درازیدن / محمدرضا پریشی

می گویم تقصیر شما نیست که مردم لحاف فروش و لحاف خر شده اند جناب ویرگول !

منظورم این است که قبلن ها همه هندوانه فروشی داشتند و کیلویی می خریدند و می فروختند ، " وزن" معیار ارزیابی یک اثر بود ، می رفتی انتشاراتی ،

می پرسید کتابت چهار جلد می شود ؟

و‌ من یاد صادق هدایت می افتادم که رفت دهلی برای فروش گردوش ، باور می کنی ؟ لابد با او هم هندوانه ایی برخورد کرده بودند که طوری بهش برخورده بود که بلند شود برود هندوستان جور طاووس بکشد ، بوف کور منتشر کند .

حالا ولی متر شده معیار سنگینی متن ، متن هر چه درازتر محبوب القلوب تر ! و گاه این عشق به آثار دراز ، حتی به زور و ضرب و‌موتور و ساشمه و ... هم متوسل می شود .

البته تقصیری هم ندارد

ملتی که هم وقت دارد و هم حوصله و اعصاب ، نمی خواهد وقتی دارد آثار دراز را مطالعه می کند خوابش ببرد و لحاف آنقدر کوتاه باشد که خدای نکرده خدای ناکرده چشم نامحرم بیفتد به پاهاش که مانده بیرون اثر !

شما هم که برای رفاه حال ملت ، اول کاری که می کنی متراژ لحاف را می زنی آن بالا تا خریداران محترم درازهاش را ببرند کوتوله هاش بماند برای ما اهالی فقیر قلم ،

می گویم چرا آثار روز به روز آب می روند دیگر نگو ملت سحرخیز بوده اند ، درازهاش را درشت هاش را برده اند !

ما خیال می کردیم آدم نویسنده که شد دیگر رها می شود از پسند و سلیقه مردمان ، شما البته ماشینی ، ربطی به این افاضات نداری ...

راستی شما نمی دانی سعیدی سیرجانی که می گفت "حق نشاید گفت الا به زیر لحاف " منظورش کدام لحاف بوده ؟

چون به قول خیام زاده

"دنیا همه خواب و ما ملت مدهوش

کو لحاف خر و‌ لحاف بر و لحاف فروش " ؟!