد که دوست دارد چیزی را نپذیرد. در این مرحله جهل بر انسان غلبه میکند و وزیرش بدی گزینه برای انسان معرفی میکند گزینه هایی مثل دامان مرگ و اعتیاد، اگر وزیر را شانسی رد کنی حرمله سپاه جهل یعنی دروغ آخرین گزینه انسان میشود کسی که اعتقاداتش با دروغ آمیخته شود مثل کسی است که خودش را به خواب زده و مسلما لیاقتش خواب ابدی خواهد بود. (البته خودم از آسیب های رهایی مصون نیستم، مثلا اعتیاد به شکر دارم و سیری و سیرابی و سیرخوابی و اگر مرگ حلال و بی درد بود الان سی سالم نبود. حرمله هم گه گاه با من کشتی میگیرد و زمینم میزند اما نمیتواند وارد عقاید من بشود و در مرحله سبک زندگی به من غلبه میکند. به خودم دروغ میگویم که نمیتوانم اهل نماز باشم و ارتباطم با امام زمان را از سر بگیرم...) (فایده رهایی اینست که هیچوقت اطلاعات پرست نمیشوی... یعنی اطلاعات پرچم تو نمیشوند و برایش نمیجنگی بلکه عاقل هستی و میگذاری اطلاعات خودشان باهم بجنگند و حق و باطل مشخص بشوند. مثلا کسانی که پس از ظهور اسلام کتب دینی شان را تغییر دادند تا جایی که هیچ کتاب دینی از تاریخ صدور اسلام در مسیحیت و یهودیت نیست، اینها اطلاعات پرستان هستند که برای ماندن الف و ب کنار هم میکشند و کشته میشوند و به جهنم میروند ولی راه رهایی و رسیدن به حقیقت را کنار گذاشته اند.)(جنگ اطلاعات باهم از طریق رعایت الگوریتم های صحیح است نه به آتش کشیدن مقدسات همدیگر. البته سوزاندن پرچم همجنسگرایان و رژیم صهیونیستی خوب است با اینکه جنگ اطلاعات نیست، این را گفتم که فکر نکنید آتش زدن مقدسات همیشه بد است...)

اصل سوم) در داشتن درختان باید راهبردی تر عمل کرد و دنبال درختان مثمر بود. (یکی از دلایلی که دنبال تشکیل باغ اعتقادات نبودم این بود که بارها باغ ساخته ام و بدلیل ضعف از نو شروع کرده ام. داشتن درخت هزینه دارد و وقتی باغ تشکیل میدهی باید باغی خودکفا بسازی که ساختش هزینه بر است مثلا من حفظ نیستم که در پست قبلی دقیقا چه نوشته ام اما فرض کنیم روزگاری باغم در دانشگاهی تدریس شود و دانشجوها چیزی حفظ کنند که خودم حفظ نکردم... دانشجو جماعت هم برای مدرک کلمات باغ را حفظ میکند و به ساخت باغ کاری ندارند...)

پایان قانون اساسی جنگلبانی اعتقادات

وقتی تعارض در اعتقادات جنگل رخ میدهد باید بعضی درختان را کند تا تعارض حل شود، مسلما درختان ایمانی وقتی کنده میشوند که درختان باغ مخالف آنها باشند و درختان دیگر بسته به ترازشان مورد بررسی قرار میگیرند. من از لحاظ تراز علمی میبینم که وقتی قلب کسی با قلب دیگری عوض میشود طرف کافر و مسلمان نمیشود خب این یعنی ماهیچه قلب جزء نفس داخلی مکانیسم قلبی در انسان نیست. از طرفی مکانیسم قلبی را قبول دارم و میدانم مغز به مثابه کامپیوتر پیشرفته احتمالا تمام کد های چیزهای خامی که با آن سر و کار داریم را نشکافته است... از طرف دیگر هم نمیتوان گفته های قرآن و احادیث در باره قلب و صدر و این چیزها را نادیده گرفت... چون به مکانیسم قلبی در قرآن و احادیث علم کافی ندارم و منشا آن را نمیدانم به نظرم اینکه قبول کنم مکانیسم قلبی میتواند از هر سلولی داخل بدن انسان نشات بگیرد قابل پذیرش تر است.

ادامه کنکاش درباره رنگ در ریاضیات:

اگر رنگ به صورت معادله یا قرارداد ریاضی قابل استخراج نباشد، چطور است وقتی فرکانس موج رنگ فرق میکند رنگ هم با رفتار معین و متعادل تغییر میکند؟ اما اگر فقط به فرکانس بود چرا رنگ سبز و قرمز مکمل هم هستند و در صورت آمیختن با هم سیاه را تشکیل میدهند که اصلا رنگ نیست؟

اینکه ثابت کنم رنگ در ریاضیات قابل تعریف است خیلی سخت شد و فعلا به اینکه بعضی رنگ ها یک خام چیز هستند اکتفا میکنم.

ادامه برای بعد...