ولایت فقیه

بنده از منتقدین به ولایت فقیه هستم. حکومت ما دیکتاتوری نیست و آزادی بیان هم به شرط عدم شیطنت وجود دارد پس آزادانه حرف میزنم...

شیطان : کاهنده وجود (کسی که با تعهد بر کاهش وجود عملیات کاهش وجود انجام بدهد شیطان است)

ملک: فزاینده وجود (کسی که با تعهد بر افزایش وجود عملیات افزایش وجود انجام بدهد ملک است.)

فقیه: حکم فهمیده (کسی که حکم خداوند را فهمیده است.)

حرکت غیر منطقی: هرگونه ایجاد تخاصم در شرایطی که گفتگو ممکن است.

طاغوت: حکومتی که حکم شیطان را بدهد و کلیت فعالیتش در دفاع از آن حکم شیطانی قرار گیرد.

سوال1) چرا از منتقدین به ولایت فقیه هستی؟ چون ولایت بهتر وجود دارد. چه ولایتی ؟ ولایت فقهی و در امتداد آن ولایت عقیل... ولایتی که گفتی چیست و چرا بهتر از ولایت فقیه است؟ در ولایت فقیه حکم شیطان راه دارد ولی در ولایت فقهی و در امتداد آن ولایت عقیل حکم شیطان راه ندارد... ثابت کن...

اثبات اینکه در ولایت فقیه حکم شیطان راه دارد: فرض کنیم ولایت فقیه از سمت یک نفر است که بر یک نفر دیگر که فقیه نیست حکم میکند. آیا این فرد فقیه تمام اعمال مرد دوم را ساطع میکند؟ مسلما خیر... پس مرد دوم موجودی دو قطبی میشود. قطبی از اعمال او که مستحکم به حکمرانی ولایت فقیه است (فرضا طبق ادعای دوستان) و عصمت آفرین از شیطنت (کاهنده اساسی وجود) است. قطبی از اعمال او که مستحکم به خودش است ول است پس در اینکه آیا اعمال او شیطانی است یا ملکی شک است.

نظریه اشتباه بودن ولایت فقیه تنها: اگر ولایت فقیه تنها بیافتد به مرور جامعه دو قطبی میشود و آرام آرام نظام اسلامی از هم میگسلد.

اثبات نظریه اشتباه بودن ولایت فقیه تنها: برای من قابل اثبات نیست ولی قابل بحث است... و من طبق بحث های زیاد قانع شده ام ولایت فقیه تنها ابدا قابلیت اداره نظام اسلامی را ندارد.

نظریه جایگزین های بهتر ولایت فقیه تنها:

ولایت فقیه و در امتداد آن ولایت عقلی (اتوبوسیفیکیشن یا اتوبوسی)

ولایت فقهی و در امتداد آن ولایت عقیل (موتوریفیکیشن یا موتوری)

سوال) چرا ولایت عقیل و فقیه با هم جمع نمیشوند؟ چون چیزی به اسم شق عصا وجود دارد که نمیگذارد دو حکمران در یک محدوده حکمرانی کنند.

اگر دو حکمران نمیتوانند حکمرانی کنند انتخاب شما کدام است، اتوبوسیفیکیشن یا موتوریفیکیشن...؟ من از خیرخواهان جمهوری اسلامی هستم و روند نزولی آن را بدیهی میبینم از روی احساس خطر برانگیخته شده ام تا پیامم را به سید حسینی برسانم... پیام من اینست : آقای سید حسینی سلام علیکم، امام خمینی آنچه لازم بود انجام داد ولی حق مطلب را ادا نکرد. من مدعی هستم حق مطلب توسط بنده قابل ادا است. لطفا به من نگاه کنید. اگر میتوانید اتوبوسی به مهدی موعود ملحق شوید اقدام کنید و اگر نمیتوانید موتوری اقدام کنید.

ملحق شدن به مهدی موعود دیگر چه صیغه ایست؟ اقتدا به نماز مهدی موعود است.

نماز چیست؟ نماز یعنی ولایت دقت...

صرفا خواب نما هستی ؟ نه حرکت من به سوی مهدی در دو مسیر است. سیر قبله ای و سیر اشراقی... چون من در فقه استاد نیستم (با اینکه اجتهاد بهتری از فقهای روز دارم) مجبورم به سیر خودم اکتفا کنم زیرا هیچ مجتهد دیگری سیر قبله ای یا اشراقی به سمت مهدی موعود ندارد. در سیر قبله ای من به موازین یقین ایمان عقل رجوع میکنم در سیر اشراقی من به موازین علاقه علم بحث... هرگاه نتوانم با سیر قبله ای به مهدی نزدیک شوم وارد سیر اشراقی میشوم و هرگاه سیر اشراقی جواب ندهد به سیر قبله ای برمیگردم. هرگاه هردو جواب ندهند متمسک به ولایت میشوم.

ماموریتت چیست؟ رساندن پیغام به سید حسینی زیرا در مسیر حرکت به سوی مهدی به مانع برخورد کرده ام.

چرا میخواهی حکومت ایران را در میان راهت به رسیدن به مهدی موعود تغییر دهی؟ چون دلم پاک است و میتوانم مشکلات مردم ایران را حل کنم. در ضمن اگر مملکت آنطور که میخواهم تغییر کند خود به خود موانع من در رسیدن به مهدی برطرف میشوند.

مانع رسیدن تو به مهدی چیست که میخواهی برطرف شود؟ استاد! میخواهم استاد پیدا کنم... تنها کسی که قبول کرد استادی من را بپذیرد جنبش استاد فیاض بخش بود. آن هم خودش نه بلکه مهدی امیری برای خدمت حاضر شد... آقای مهدی امیری هم دستور بسیار سختی به من داده اند و آن اینست که مراقبه و محاسبه کنم. مراقبه برای من بسیار سخت است چون اصلا توضیح دقیقی نداده اند چطور مراقبه کنم. بقیه افرادی که سیر الی المهدی موعود دارند هم یارگیری ندارند. در کل اگر استادی برای من بود دنبال این کارها نبودم.

نکند استادی نباشد و استاد خودت باشی؟ بله طبق گفته استاد پناهیان در بیداری، یکبار به من گفتند من نظر تفسیری نمیدهم و دفعه دیگر به من گفتند من شاگرد شما هستم. البته فکر کنم شوخی کردند، بعدا در خواب وقتی وارد اتوبوس شدیم و به سمت مقتل امام حسین رفتیم به من گفتند با من حرف نزن! با اینهمه شاید استاد خودم هستم، جناب آیت الله تحریری هم استادی بنده را نپذیرفت... هیچکس استادی من را به نحو مطلوب نمیپذیرد پس مجبورم مملکت را عوض کنم تا بلاخره استاد پیدا شود.

فرض کنیم معروف شوی و افراد زیادی برای استادی تو حاضر شوند، چه میکنی؟ اولین حرکت اینست که بفهمم استاد دستور دهنده چه کسی است؟ استاد کسی است که آنقدر دستور بدهد که تمام لحظات من پر از توفیق حرکت به سمت مهدی موعود بشود. شاگرد استاد فیاض بخش که استادی ما را پذیرفت دستورات سخت میدهد. البته من جرات نکردم به خودش بگویم ولی از اینجا به استاد فیاض بخش میگویم هنر استاد اینست که سالک را سالک کند. یعنی پیوسته رفتن را در او پیاده کند نه اینکه با دادن دستور سخت او را دلسرد از سلوک... البته چیزهایی از استاد فیاض بخش یادگرفته ام ولی استاد فیاض بخش به نظرم استاد کامل نیست...

بگذریم از ماموریتت بگو... چطور پیغامت را به سید حسینی میرسانی؟ چرا نمیخواهی سید حسینی استادت شود و چرا میخواهی مملکت را تغییر دهی؟

اولا سید حسینی استادی هیچکس را نمیپذیرد و اصلا در این فاز سیر و سلوک نیست... به نظرم سید حسینی سکونت کرده است تا مهدی بیاید سمتش تا به او پرچم بدهد. مهدی هم چنین نقشه ای ندارد... یا سید حسینی درصدی بسیار اندک گمراه شده است یا اینکه سکون او عین هدایت است. اگر گمراه شده است یا من باید او را هدایت کنم که مثل شمس در کتاب الیف شافاک حاضرم جانم را هم بدهم تا سید حسینی هدایت شود. اگر سکون او عین هدایت است پس یا رسیده است یا اینکه سوار قطاری است که من نمیبینم. طبق تز من سید حسینی درصدی بسیار اندک گمراه است. اگر به تز های من اشراف پیدا کرد و هدایت نشد آنقدر تز هایم را بهتر میکنم تا او هدایت شود.

اگر سید حسینی اهل مقاوم به دقت باشد چه میکنی؟

من شک دارم سید حسینی همان سید حسینی باشد و همین شک کافی است که یقین کنم سید حسینی همان سید حسینی است چون سید حسینی دیگری نیست و تنها سید حسینی ای که شک دارم او سید حسینی است همین سید حسینی است. البته یقین من به صورت شرط بندی است، یعنی حاضرم جانم را روی این شرط بندی بگذارم که این سید حسینی همان سید حسینی است. البته سوال اینست که اگر نبود چه؟ چون جانم را به خاطر این شرط بندی از دست نمیدهم و این شرط بندی در جهت صلاح اسلام و مسلمین است به آن عمل میکنم. البته اگر امام زمان هیچ ظهوری (چه منطقی چه صغیر چه کبیر) تا اسفند چهارصد و پنج نکند آنوقت من از ادعای اینکه سید حسینی همان سید حسینی است دست میکشم زیرا بنیاد تمام اشراقیاتم فرو میریزد و باید از صفر شروع کنم. امام زمان در یکی از اشراقیاتم ادعا کرد قبل از اسفند چهارصد و پنج میاید.

مگر کذب الوقاتون صحیح نیست چطور برای ظهور امام زمان وقت تعیین میکنی؟

امام زمان سه ظهور دارد، منطقی، صغیر و کبیر... خیلی از علمای شیعه به ظهور منطقی امام زمان باور دارند و به اسم تشرف از آن نام میبرند. شاید ظهوری که امام زمان میکند برای من است و من توفیق تشرف پیدا میکنم... شاید ظهوری که امام زمان میکند صغیر باشد یعنی از موقعیت کاملا پنهان برای امت اسلام به موقعیت آشکار برای خواص و پنهان برای بقیه امت اسلام نزول میکند. تنها یک احتمال هست و آنهم احتمال ظهور کبیر است که من بعید میدانم ظهور کبیر رخ بدهد ولی هر کس بگوید امام زمان تا اسفند چهارصد و پنج ظهور کبیر نمیکند نوعی وقاتی کرده است و هر کس بگوید ظهور کبیر رخ میدهد وقاتی کرده است. پس مسلما ظهور کبیر منظور امام زمان نبوده است.

حاشیه نرو بگو چطور پیغامت را به دست سید حسینی میرسانی؟

نقشه الف) به سایتش پیام میدهم. نقشه ب) آنقدر جنجال آفرینی میکنم که معروف شوم و بعد از معروف شدن آنقدر جنجال آفرینی میکنم که با من حرف بزند و بعد از اینکه با من حرف زد او را به اجتهاد خودم مومن میکنم و بعد از اینکه به اجتهاد من مومن شد هفته ای یکبار از او سوال میکنم تا بلاخره تصمیم کبری بگیرد. نقشه ج) میروم حوزه و برای فقاهت درس میخوانم و وقتی مجتهد شدم نقشه الف و ب را امتحان میکنم. نقشه د) وقتی مجتهد شدم برای مرجعیت تقلید اقدام میکنم آنوقت شاید در سطحی باشم که بتوانم حضورا با او صحبت کنم و نقشه ب را دنبال کنم.

تصمیم کبری سید حسینی چیست؟

قیام به تز من. (یا اتوبوسی یا موتوری)

مگر سید حسینی الان قیام نکرده است؟

منتظر است. در حال قیام نیست...

جدی میفرمایید؟ اینهمه جنگ هایی که رهبری میکند چیست؟

امام خمینی حکومتی منتظر مهدی درست کرده اند که در حال حاضر در حال دفاع از خودش است. تمام درگیری های ما حکم دفاع از حکومت هستند نه قیام به سوی مهدی...

اگر سید حسینی قیام کند چه میشود؟

قیام سید حسینی سه حالت دارد. منطقی صغیر و کبیر... قیام منطقی او در حال وقوع است. او ادعا کرده منتظر مهدی است و تمام استکبار در حال مبارزه نیابتی با او هستند. من میخواهم قیام منطقی او را پیشرفته تر کنم، اگر اجازه دهد افرادی را از طریق خودم به او ملحق کنم آنگاه قیام منطقی او پیشرفته تر میشود. بقیه نیز از من یاد میگیرند و آرام آرام جنبش ها شروع به الحاق به سید حسینی میکنند و در نهایت فاز منطقی قیام او پیشرفته میشود و زمینه برای قیام صغیر فراهم میشود.

قیام صغیر سید حسینی چیست؟

ایجاد حکومت حوزوی... خروج حداقل یک مرجع تقلید برای ایجاد حکومت اسلامی واقعی!

مگر الان حکومت اسلامی تشکیل نشده است؟

اسمش اسلام است ولی واقعی نیست... حکومت اسلامی باید روز به روز پیشرفت کند نه اینکه دوقطبی درست کند و سیر به سوی گسست بردارد...

ثابت کن حکومت جمهوری اسلامی دارد دو قطبی درست میکند و به سمت گسست گام برداشته! ثابت کن!

بواسطه علم حضوری قابل اثبات است. از طریق علم حصولی طول میکشد که در توان من نیست... شما نگاه کنید، ولایت فقیه تنهاست و میترسد حکم بدهد و طبق گفته سید حسینی نمیتوان در همه مسائل ورود کرد در حالی که حکومت علی اینطور نبود. علی در مسائل ورود میکرد. من میتوانم کاری کنم سید حسینی بتواند در همه مسائل ورود کند. علت اینکه ولایت فقیه میترسد حکم بدهد اینست که حکم دو قطبی ایجاد میکند. فرد ایکس حکم را میگیرد ولی قابل اجرا نمیداند پس به جای اجرای حکم یک لگد درست حسابی به حکم میزند و کار خودش را میکند. به مرور اینهمه لگدمال کردن آرام آرام قشر خاکستری را از احکام ولی فقیه زده میکند و به مرور قشر خاکستری مقاوم به حکم ولی فقیه میشود و به مرور قطب دوم ایجاد میشود. یعنی حیوانیت به تمدن رسوخ میکند زیرا خاصیت قشر خاکستری اینست وقتی عملی را مرتب انجام میدهند به آن عادت میکنند و وقتی عادت کنند آن را فرهنگ خودشان میشناسند و وقتی فرهنگ مقاومت در مقابل حکم فقیه شکل بگیرد خر بیار و باقالی بار کن... دو قطبی ایجاد شده است... اگر نفهمیدی من بیش از این وقت نمیگذارم دوباره بخوان یا اینکه تفکر کن!

آیا دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی هستی یا دنبال تاسیس حکومت در سایه؟

سرنگونی جمهوری اسلامی شیطنت است. همانطور که سرنگونی حکومت شاه خالی از شیطنت نبود. کلا سرنگون کردن هر حکومتی جز حکومت طاغوت (مثل اسرائیل که حکومتی طاغوتی) است به نظرم از شیطنت خالی نیست.

چه شیطنتی در سرنگونی حکومت شاه رخ داد؟

اول باید از این سرنگونی یک حمایت بکنم و آن اینکه حکومت شاه طاغوت بودنش با تخاصم با خمینی محرز شد و سرنگونی آن واجب اضطراری شد. ( ایجاد واجب اضطراری یعنی ایجاد شرایطی که کسی را وادار به ایجاد مجموعه عکس العمل های غیر منطقی کنیم. یکی از عکس العمل های غیر منطقی انقلاب است. وقتی حکومت شاه مردم را به دلیل مسلمان بودن دستگیر و شکنجه و تیرباران میکرد مردم مسلمان مجبور شدند دست به حرکت غیرمنطقی انقلاب بزنند.) در انتقاد از سرنگونی حکومت باید بگویم وقتی امام به ایران برگشت حکومت شاه برگشت لازم نبود دنبال سرنگونی باشد و اگر گفتگو میکرد بهتر بود. ولی خوشبختانه خداوند به امت اسلام رحم کرد و اجازه شیطنت اندکی به ما داد و آن تحمیل حکومت اسلامی به درصد کمی از مردم ایران بود. متاسفانه این تحمیل باعث شده انقلاب اسلامی آبرویش برود و چنانکه اگر حکومت اسلامی در صدر انقلاب نود و چهار درصد رای داشت اکنون کمتر رای دارد. جمهوری اسلامی آبروی حکومت اسلامی در جهان را برد ولی در عوض زمینه را برای تشکیل حکومت حقیقی اسلام فراهم کرده است که بنده دنبال آن هستم.

فکر نمیکنی که به شدت مقابل جمهوری اسلامی سختگیر هستی؟ آخر هر کاهش وجودی بد است یعنی چه؟ یعنی خودت اگر کاره ای بشوی آبروی حکومت اسلام نمیرود؟

جمهوری اسلامی حکومت پاکی است. زیرا مشروعیتی بالاتر از مشروعیت تمام حکومت های دیگر در جهان را دارد. صرف شیطنت در آغاز یا تداوم حکومت محکوم نیست... زیرا شیطنت جزء جدایی ناپذیر از نامعصومان است. اینکه من میگویم میتوانم حکومت حقیقی اسلام را درست کنم این نیست که از لحاظ عملیاتی عرضه اش را دارم بلکه تنها قادر به سوال و جواب کردن خوب هستم و کسی که اجتهاد در سوال و جواب کردن خوب داشته باشد شهود لازم برای ایجاد عملیات را فراهم میکند. جمهوری اسلامی به هیچ وجه طاغوت نیست. زیرا خودش را با هیچ حکم شیطانی یکی نکرده است. (اگر چه شیطنت هایی میکند زیرا اساسش التقاط با استحکام بندی حکومت به روش کفار و مشرکین است. روش اسلامی استحکام بندی حکومت به روش توحیدی چیز دیگری است...)

روش استحکام بندی حکومت به روش توحیدی چیست؟

زبان تحکم، زبانی الکن نیست. زیرا خداوند حاکم است بر جهان و این یعنی حکم کردن میتواند بگوید الله! چون خداوند کاری جز سبح الله نفسه نمی کند پس اگر خداوند خودش را حاکم و ملک معرفی میکند باید حکمرانی توانایی گفتن الله را داشته باشد.

احکام تحقیقی (احکامی که میدانیم یقینا صحیح هستند.) فیلد فعلی کاری من اینجاست...

احکام عملیاتی (احکامی که بر اساس نگاه کامل به احکام تحقیقی صادر میشوند. باید بر اساس توحید برقرار باشد.) فیلد کاری سید حسینی اینجاست... احکام عملیاتی عرضه و تجربه میخواهند با اینکه من در اینها ضعیف هستم اما وقتی ببینم هیچکس قادر به آن نیست (یعنی همه اجرا نشدنی ببینند) وارد میشوم... قوای سه گانه مقننه ریاست جمهوری و قضاوت دست و پا شکسته در این مسیر حرکت میکنند.

احکام منطقی (بک اند نظام حکومت حقیقی اسلامی هستند.) مجلس خبرگان و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام مراجع صدور احکام منطقی در جمهوری اسلامی هستند. خلاصه بگویم کسی صلاحیت گرفتن زمام احکام منطقی در حکومت را دارد که اهل منطق ناب اسلامی باشد... این منطق هنوز صادر نشده است پس یه طورایی دست پا شکسته باید حرکت کنیم.

احکام الگوریتمی (فرانت اند نظام حکومت اسلامی هست.) همین چیزی است که نظام اسلامی روی دور انجام آن است. خلاصه بگویم تشخیص صلاحیت صادر کنندگان این احکام الله بختکی است و هیچ قاعده ای ندارد. باید مجموعه های سنجش صلاحیت الگوریتم حکومت ایجاد بشود. مجموعه ای که بر اساس علم آمار کار میکند. برنامه ای که بنده برای ایجاد این مجموعه دارم اینست که هر طور شده، دست پا شکسته هم شده مجموعه های سنجش الگوریتم حکمرانی هر مسئول تشکیل دهیم. راه پیشنهادی داده ام ولی چون خیلی طولانی است افرادی که همه مطالب ویرگولی من را بخوانند میفهمند.

احکام سری (احکامی که بر نظام حکومت حقیقی اسلام ملکه میشوند.) برای اصحاب غیر سر معصوم این احکام با تجربه بدست می آیند. اما سوال اینجاست که آیا افرادی که احکام سری را میدانند بر مسند چنین حکمرانی ای مینشینند؟ یک نمونه از احکام سری، در سوره کهف داستان خضر و موسی است. کلا چیز عجیبی است و به نظرم در دوران ظهور مهدی به این بخش از احکام میرسیم و فعلا باید با آزمون و خطا این احکام را بدست بیاوریم...

آیا تمام حرف هایی که زدی در مورد احکام تحقیقی بوده است؟

احکام تحقیقی چیزی مثل قانون اساسی است. به نظرم قانون اساسی چیزی نیست که یک بار بنویسیمش و کنار برویم... مثلا پروتکل انسانیت یک جزء از احکام تحقیقی است که بنده شروعش کردم... پروتکل باغ اعتقادات و پروتکل جنگلبانی اعتقادات یک جزء از احکام تحقیقی است که هنوز حوصله لازم برای شروعش را نداشته ام ولی به صورت مقدمه ای از آن صحبت کردم. بقیه حرفهای سیاسی من هم در امتداد این پروتکل ها هستند. اساس پروتکل های من بر اساس پروتکل باغ اعتقادات است.

میدانیم که نمیتوان قانون اساسی را مرتب نوشت... پس چکار کنیم؟

قانون اساسی حکومت حقیقی اسلام به دو روش قابل تحقیق است.

یک) التزام به روح قانون اساسی حکومت حقیقی اسلام

دو) پیدا کردن معصوم یا نایب بر حق و پرسیدن از او

به نظر من روش اولی صحیح تر است. زیرا دومی خروج از ولایت است ، ولایت دیکتاتوری نیست بلکه تلاش برای پیدا کردن دیکته ی برتر است قبل از اینکه شرایط به اضطرار برسد و مجبور به شروع عملیات شویم. به نظر من تمام امت اسلام و ادیان ابراهیمی و حتی کافران و مشرکین باید جمع بشوند و در زمینه احکام تحقیقی نظرات خودشان را محکم و صریح و طبق قاعده آشنایی بیان کنند. سپس مردم جهان تمام این احکام تحقیقی را بخوانند و خودشان انتخاب کنند به کدام حکم تحقیقی بپیوندند و هیچ حکومتی حق تحمیل احکام تحقیقی بر هیچ کس را ندارد و حکومتی که احکام تحقیقی اش را تحمیل کند حکومت دیکتاتوری نام بگیرد و با این روش دیکتاتوریسم در جهان را از بین ببریم. لطف این کار در چیست ؟ لطف اینست که اگر جهان احکام تحقیقی خودش را پیدا کند حضرت مهدی میتواند بر اساس این احکام بر جهان حکم فرمایی کند.

به نظر بنده احکام تحقیقی من برترین احکام تحقیقی در جهان هستند با اینکه هنوز یکجا جمعشان نکرده ام ولی به آنها مطمئن هستم. هر کسی به احکام تحقیقی اش کاملا مطمئن است بیاید احکام تحقیقی اش را صادر کند و در غیر اینصورت از پیشگاه عدل الهی بترسد.