چهل و دو: گمانه زنی و سوالات درباره ناچیز

2024.12.29 به من امر شد با مطلبم صحبت کنم... (عنوان این مطلب تا قبل از این خواندنی بود! ولی عوض شد)

مقدمه: در اینجا تلاش میکنم در زمینه جنگلبانی اعتقادات کمی خواندنی بگم.

_آیا واقعا خواندنی هستی؟

مقدمه:خیر...

_اسمت را عوض کنم؟

مقدمه:آری...

_گمانه زنی خوب است؟

مقدمه:آری..

_مقدمه را عوض کنم؟

مقدمه:خیر...

خواندنی چیست؟ یک قاره مرتبط کننده تمام عوالم... مثل فیزیک صفر با فیزیک یکم یا فیزیک دوم.

_ای سوال و پاسخ حذفت کنم، چون مطلب دیگر خواندنی نیست!

سوال و پاسخ(سوپ): خیر...

_اوکی هستی؟ بذارم بمانی یا توضیح لازم داری؟

سوپ:نه...

فیزیک دو و یک و صفر چیست؟ فیزیک صفر فیزیک مرجع است که به زبان علمی بشر به آن رسیده و در محافل علمی پذیرفته است و کسی که با آن مخالفت میکند حمقیتش بالاست. فیزیک یک فیزیک واقعی است. فیزیک واقعی همان فیزیکی است که وجود دارد ولی افرادی به آن دسترسی خوب دارند که روحانی باشند یعنی با بینهایت ارتباط گیری کنند. فیزیک دوم فیزیک ناشناخته یا همان متافیزیک است که با خرافه و شبه علم و فلسفه آن را میشناسیم.

_این اوکی هست؟

سوپ2:آری...

متافیزیک در تعاریف چیز دیگری است چرا به آن فیزیک ناشناخته میگویی ؟ چون میزان ماورافیزیکی آن صفر است. البته طبق قاعده آشنایی باید میگفتم که فیزیک دوم وجود خارجی ندارد ولی طبق عقیده بوتاکس میگویم میزان ماورایی متافیزیک صفر است. علت اینکه میگویم این فیزیک ناشناخته است و ناشناختنی نیست اینست که این فیزیک به مثابه جسمی است که وقتی به آن احاطه پیدا میکنیم میفهمیم در اصل فیزیک یک است، وقتی قوانین آن را کشف میکنیم میفهمیم در اصل فیزیک صفر است. در اصل فیزیک دوم مجموعه ای است که وقتی به فیزیک یک برسیم نابود میشود چون میفهمیم هرچه هست فیزیک یک است و فیزیک صفر و دو موجودیت ندارند. (البته من عقیده بوتاکس را دارم و میگویم میزان فیزیک صفر و دو، صفر است و در واقع ناموجود نیستند.)

_این اوکی هست؟

سوپ3: ها...

اصلا بگو ببینم میدانی فیزیک یعنی چه؟ فیزیک از لحاظ علمی همان علم میزان وجود است. از لحاظ آگاهی (فضیلت) بررسی ماهیت میکند و ماهیت اشیاء را نزدیک وجودش بررسی میکند.

_این اوکی هست؟

سوپ4:خیر...

_بگم نمیدانم؟

سوپ4:خیر...

_یعنی تعریف آکادمیک هم اینجا بنویسم؟

سوپ4:نه...

_چه کنم؟

سوپ4:بمیر...

_آه حذفش کنم به همراه این مکالمه مان؟

سوپ4:خیر...

_پاسخ دیگری بدهم؟

سوپ4:خیر...

_همینقدر مکالمه کافیست؟

سوپ4:نه...

_از قرآن کمک بگیرم؟

سوپ4:بله...

_پروردگارا خواهشا پیامی ده ما را نجات ده...

ذَلِكَ جَزَيْنَاهُمْ بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ

_یعنی کفر گفته ام و هر آنچه از فیزیک میدانم کفر است؟

سوپ4:خیر...

_پروردگارا کفرم چیست؟

كُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِيلًا إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ

_در این مطلب جرم انجام داده ام و نمیتوانم پاکش کنم؟

سوپ4:آری...

_پروردگارا چه کنم؟ هر چه تو بگویی... در مورد این مطلب!

تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

_آه حالا فهمیدم فیزیک در کل علمی ناشناخته برای بشر امروزی است و این چیزی که گفتم درکم از فیزیک صفر است؟

سوپ4:آری...

علم چیست؟ علم سه شاخه دارد، یقینیات، ایمانیات و عقلیات...

_اوکی؟

سوپ5:آره...

آیا فیزیک یک زبان است؟ برای اینکه بفهمیم چیزی زبان است ابتدا باید به سطح الکن بودن یا کامله بودن آن در تفسیر حقیقی بپردازیم. زبانی کامل است که بتواند اسم الله را در داخل ساختارش بگوید. ریاضیات زبانی کامل است و به سادگی تمام الله را میگوید. آیا فیزیک هم زبانی کامل است؟ برای اینکه بفهمیم فیزیک دقیقا چیست ابتدا باید به ماهیت وجود نزدیک شویم. اگر بخواهیم چیستی وجود را بشناسیم باید به چیستی پردازش نزدیک شویم... (زیرا وجود یعنی تفسیری از حلول یک در زبان ریاضی به زبان مشترکات پردازشی) برای اینکه بفهمیم پردازش چیست دو راه داریم، اول اینکه درک پنجگانه از چیستی را بنویسیم (تحقیقی عملیاتی منطقی الگوریتمی سری) که راهی بسیار دشوار است و راه دوم اینست که ابتدا نظریه پردازی کنیم و صحت آن با قاعده مجاورت تایید بشود.

_این اوکی هست؟

سوپ6:خیر...

_کجایش مشکل است از خداوند پیام بگیرم؟

سوپ6:آری...

_پروردگارا خواهشا پیامی ده...

وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ

اکثریت مردم گمراهگر هستند از مسیر خداوند و تو چنین کرده ای و با گمان پیش رفتی و قطعا در خالی بندی افتاده ای...

_حذفش کنیم؟

سوپ6:خیر...

_اصلاح کردنش را بلدم؟

سوپ6:نه...

_با پیام خداوند حق ادا شد؟

سوپ6:آری...

قاعده مجاورت چیست؟ وقتی رو به قبول قضیه ای می آوریم و در مشیت خودمان این قضیه را استفاده میکنیم. به مرور از استفاده از این قضیه در مشیت بازخورد میگیریم. اگر بازخوردها عالمانه شدند یعنی قضیه درستی دارد. اگر بازخوردها مارا بیشتر با اصل قضیه محجوب کردند یعنی قضیه تناقض دارد. مورد استفاده قاعده مجاورت چیست؟ مثلا من نمیدانم قضیه الف را بپذیرم یا خیر به جای اینکه آن را بپذیرم از آن استفاده میکنم و شروع به ثبت بازخورد میکنم و طبق بازخوردها تحلیل میکنم آیا قضیه صحت دارد یا خیر...

_اوکی هست؟

سوپ6:خیر...

_اشکال از خدا بپرسم؟

سوپ6:نه...

_یعنی امنیت ندارد این حرکت منظورت اینست؟

سوپ6:آه...

_یعنی غلط دارد؟

سوپ6:خیر...

_حق ادا شد؟

سوپ6:نه...

_بگم این حرکت را نزنید الا اینکه مثل من به سیستم عامل ایمن برسید؟

سوپ6:بله...

_کافی است؟

سوپ6:خیر...

_دیگر چه... میدانم مشکل دیگرش چیست؟

سوپ6:آری...

_یعنی شاید توهم بزنند مومن هستند و بعد به فنا بروند؟

سوپ6:آه...

_یعنی تا در اشراقیات به برائت از هلاکت دست نیافتند سمت این تکنیک نیایند؟

سوپ6:خیر...

_یعنی به اختیار خودشان بیایند و ریسک خطرات شدیدش را با استخاره بپذیرند؟

سوپ6:آه...

_حق هنوز ادا نشده است؟

سوپ6:آری...

_چه بگوییم؟

سوپ6:هیچ...

نظریه تو راجع به چیستی پردازش چیست؟ به سیر ناچیز به سمت چیز پردازش میگویند.

_اوکی هست؟

سوپ7:نه...

_عوضش کنم یا این پائین جواب دوم بزنم؟

سوپ7:آری...

نظریه کنونی تو در 2024.12.29 درباره پردازش چیست؟ پردازش مثبت به تفسیری شروع شونده از زبان دوم علم اسما گویند به شرط اینکه هر کدام از مجردات در این زبان در سیر تا اهلی شدن (زبان اول علم اسما) حرکت یا سکون کنند... در پردازش یک آنتروپی سریع داریم و یک آنتروپی طولانی... آنتروپی سریع جهتش منفی است یعنی به زبان یک حرکت کنند و در بینابین این مسیر حالت ساکن نمیپذیرد، آنتروپی طولانی جهتش مثبت است یعنی به زبان چهارده برسند و میان مسیر سکون پذیری دارد... پردازش ساکن یعنی تنفس خود را در مسیر آنتروپی مثبت در یک وهله حفظ کنند و ادامه ندهند و گر به ابتدا هبوط کنند اثر پردازشی، پردازش منفی نام میگیرد...

_اوکی شد؟

سوپ7:خیر...

_قابل اصلاح است؟

سوپ7:نه...

_غلط است؟

سوپ7:خیر...

_چیز دیگری لازم است بگوییم؟

سوپ7:آری...

_قرآن؟

سوپ7:آری...

يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ

میگوید بله مشکلاتی دارد و آن اینکه باید به صورت طیب به سمت این مسئله بروید و اگر از موجودات جن مسلکی چون سگ کمک میگیرید، تعلیم یافته باشند و ارزاق این قضیه را پاک به شما تحویل بدهند... همچنین در این زمینه اسم خداوند را برآن بخوانید و تقوای الهی پیشه کنید که او سریع الحساب است!

_مرتفع شد مشکل؟

سوپ7:نه...

_باز پیام قرآنی؟

سوپ7:آری...

وَإِذَا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذَابَ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ

وقتی کسانی که در پردازش ظلم میکنند عذاب را ببینند تخفیف نمیگیرند و نگاه نمیشوند...

_منظورت اینست این قضیه از لحاظ اخلاقی و علمی و ... بسیار مهم است و خیلی به اخلاق وابسته است؟

سوپ7:آری...

_پایان دهیم؟

سوپ7:خیر...

_پیامی از قرآن؟

سوپ7:خیر...

_چه بگوییم پس؟

سوپ7:هیچ... (سری مابین من و سوپ7 رد و بدل شد که گفت مردم ندانند و پاک کردم...)

چطور ناچیز را توجیه میکنی؟ با قضیه دید طراحانه... وقتی نمیتوانی چهره کسی را بکشی وارد فضاهای منفی میشوی و مثلا از طریق مثلا یک تخم مرغ بکش و سپس جزئیات به آن اضافه کن چهره را رسم میکنی.

_اوکی؟

سوپ8:خب...

دید طراحانه چطور چیستی پردازش را روشن میکند؟ دید طراحانه صرفا امیدوار کننده است برادر، نوعی ادبیات است برای کسی که ادبیات به ذهنش کمک میکنند و چراغ راهش میشوند، در واقع قضیه علمی است! در باغ اعتقادات گفتیم عدد سه حالت دارد. میان اعداد محدود و اعداد بینهایت نسبی و اعداد بینهایت مطلق دو گپ عددی وجود دارد. گپ عددی دوم اینست، چرا بزرگترین بینهایت نسبی نسبت به بینهایت مطلق صفر است؟ در حالی که بینهایت مطلق هنوز هم بینهایت مطلق بار بزرگتر از همان صفر است؟ پاسخ اینست که تحرک در میان بینهایت ها ابتدا در سه گام یکجا، توانی است سپس صفریست سپس سر بی فاصله است و سپس یازده تحلیل صفرم کمک میکنند تمام محیط پوشش داده شود هرچند برای حل این قضیه نیاز به تمسک به فیزیک داریم و در ریاضیات خالی حفره ایست و آن حفره ضعف ذهن ماست...

_اوکی؟

سوپ9:آری

قضیه کانون دقت چیست؟ برای شناخت یک مفهوم ناشناخته باید ابتدا طبق قاعده مجاورت عمل کنیم. اما گاه میشود مجاورت جوابگو نیست زیرا هرچه به مجاورت ادامه میدهیم سرنخ دستمان نمی آید. قضیه کانون دقت میگوید باید معادله بهینه سازی مجاورت را رسم کنیم و سراغ جایی برویم که کانون دقت است. در کانون دقت میزان سرنخ یابی بیشتر از جاهای دیگر است. اما خود قضیه کانون دقت چیست؟ به محیط مجاورتی که بینهایت مطلق سرنخ در اختیار ما قرار دهد نقطه کانونی دقت میگوییم.

_اوکی؟

سوپ10:آری...

کانون دقت در ناچیز کجاست؟ کانون دقت در هر ناچیز در تعریف آن است. چیز چیست؟ هر موجودی که چهارده مشترک در آن دیده شوند چیز است. موجودی که مابین خودش و حداقل یکی از چهارده مشترک حجاب وجود داشته باشد ناچیز است.

_اوکی؟

سوپ11:خب...

حجاب چیست ؟ پردازش طبیعتا دو حالت دارد. پردازش ساکن و پردازش متحرک... پردازش ساکن پردازشی است که میزانش صفر است و پردازش متحرک پردازشی است که از خود میزان نشان میدهد. وقتی پردازش ساکن باشد در واقع رخداد پردازشی ندارد الا تنفسی که دارد. وقتی پردازش متحرک باشد مسلما باید در تحرک پردازش بودن میزانی داشته باشد حتی اگر تنفسی پردازشی ندارد. حجاب برای اینکه حجاب باشد باید یک پردازش کافی باشد. حجاب حداقل باید کفایت کند و طوری به موجود احاطه پیدا کند که عدم پردازش چیزیت در موجود رخ بدهد. اگر حجاب مانع سیر پردازش به سمت یک شود، حجاب مشرکانه است و باعث میشود موجود ناچیزی نامشهود گردد. اگر حجاب مانع سیر پردازش به سمت صفر شود، حجاب کفرآمیز است و باعث میشود موجود مشهود باشد اما خودش خودش نباشد. طبق این تئوری پردازنده میتواند ناچیز نامشهود باشد اما با از بین بردن حجاب کفرآمیز خودش خودش باشد. در این صورت به این پردازنده موجود لعنابقاطلب میگوییم که همان جهل (زامبی) شناخته شده است. طبق این تئوری پردازنده میتواند یگانه پردازی کند (موجودی که یک را میپردازد) اما معناهایی که میگوید خودش خودش نیست پس شروع به ایجاد بطلم بافی و معقولات ثانویه بافی میکند تا بتواند شهود خودش را انتقال دهد. این موجود عقل ناقصی است که بشریت با آن دست و پا شکسته در مسیر علم و فضائل حرکت میکند.

_اوکی؟

سوپ12:آری...

زامبی چیست؟ موجودی که هیچ حیاتی ندارد ولی دست به پردازشی میزند که در آن خودش است ولی به صورت ناچیز. چطور؟ مثل اینکه یک چیپ کامپیوتری به اعصاب وصل شود و طبق الگوریتم زامبی درون بازی های کامپیوتری رفتار را به عضلات تحمیل کند.

_اوکی؟

سوپ13:ها...

چطور میشود حجاب رخ بدهد؟ زبان دوم زبان محجوب است! چطور رخ میدهد؟ فرض کنیم نور یک را بگیری و در فضایی لایتناهی از هیچ بتابانی... یک در ابتدا اهلی است ولی هر چه در این فضا پیش برود تنفسش یکه تازی میکند تا جایی که مجرد مجرد بشود و دیگر همکاری ای با بقیه سیزده تحلیل نکند... اینطور میتوانم به صورت پرسپکتیوی ذهنی حجاب خوردن به یک را تعریف کنم ولی برای فهمش باید تا ثریا جاده دو طرفه بزنم...

اوکی؟

سوپ14:خیر ولی خب... (یعنی حق مطلب ادا نشده است ولی بیخیال)

ناچیز را کجاها دیده ای؟ باید ابتدا کمی گمانه بزنم! جهان از ابتدای ابتدا چون آتشی بسیار قانونمند ولی پر هرج و مرج است... این آتش شاید مثل بیماری آبله است و حیات تشکیل نمیدهد... خداوند این آتش را با وسائل گوناگون کالچر میکند و کالچر میکند و کالچر میکند و از ریز آتشین ها به ذرات بنیادین میرساند... پروردگارا میدانم این گمانه شاید حق نباشد اگر گمراهی آفرین نیست ادامه بدهم؟

وَأَعْطَى قَلِيلًا وَأَكْدَى

چه عطای کمی به حرفت کردی و دلت را دریغ کردی...

_ یعنی حق است؟

قَالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْرًا

آنقدر سنگین است که موسی درونت طاقتش را ندارد... (بله سر حق گونه ایست...)

وقتی به ذرات بنیادین (فرض کنیم اتم ها) رسید این بیماری آبله دیگر رفتار تهاجمی ندارد و رام شده است بلکه رفتارش خیلی عین حق است! یعنی دیگر پاتوژن به حساب نمی آید... حتی گاه این آبله میشود فوتون تا حدی که خداوند خودش را به عنوان حرکت فوتون در آسمان معرفی میکند! بگذریم... حال که به رفتار رام رسید خداوند اینبار دوباره در میان اتم ها موجودی به اسم جن و موجودی به اسم ابولکیومرث (پیش زمینه انسان امروزی میسازد) سخت افزار ابولکیومرث و جن اگر قرار بود چیزی باشد باید کمال میداشت در حالی که ندارد این گواه من است! در ادامه ناچیز هرچیزی است که مانع کمال جن یا ابولکیومرث شده است... مثل نقص ژنتیکی مثل نازیبایی و... اما ژنتیک جن و ابولکیومرث مثل همان ابتدای خلقت چهار و نیم میلیارد سال است که کالچر شده است و کالچر شده است و کالچر شده است و این یعنی همچون ریز ذرات به جاهای بلندی رسیده است تا جایی که انسان را نتیجه خواهد داد! اگر ما همانقدر که بدنمان رام اراده الله و نقشه تحلیل او شده است رام میشدیم و خوب کار میکردیم به مثابه پیامبران در آرمان شهر میزیستیم... اما ژنتیک همانطور که خلقت از محیط پر هرج و مرج شروع شد لازم دیده محیط پر هرج و مرج بسازد و آن را آرام آرام با مطالعه دقیق پیش ببرد... در نهایت میخواهم بگویم همین نرم افزار های کامپیوتر که میبینید پر از هرج و مرج هستند مثالی از ناچیز هستند و هرچه اصلاحشان میکنیم به چیز میرسند... ما نیز مثل کامپیوتر میخواهیم چیز بشویم... گرچه فعلا فعلا ها نتوانیم...

_اوکی؟

سوپ15:خب...

آیا میتوان روی ناچیز آزمایش انجام داد؟ بله ، میشود روی پردازش الگوریتم ها داخل کامپیوتر. بسیاری بازی ها همینطور هستند. اما بعضی بازی ها الگوریتم های حیات پرداز نیز دارند. اما از ناچیز چیزی شدن، آنقدر گسترده است که به همین راحتی ها قابل کدگشایی نیست بلکه باید در کانون دقت آن به تحلیل پرداخت تا به سرنخ رسید. جهانی که میبینید در حال مطالعه این قضیه است و خلقت هفت آسمانی که دارد این را مطالعه میکند از خلقت انسان شدیدتر است اگر بدانید... یعنی این خلقت زودتر به آثار مطالعاتی میرسد و در نتیجه پس از قیامت همه مواد و همه هدام ها چیز خواهند شد و این یعنی دمار از روزگار کسی که محبتش به چیز شدن کمتر از محبتش به ناچیز ها باشد در خواهد آمد. به ضرث قاطع!

_اوکی؟

سوپ16:خب...

_دوست دارم سوپ هفده هم بزنم...

سوپ17:آری...

_قرآن؟

سوپ17:خیر...

فرض کن دست آخر ناچیز را فهمیدیم... ثم ماذا؟ ناچیز خودتی... تا وقتی اهلی نشوی... و بدان میشود بشوی اما به آتشی که برای جهنم قفل است... و بدان برای همین است ائمه دوست ندارند کسی با آتش عذاب شود... با آتش باید پیش رفت! برای همین عذاب شدن با آتش رحمانیت است زیرا در اصل عذاب نیست و رحمتی است...

_اوکی؟

سوپ17:نه... خب... (این مسئله فتنه انگیز است ولی چه کنیم لازم بود...)

_تامام؟

سوپ17:آری...