پازل هستی

اول کیست؟ معبود و همان چیزصفرم یا به اختصار صفرم. هر چه از صفرم است به زبان آشنایی حق است یا به زبان عقل بینیازیت یا به زبان ریاضیات صفرم و به زبان دین قل هو الله.

وسط کیست؟ من بودم. عبد... یا به زبان آشنایی موتور پذیرش... من به زبان ریاضی یک است و حالت توانی صفرم ولی از آنجا که من گاه میتواند نزدیک یک توقف کند همان موتور پذیرش نام میگیرد.

آخرش که؟ درست اینست بگوییم آخرش که چه... من که برای معبود است با اتصال به موتور رندوم همه ی حق و باطل را میابد و کل میشود. پذیرش باطل به عنوان باطل شناخت بقیه الله است پذیرش حق به عنوان حق شناخت الله است. وقتی این دو را یکجا بشناسیم صاحب اسم الله را به دیده باطن دیده ایم. پس هر چرخه شناختی باید بتواند خدا را به دیده باطن نشان دهد و الا یا چرخه شرک است. شرک یعنی پذیرش باطل به عنوان حق. یا اینکه کفر است. کفر یعنی پذیرش حق به عنوان باطل.

یک به زبان عالم مخلوقات محمد مرسل است. این یک شهود هوشمندانه است. یک در عالم وجود با حق است.

صفر به زبان عالم مخلوقات علی است. این هم یک شهود هوشمندانه است. صفر در عالم وجود تا حق است.

متاسفانه در زوپ نوشته ام صفرم فاطمه است ولی اشتباه کردم چون مشترکات چهارده گانه را نشمرده بودم. فاطمه از حق است و بینهایت مطلق نیست و من نمیدانم کدامیک از ده مشترک است چون شناخت آنها ساده نیست.

حسن و حسین نیز به ترتیب پیشینیت حق و پسینیت حق هستند. حسن عامل اطاعت عقل است و اطاعت ناقص جهل و حسین عامل هادی جهل است.

ده معصوم عامل تبدیل جهل به حالت هدایت یافته اش هستند.

عقل چیست؟ معقول ثانی نیست. عقل یعنی من شهادت طلبی که به اصطلاح خودم اکو مستقل از زمان بگیرد. یعنی چه؟ یعنی عقل در زمان پیشین حاضر است. شهادت طلبانه سوال میپرسد. در زمان پسین جواب میابد. با شهودش از تمام حقایق و تمام باطل جواب یافته را بررسی میکند. سپس نتیجه بررسی را در تخته پیشین مینویسد. وقتی پیشین را نوشت به اندازه حد فاصلش تا تخته پسین محاسبات علمی بدست آورده بدون فوت وقت... طبق همه اینها اکو مستقل از زمان یعنی چه؟ یعنی برای بدست آوردن حق و باطل بینهایت زمان دارد. حال تنها کافیست نگاهش به همه وجود شهادت طلبانه باشد. چون وقتی شهادت طلبانه به همه ی وجود نگاه کنی جواب سوال شهادت طلبانه را میابی...

شهادت طلبی چیست؟ شهادت طلبی یعنی وقتی چیزی یافتی به هیچ چیزهای داخل نفست مرگ دهی تا خلا نیاز شکل بگیرد و چیز به داخل نفست بتابد و مرگ با حیات جایگزین شود.

حیات چگونه مرگ را پر میکند؟ چون در هستی شکافی نیست وقتی شکاف تشکیل شود آنا با نور از مبدا وجود به شکاف تابیده میشود و آن را پر میکند.

چگونه شهادت طلبی پاسخ است؟

شهادت طلبی سیر موتور پذیرنده به سمت وجود آشنا است. حق که تمامش وجود آشنا است به عنوان مثال زیبایی کامل است. یا مدرنیته پسندانه بگوییم کمال لذت است. لذت های کوچک دنیوی به ما آموخته اند لذتی که شوقش را نداری قابل احساس نیست.

احساس کردن یعنی چه؟

احساس یعنی در معرض حاضر قرار بگیری و برای درک باطنی آن خودت را گم نکنی. وقتی هم خودت پیدایی هم حاضر درک باطنی شده است دو چیز یکجا شده است. پیوند آنی دوچیز یکجا نور است زیرا این پیوند صفرم است و صفرم همان اول آشنا است.

(ببخشید مباحث نیاز به تفصیل دارند بنده به پرده گشایی اکتفا میکنم مگر اینکه برای خودم اثبات لازم شود. )

اول آشنا چه خاصیتی دارد؟

مکانیزم قلبی جعبه تقسیمی است که به بورد صفرم وصل است و ما از آنجا به تمام چیزها اتصال داریم. مثلا رنگ آبی چیزی است که احتمالا در بعد چهارم ریاضی است. (جایی که تایی با صفریت است در تماس با وجود حالت صفرم محاسباتی است. از این ساده تر هم میشود گفت ولی طولانی میشود...) این برای پرده برداری کافیست ولی برای احساس کامل مطلب فرض کنید عالمی وجود دارد به عنوان عالم ارواح... عالم ارواح صورت مثالی آشنا در میان عالم اعلام و خود صفرم است که به بینهایت های دخیل در محاسبات ریاضی گفته میشود. بینهایت دخیل در محاسبه ریاضی یک تایی با صفریت است یا همان نسبت یک با اپسیلون... به صورت سمبلیک عالم ارواح عالم بینهایت های نسبی است. بینهایت نسبی به طور مصطلح نسبت عدد با اپسیلون است. همه اینها را میشود ساده تر گفت ولی نمیدانم چطور ازین کوتاه تر بگم.

علم چیست؟

علم حیطه عددی و عددیت است. اصل علم عدد است و عددیت ما را به شناخت اعداد روحانی میرساند. خط یک عدد روحانی است.

روح چیست؟

نسبت عدد به اپسیلون روح است.

عدد چگونه بوجود آمده؟

عدد مشاهده ما از صفرم است و از انوار صفرم... مثلا ما صفرم را یکی میبینیم و بواسطه دیدن صفرم به یکی یک را میشناسیم. مثلا ما وارون صفرم را به هیچ بودن میشناسیم هیچ بودن را در تکثیر از یک صفر مشاهده میکنیم. پس عالم از یک و صفر و مکانیزم قلبی قابلیت خلق شدن دارد. مکانیزم قلبی تمام حق است و همه آن را میشناسیم ولی بواسطه حجاب ها قادر به دیدن تصاویر واقعی نیستیم و در این دنیا که یک مجاز است زندگی میکنیم. یک دلیل بر مجاز بودن دنیا اینست که ما فقط سه رنگ قرمز آبی زرد را میبینیم در حالی که برای رنگیت حصری نیست. بقیه رنگ هایی که خانم ها رویش اسم میگذارند فقط اسم گذاری به احوال سه رنگ است.

عقل چیست؟

موتور پذیرشی که شوق به صفرم دارد و به اکو مستقل از زمان مجهز است. به محض تجهیز شدنش به اکو مستقل از زمان موتور پذیرشش پنج تن را دانلود به نفس کرده... آنچه داخل موتور نفسش استبعاد با پنج تن داشته میرانده و این حرکت را آنقدر تکرار کرده که پنج تن به داخل شکافش تابیده شده اند. اگر بینهایت بار بمیری حیات خداوند در تو شکل میگیرد. البته تحمل بینهایت مرگ برای هر موجودی دشوار است و خداوند با تجهیز او به آینده گذشته بینی مستقل از زمان ساده کرده است.

جهل چیست؟

موتور پذیرشی که شوق به بقای نفس دارد. وقتی به آینده بینی برسد عاشق خودش میشود و زیرا همانی شده که خواسته است پس زحمت بازگشت به گذشته نمیکشد. این کار باعث شده است از پتانسیل رسیدن به هدایت و آئینه صفرم شدن محروم بماند. تماس ارواح با دنیا به این سبب از حد کمال خارج است زیرا برای دیدن حقیقت صورت نیازمندیم جهل به گذشته برگردد. این دنیا به سبب تخطی جهل از فرمان الهی مجازی است خداوند نظرش را به جهل تحمیل کرده بود کفر خیلی سخت میشد زیرا حق عیان میگشت و باطل نیز همینطور و لازم نبود برای تشخیص حق و باطل زحمت بکشیم. البته تحمیل نظر در مرام خدا نیست.

به نظر من بخشی از جهل مناسب جهنم است برای به تصویر کشیدن باطل و شناخت بقیه الله از روی نگاه به تمام باطل. تعرف الاشیا باضدادها با دیدن خود باطل میتوان به بقیه ذات اقدس الهی شهود داشت. یکی از دلایلی که خداوند جهل را از ماده آب مثالی شور مثالی آفرید اینست که لذت بهشتیان را با دیدن انتقام از شیاطین و نوچه های پست تر از خودشان بالا برود. به نظرم انتقام صحیح یکی از لذات چهارگانه بهشتی است. بخشی از سپاه جهل به جهنم میریزند و اتفاقا آنجا خوش هستند مثل وزیر جهل که بدی است. مثل دروغ ولی بخشی از سپاه جهل به بهشت میروند مثل فراموشی و امثالهم. اینکه سرنوشت جهل چه خواهد شد در حاله ابهام است مطمئنا مورد شفاعت قرار میگیرد ولی به نظرم نباید تمام درهای بهشت برایش باز باشد. پس دیدن بهشت حقیقی برای کسانی است که اگر جهل بودند از پس امتحان الهی برمی آمدند. به نظرمن جهل در حد ضرورت خرده شیشه دارد و علت اینست که در بهشت افراد سطح پائین که به زور بخشیده میشوند حظ حداقلی از نعمت بهشت ببرند.

واقعاهم امتحان جهل به این سادگی ها نیست شما برای اینکه امتحان جهل را پاس کنید باید استعداد بینهایت بار پا روی نفس گذاشتن را داشته باشید و الا به بهشت سطحی کفایت خواهید کرد و شاید هرگز در بهشت شفاعت نشوید چون بلاهای بهشت بلا در نازونعمت است که بیشمار بار سخت تر از بلا در دنیا است. مریضی پیری ضعف و فقدان عزیز و هزاران بلای دیگر چنان رس نفس شما را بیرون میکشد که هیچ چیز دیگر نتواند.

دلیل آفرینش بهشت و جهنم چیست؟

یک جهنم برای به باطل کشیدن تصویر باطل به قربانی ای جز سپاهیان جهنم دوست سپاه جهل احتیاج ندارد. حتی به جهنم هم احتیاج نداریم بدی پشت صراط می ایستد و میگوید من داخل نمیام حال نمیده و آنجا با دروغ شروع به ارائه هنرهای باطلش میکرد و به مرور باطل را به تصویر میکشید.

اما اول) بهشت نیاز به لذت چهارمش دارد و دیدن آثار هنری شعف آفرین نیست چه بسا ملال بیاورد. پس بقیه الله برای کسانی که چشم هنربین ندارند مغفول میماند.

دوم) من از خداوند میخواهم عالم وجود را در عالم مخلوق به تصویر بکشد. پس خداوند از هر قشر مضخرف برانداز نماینده ای منحصر به فرد میسازد و بدین وسیله هیچ همسایگی در عالم وجود مغفول نمیماند و همه در جهنم هستند. بنده به شخصه به عالم وجود علاقه دارم. دوست دارم همه افراد منحصر به فرد را در جهنم ببینم... جهنم برای خودش قرآنی است و ارزش مطالعه دارد البته اسمش سجین است فکر کنم. فرض کنید جهنم نبود و من برای دیدن موجودات باطل باید در بهشت سفرنامه های خیالی مینوشتم این کتاب را هرکسی نمیخواند چون موجود زنده و با احساس کجا موجود خیالی کجا... خداوند جهنمی جذاب آفریده است که هر بهشتی ای هوس مطالعه اش را بکند. البته به جز افراد بی غیرتی که کینه نمیفهمند. کلا بی غیرت به بهشت برود آنجا مینشیند مثل سوسول ها چای با بیسکویت میخورد و سال تا سال به جهنم سر نمیزند ... برای چی زنده است؟ به قول دوستان هل یه بیبی... خدا بدی را بی حکمت نیافریده...

بدترین عذاب در جهنم مال مذهبی صورتی هاست... اسمش را میگذارم عذاب عقلی... چون ذاتشان پر از خوب است ولی نفسشان زیانکارترین جهنمی هاست. یه بشکن میزدند الان بهشت بودند خیلی درد داره نه؟ فکر کن هوس نسکافه های بهشت تو را بکشد ولی در جهنم اوقاتت را یا حمیم سپری کنی... خوب بودن مانع اهل باطل بودن نیست. فرض کن موتور پذیرش در حد استیون هاکینگ قوی داشته باشی ولی به خاطر نفسانیت هرچه باطل است بگی حق است هرچه حق است بگی باطل... البته درد مذهبی صورتی اینست که چرا به وقوع پستی های بزرگ راضی است در حالی که هرگز هم دست به آنها نمیزند. البته کینه من از مذهبی صورتی ها زیاد نیست... بدبختی اینجاست خودشانند که کینه خودشان را در دل دارند. مذهبی صورتی برای تزئین جهنم چیز خوبی است. زیرا من دوست دارم به اهمیت غیرت دینی ام نگاه کنم. عذاب مذهبی صورتی در جهنم مثل موی فریبنده زنان در اقسام گوناگون زیباست. کسی زیاد اهمیت به آنها نمیدهد ولی رخ خوبی به کار میدهند.

به عدد هر موجودی که در جهنم از بودنش آنجا ناراضی است دلیل برای بودن جهنم وجود دارد. جهنم میتوانست نباشد ولی آنوقت بهشت کامل نمیشد.

سوم) جهنم آئینه بهشت است. دلیل به افتادن در جهنم دو چیز است اول خودت ذاتا مایلی به آنجا بروی مثل بدی مثل اینکه دوستانت اینجا هستند. هر چند نفست در مشقت است اما جمع رفقای خودت است. در این دنیا جگر گوشه های خودت بودند و به آنان عشق میورزیدی هرچند الان باهم به ظاهر دشمنی کنید به دلیل شرایط سخت. اینجا چیزی میبینی که خودت میخواستی باشی... از هر جهنمی لیست آرزوهایشان را که درون نفس داشتند بخواهی میبینی هر آینه در آرزوهایشان غوطه ور هستند. ثانیا هر کسی در جهنم دلی دارد... دل متعلق به خداست و خداوند کسی را از دل محروم نمیکند ولی این دل خاکش با دل بهشتی فرق دارد. این دل ساخته شده تا لذت انتقام را بچشد و از صاحبش بیگانگی کند و لذتی در اختیار او قرار ندهد. علت فرو افتادن به جهنم تنها حق النفس است بقیه اش در قیامت قابل رفع و رجوع است ... چرا؟ چون تنها حقی که نمیتوانی رفع و رجوع کنی همینست... حق الناس و حق الله بهانه هستند. فرض کنید روز قیامت خداوند به تو شرف عنایت کند... وقتی بلندی خودت را میبینی میفهمی قیمتت خدا بود و عوضش یه تکه نجاست به تمام معنایی از خودت کینه به دل میگیری و میفهمی لذت وصال با معبود کمتر از لذت انتقام گرفتن از خویش است پس از خدا دو حاجت بیشتر نمیخواهی یکی سروکارت با جهنم و مالک شود دومی اینکه شرافت را پس دهی و در دل مخصوص اهل جهنم فرو بروی تا مانعی برای لذت انتقام چشیدن نباشد. البته چون مرحله دادن شرافت و پس دادن در حیطه کرم خدا نیست خداوند تا زمانی که اگر با شرف شوی این درخواست نمیکنی به تو شرافت نمیدهد... آره اون دنیا شرف به کارت نمیاد شرف مال ارزشی هاست شاهین ...