خواندنی

مقدمه: در اینجا تلاش میکنم در زمینه جنگلبانی اعتقادات کمی خواندنی بگم.

خواندنی چیست؟ یک قاره مرتبط کننده تمام عوالم... مثل فیزیک صفر با فیزیک یکم یا فیزیک دوم.

فیزیک دو و یک و صفر چیست؟ فیزیک صفر فیزیک مرجع است که به زبان علمی بشر به آن رسیده و در محافل علمی پذیرفته است و کسی که با آن مخالفت میکند حمقیتش بالاست. فیزیک یک فیزیک واقعی است. فیزیک واقعی همان فیزیکی است که وجود دارد ولی افرادی به آن دسترسی خوب دارند که روحانی باشند یعنی با بینهایت ارتباط گیری کنند. فیزیک دوم فیزیک ناشناخته یا همان متافیزیک است که با خرافه و شبه علم و فلسفه آن را میشناسیم.

متافیزیک در تعاریف چیز دیگری است چرا به آن فیزیک ناشناخته میگویی ؟ چون میزانش صفر است. البته طبق قاعده آشنایی باید میگفتم که فیزیک دوم وجود خارجی ندارد ولی طبق عقیده بوتاکس میگویم میزان متافیزیک صفر است. علت اینکه میگویم این فیزیک ناشناخته است و ناشناختنی نیست اینست که این فیزیک به مثابه جسمی است که وقتی به آن احاطه پیدا میکنیم میفهمیم در اصل فیزیک یک است، وقتی قوانین آن را کشف میکنیم میفهمیم در اصل فیزیک صفر است. در اصل فیزیک دوم مجموعه ای است که وقتی به فیزیک یک برسیم نابود میشود چون میفهمیم هرچه هست فیزیک یک است و فیزیک صفر و دو موجودیت ندارند. (البته من عقیده بوتاکس را دارم و میگویم میزان فیزیک صفر و دو، صفر است و در واقع ناموجود نیستند.)

اصلا بگو ببینم میدانی فیزیک یعنی چه؟ فیزیک از لحاظ علمی همان علم میزان وجود است. از لحاظ آگاهی (فضیلت) بررسی ماهیت میکند و ماهیت اشیاء را نزدیک وجودش بررسی میکند.

چرا تعریفت با تعاریف متداول فرق دارد؟ چون تعریف من جهان شناختی ریاضیاتی دارد. در تعاریف متداول صرفا فیزیک صفر بررسی شده است در حالی که من فیزیک یک را بیان کردم.

حتی تعریفت از علم با تعاریف متداول فرق دارد؟ علم ، یعنی آگاهی قابل صدور موافق با تحقیقات. به صورت فشرده (قاعده آشنایی) علم همان آگاهی حق است.

آیا فیزیک یک زبان است؟ برای اینکه بفهمیم چیزی زبان است ابتدا باید الکن بودن و کامل بودن آن در صورت نگاه زبانی به آن را بپردازیم. زبانی کامل است که بتواند نفس الله را بگوید. ریاضیات زبانی کامل است و به سادگی نفس الله را میگوید. آیا فیزیک هم زبانی کامل است؟ برای اینکه بفهمیم فیزیک دقیقا چیست ابتدا باید به ماهیت وجود نزدیک شویم. اگر بخواهیم چیستی وجود را بشناسیم باید به چیستی پردازش نزدیک شویم... (زیرا وجود یعنی حلول یک زبان ریاضی به زبان مشترکات پردازشی) برای اینکه بفهمیم پردازش چیست دو راه داریم، اول اینکه درک پنجگانه از چیستی را بنویسیم (تحقیقی عملیاتی منطقی الگوریتمی سری) که راهی بسیار دشوار است و راه دوم اینست که ابتدا نظریه پردازی کنیم و صحت آن با قاعده مجاورت تایید بشود.

قاعده مجاورت چیست؟ وقتی رو به قبول قضیه ای می آوریم و در مشیت خودمان این قضیه را استفاده میکنیم. به مرور از استفاده از این قضیه در مشیت بازخورد میگیریم. اگر بازخوردها آشنایی ساز شدند یعنی قضیه درستی دارد. اگر بازخوردها مارا بیشتر با اصل قضیه ناآشنا کردند یعنی قضیه تناقض دارد. مورد استفاده قاعده مجاورت چیست؟ مثلا من نمیدانم قضیه الف را بپذیرم یا خیر به جای اینکه آن را بپذیرم از آن استفاده میکنم و شروع به ثبت بازخورد میکنم و طبق بازخوردها تحلیل میکنم آیا قضیه صحت دارد یا خیر...

نظریه تو راجع به چیستی پردازش چیست؟ به سیر ناچیز به سمت چیز پردازش میگویند.

چطور ناچیز را توجیه میکنی؟ با قضیه دید طراحانه... وقتی نمیتوانی چهره کسی را بکشی وارد فضاهای منفی میشوی و مثلا از طریق مثلا یک تخم مرغ بکش و سپس جزئیات به آن اضافه کن چهره را رسم میکنی.

دید طراحانه چطور چیستی پردازش را روشن میکند؟ در باغ اعتقادات گفتیم عدد سه حالت دارد. میان اعداد محدود و اعداد بینهایت نسبی و اعداد بینهایت مطلق دو گپ عددی وجود دارد. گپ عددی دوم اینست، چرا بزرگترین بینهایت نسبی نسبت به بینهایت مطلق صفر است؟ در حالی که بینهایت مطلق هنوز هم بینهایت مطلق بار بزرگتر از همان صفر است؟ آنچه درون گپ عددی دوم یا اول است مکان وقوع یک ناچیز است. دید طراحانه ناچیز را اینطور میبیند، آنقدر بزرگ نیست که ذات الله باشد و آنقدر کوچک نیست که عدد مفهوم شود.

خودت میگویی ریاضیات قادر به گفتن همه چیز و هر چیز و ناچیز است چطور است که مجبوری به خواندنی روی بیاوری تا ناچیز را توجیه کنی؟ چرا هیچ توجیهی برای ناچیز در ریاضیات نیست؟ پاسخ اینست که چرا هست، وقتی ریاضیات بر قوای ذهنی ملکه میشود اسرار در ذهن ریاضی نقش میبندند. گفتیم اسرار همان یکجایی بینهایت مطلق با دو عدد محدود هستند. البته اسرار ناچیز نیستند بلکه ناچیز پدید آور هستند. از لحاظ ریاضی هم قابل توجیه است که اسرار حالتی بینابین اعداد محدود و بینهایت نسبی و بینهایت مطلق هستند.

آیا اسرار ناچیز هستند؟ مسلما خیر زیرا از چیز پدید می آیند و در چیز مشترکند. اسرار در واقع فضای منفی بینابین گپ عددی را مدیریت میکنند.

ناچیز چگونه قابل توجیه است؟ به اینجا رسیدیم که قلمرو ناچیز داخل اسرار است اما خود ناچیز را پیدا نکردیم!؟ پاسخ اینست که ناچیز اساسا خودی ندارد که پیدا شود. برای فهم ناچیز باید وارد قضیه کانون دقت شویم...

قضیه کانون دقت چیست؟ برای شناخت یک موجود ناشناخته باید ابتدا طبق قاعده مجاورت عمل کنیم. اما گاه میشود مجاورت جوابگو نیست زیرا هرچه به مجاورت ادامه میدهیم سرنخ دستمان نمی آید. قضیه کانون دقت میگوید باید معادله بهینه سازی مجاورت را رسم کنیم و سراغ جایی برویم که کانون دقت است. در کانون دقت میزان سرنخ یابی بیشتر از جاهای دیگر است. اما خود قضیه کانون دقت چیست؟ به محیط مجاورتی که بینهایت مطلق سرنخ در اختیار ما قرار دهد نقطه کانونی دقت میگوییم.

کانون دقت در ناچیز کجاست؟ کانون دقت در هر ناچیز در تعریف آن است. چیز چیست؟ هر موجودی که پانزده مشترک در آن دیده شوند چیز است. موجودی که مابین خودش و حداقل یکی از پانزده مشترک حجاب وجود داشته باشد ناچیز است.

دقت کردی در موجود و پردازش یک نوع تسلسل تعریفی کار رفته است؟ پاسخ اینست بله چون هنوز به آشنایی کامل از وجود نرسیده ایم و تنها آن را به زبان فلسفه ترجمه به قاعده آشنایی کرده ایم. در این متن اکثر وجود ها همان برداشت منطقی از وجود است که سه حالت دارد. توحیدی، وصله، نچسب...

حجاب چیست ؟ پردازش طبیعتا دو حالت دارد. پردازش ساکن و پردازش متحرک... پردازش ساکن پردازشی است که میزانش صفر است و پردازش متحرک پردازشی است که از خود میزان نشان میدهد. وقتی پردازش ساکن باشد در واقع رخدادی ندارد. وقتی پردازش متحرک باشد مسلما باید میزانی داشته باشد. حجاب برای اینکه حجاب باشد باید یک پردازش دقیق باشد. حجاب حداقل باید یک پردازش دقیق باشد و طوری به موجود احاطه پیدا کند که عدم پردازش چیزیت در موجود رخ بدهد. اگر حجاب مانع سیر پردازش به سمت یک شود، حجاب مشرکانه است و باعث میشود موجود ناچیز مطلق گردد (یعنی همان موجود نچسب که به صورت منطقی شناخته بودیم). اگر حجاب مانع سیر پردازش به سمت صفر شود، حجاب کفرآمیز است و باعث میشود موجود پردازش شده باشد اما خودش خودش نباشد. طبق این تئوری پردازنده میتواند ناچیز مطلق باشد اما با از بین بردن حجاب کفرآمیز خودش خودش باشد. در این صورت به این پردازنده موجود بقاطلب میگوییم که همان جهل (زامبی) شناخته شده است. طبق این تئوری پردازنده میتواند معناپرداز باشد (موجودی که یک را میپردازد) اما معناهایی که میگوید خودش خودش نیست پس شروع به ایجاد مجردبافی و معقولات ثانویه بافی میکند تا بتواند شهود خودش را انتقال دهد. این موجود عقل ناقصی است که بشریت با آن دست و پا شکسته در مسیر علم و فضائل حرکت میکند.

زامبی چیست؟ موجودی که هیچ حیاتی ندارد ولی دست به پردازش میزند. چطور؟ مثل اینکه یک چیپ کامپیوتری به اعصاب وصل شود و طبق الگوریتم زامبی درون بازی های کامپیوتری رفتار را به عضلات تحمیل کند.

چطور میشود حجاب رخ بدهد؟ مسئله اختیار... اختیار یک نظام پردازشی بسیار پیشرفته است و به طور خلاصه در انسان حجاب سازی و حجاب برداری جزئی میکند.

ناچیز را کجاها دیده ای؟ تاجایی که دیده ام فقط در حیوانات و انسانها مشهود است و با کمالات اخلاقی و نواقص اخلاقی قابل شهود است. مثلا ماده ناچیز ندیده ام، یعنی ماده بی معنی که ناچیز مطلق باشد ندیده ام اما خلقیات بی معنی به وفور قابل شهود است. گاه میشود یک گزاره که من از تو لایق تر هستم و تو باید بروی بمیری که به عنوان بیماری حسادت است و داخل آن هیچ معنایی یافت نمیشود اما یک گزاره پردازنده است و خودش خودش است و باعث ایجاد عملیات هایی از قبیل ایجاد آسیب مثل تهمت و غیبت و قتل میگردد.

آیا میتوان روی ناچیز آزمایش انجام داد؟ بله ، میشود روی پردازش الگوریتم ها داخل کامپیوتر به شرط عدم تشکیل حیات آزمایش کرد. بسیاری بازی ها همینطور هستند. اما بعضی بازی ها الگوریتم های حیات پرداز نیز دارند. اما ناچیز آنقدر گسترده است که به همین راحتی ها قابل کدگشایی نیست بلکه باید در کانون دقت آن به تحلیل پرداخت تا به سرنخ رسید.