دو چشم و کنعان
اَشکی برای کیمیا

برای کیمیاعلیزاده
میان من و قالیچه دنیا
رازیست
که حنجره و دیوار
و هزارها غرور جگرخوار
درکش نمیکنند
وقتی می نشینم
زمین گریه ش می گیرد
وقتی بر می خیزم
آسمان بغض می کند
و قطره اشکی
که خیلی وقت پیش
راه افتاده ولی
هنوز نرسیده.
محمدرضاپریشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای آزادی
مطلبی دیگر از این انتشارات
شاید اینچنین می گفت سرزمین شهسواران
مطلبی دیگر از این انتشارات
خوبست که در تحقیر حیات، غائبانیم/ محمدرضاپریشی