دو روایت از یک آرمانشهر

روایت داستان از زبان حیوانات قدمتی به طول تاریخ داره و توی ادبیات خودمون به این نوع روایت فابل می‌گن. از بهترین فابل‌ها می‌شه به کلیله و دَمَنه و منطق‌الطیر عطار اسم برد. انیمیشن زوتوپیا رو کمتر کسی هست نشناخته باشه و داستانش رو ندونه. انیمیشن زوتوپیا محصول سال 2016 است و داستان خرگوشی که در قدم اول باید خودش رو به خانواده ثابت کنه و دوم باید به رییس و همکارهای خودش بفهمونه که اون هم یه پلیسه مثل بقیه فارغ از جنسش (کلیشه‌های جنسیتی جامعه) و نوعش (علف‌خوار بودنش می‌تونه اشاره به دگرباشان جنسی هم داشته باشه).

نکته جالب اما اینجا است که همون سال توی ژاپن مانگایی منتشر می‌شه به بیستارز (beastars) که در فضایی مشابه با زوتوپیا داستانش روایت می‌شه. در این مانگا که تو سال ۲۰۱۹ فصل اول انیمه رو نتفلیکس منتشر کرد داستان از زاویه‌ای کاملاً متفاوت از زوتوپیا روایت می‌شه، داستان گرگی خاکستری که اتفاقاً در زنجیره غذایی جزو گونه‌های برتره اما اصلاً مثل یه گونه برتر رفتار نمی‌کنه و همیشه غریزه گوشت‌خوار بودن خودش رو سرکوب می‌کنه. لگوشی اما از سرکوب غریزه هم جلوتر می‌ره و عاشق خرگوش سفید کوچیکی می‌شه که هم طعمه اون حساب می‌شه و هم در کالج به بدنامی معروفه...

انیمیشن‌های زوتوپیا دو نگاه کاملاً مختلف و مخالف همدیگه دارند درباره مفهوم اوتوپیا یا آرمان‌شهر که این تفاوت رو در قدم اول می‌شه در شخصیت اصلی این دو انیمیشن دید؛ کارکتر اصلی زوتوپیا یک خرگوش کوچیکه و شخصیت بیستارز یک گرگ خاکستری. زوتوپیا اول این آرمان‌شهر رو نشون می‌ده و بیستارز آخر یا واقعیت اونو.

زوتوپیا در مقابل بیستارز مثل یه سخنرانی انگیزشیه که وقتی می‌شنوی به وجد میای و از جون دل تأییدش می‌کنی اما وقتی سرد شدی می‌بینی فقط ظاهر این حرف‌ها بود که قشنگ بودند و محتوای کم یا اصلاً محتوایی نداشت. درست مثل زوتوپیا که به مخاطب خودش که احتمالاً خودش رو ضعیف می‌بینه می‌گه: پاشو تو می‌تونی دنیای خودتو درست و زیبا کنی؛ فقط کافیه از خودت شروع کنی! اما این مخاطب بی‌نوا وقتی دست به کار می‌شه می‌فهمه که این حرف‌ها فقط قشنگ‌اند و در عمل کار زیادی رو به پیش نمی‌برند.

طرف دیگه اما بیستارز وجود داره که با نگاهی منطقی به این آرمان‌شهر نگاه میکنه و اونو پشت اسم‌ها و تصاویر زیبا پنهان نمی‌کنه. گرگ خاکستری بیستارز (لگوشی) بر خلاف خرگوش کوچک زوتوپیا (جودی) اصلا به دنبال اثبات خودش نیست و اتفاقا همیشه خودش رو پنهان می‌کنه و از جامعه فراریه. بیستارز گوشه‌هایی از این آرمان‌شهر رو به تصویر می‌کشه مثل بازار سیاه حیوانات گوشت‌خوار که وقتی این سکانس‌ها رو می‌بینی به مفهوم آرمان‌شهر شک می‌کنی و از خودت می‌پرسی اصلاً آرمان‌شهری وجود داره؟

یا فقط برای اینه که توده مردمی که کاملاً مخالف هم هستند در اینجا شکارچی و شکار یا در دنیای واقعی سرمایه‌دار و کارگر کنار هم زندگی کردن و گرفتن خدمات یکسان! گرفتن رو باور کنند.

این متن مقایسه‌ای است بین دو انیمیشن که در فضایی یکسان روایت می‌شن اما به خاطر نوع نگاه متفاوتی که به یه مفهوم دارند چقدر با هم متفاوت هستند، این نکته هم لازمه اضافه کنم که مقایسه‌ای که بین این دو انیمیشن انجام دادم بدون در نظر گرفتن رده‌سنی مخاطبای این آثار هستند و بخشی از این تفاوت مربوط به همین نوع مخاطبه.

شما نظرتون درباره این مقایسه چیه و اگه نکته مشترک یا مخالفی توی دوتا اثر دیدید حتما بگید.