خدایان هرگز نمی خندند (۲) نوشته محمدرضا پریشی

خوانندگان فهیم به هر نقطه از تاریخ فرهنگی و ادبی گذشته و حال و آینده این دهکده بزرگ که اسمش زمین است بنگرند مثالهای فراوانی خواهند دید که همگی ، نشان از استیلای فکر یا توهمی تکسونگرانه دارند که در بستر فرهنگی سنتی جاریست است و افراد جامعه را گله وار و مقلد و دنباله رو می پسندیده است.

اصحاب فیل
اصحاب فیل


یک نظام تمامیت خواه همه چیز خوار ، در درجه اول سعی می کند برای فرهنگ سازان و هنرمندان ایجاد التزام و تعهد کند و از این و طریق فرهنگ و هنری وفادار به مرام و ایدئولوژی آرمانی خویش بوجود آورد.

فرهنگ متعهد یا رسمی یعنی فرهنگی که در خدمت اهداف و ارزشهای خاص یک ایدئولوژی واحد باشد. ‏ ‏ اندیشه واحد فراگیری که پایه و اساس همه نظامهای توتالیتر است و عموما" در خدمت آرمانشهر یا

پاد-آرمانشهری است که برای پایان جهان بی نظر خواهی از اهالی تاریخ برنامه ریزی شده است ، نه از پیشینیان و نه از معاصران کسی نقشی در ان آینده ایی که این اتوپیاییست ها می طلبند نداشته است ، کسی از ایشان نپرسیده که آیا با نبرد آرماگدون موافقید یا نه ، کسی از این مردمان از همه جا بیخبر نپرسیده با قحطی و جنگ جهانی چه خواهید کرد ، انگار همه گان ملزمند به بی ایمانی ، باید همه مردم جهان رو به کفر و دورویی و گرسنگی و خونریزی و ویرانی بیاورند تا رویای مقدس آقایان تعبیر شود ، و هیچ کس حق ندارد پایانی غیر از پایان دیکته شده را طلب کند ، جالب نیست ؟

اگر گریتا تین تین تونبری نوجوان به تنهایی قیام کند و فریاد بزند که ما جوانان جهان ، صلح طلبیم ، ما می خواهیم همه ملت ها در کنار هم هوای پاک تنفس کنند و از آب پاکیزه و غذای پاکیزه بهره مند شوند ما نمی خواهیم جنگل ها ویران شوند ، نهنگ ها خودکشی کنند و دریاچه ها بخشکند به نظرتان آیا باید برویم و بمیریم ؟

آیا از طرف فرهنگ رسمی دهکده جهانی تحمل خواهد شد ؟ مگر یادتان نیست قبل از کرونا را ، قبل از کرونا خیلی از فرهنگ های موازی جهان برخاسته بودند و داشتند عرض اندام می کردند ، بعضی هایشان چیزی نمانده بود به نتیجه هم برسند ، دیدید چگونه با یک ویروس همگی را در محاق خاموشی و فراموشی بردند ؟ آیا این همزمانی اتفاقی و بدون برنامه ریزی قبلی بود ؟

فرهنگ رسمی حاکم بر حاکمان دنیاست ، او طاقت خرده فرهنگ های موازی اینچنینی را ندارد و هرگز به روشنفکران و روشن اندیشان اجازه پیروزی و تسلط بر امورات سیاره زمین را نمی دهد .

‏ ‏در فرهنگ رسمی ، هنرمندی به رسمیت شناخته میشود که به رشد ایدئولوژی واحد آن کمک کند ‏اگرچه آن ایدئولوژی "تک چشم" و "یک بعدی نگر " باشد و همچون ضحاک ماردوش در حال خوردن مغزجوانان و مردمان زمین باشد .

در نظام شوروی سابق ، هنرمند همسو با اهداف ایدئولوژی مارکسیستی هنرمند خلقی و مردمی نام می گرفت و‌ اسم و کتابش در سراسر اتحاد جماهیر شوروی پخش و نشر می شد و او هم موظف بود تبلیغ کند که جهان با کمونیسم آغاز شده و با همان هم پایان خواهد یافت . ‏

‏ همچون هنرمند اسراییلی که باید تبلیغ کند جهان با بنی اسراییل آغاز و با همان هم پایان خواهد یافت ؛

‏سفر پیدایش و سفر پایان .

‏و در تمام حکومت های ایدئولوژیک همواره هنرمندانی تربیت می شوند تا مبلغ این باشند که آن آیین و مذهب کامل ترین و بهترین است و پیروانش همه بهشتیانی هستند که گل سرسبد هستی اند و آغاز و پایان جهانند ، مشکلی نه با شما و نه با هیچ کس دیگر ندارند اگر چه در واقع و در پای عمل ،آرزو می کنند که سر بر تن تان نباشد. در نظامهای توتالیتری همچون حکومت شوروی سابق ، که با تکیه بر نیروی نظامی و نیاز جهان به حفظ تعادل ، تقریبا بر نیمی از جهان حکم می راند، ‏ هنرمند غیر هم سو ، بورژوا ، خائن و وابسته به غرب لقب می گرفت، طرد می شد و نهایتا اگر مقاومت می کرد در گولاک یا ولادی وستوک یخ می زد .

اگرچه در همان نظام توتالیتر خودکامه هم بودند کسانی که زندگی برایشان طعم دیگر داشت ، آنها به آسمان آینده نظر داشتند و به روشنی متعهد بودند نه به افکار پوسیده برج بابل .

آنان تعهد فرهنگ را مرگ فرهنگ معنا کردند و به ایدئولوژی واحد گردن ننهادند. ‏

ایزاک بابل نویسنده و شاعر روسی که به اتهام جاسوسی در سال 1944 اعدام شد در دستنوشته هایی پنهانی نوشته است :

هیچ ملاحظه ی اخلاقی و اجتماعی نباید نویسنده را وادارد که به فرصت طلبی کشیده شود و در برابر آن سر فرود آورد.

‏ اما در طول و عمق زمانه ، چنین مقاومتهایی کاملن بی نتیجه هم نمی ماند و گاه منجر به بروز نوعی فرهنگ غیررسمی در لایه های زیرین جامعه میشود که واسلاو هاول از آن به عنوان فرهنگ موازی نام می برد.

فرهنگ رسمی در حوزه معینی از آنچه مجاز است و تشویق میشود یا دست کم از طرف حکومت مستقر ، تحمل میشود و پا می گیرد .

‏ حوزه ای که ذاتا" متوجه جذب بیشتر آنانی است که به دلیل برخی مزایا و رانتها ، رشوه ها و مال ها ، به راحتی می توانند حقیقت را فدای مصلحت کرده و‌ حیثیت انسانی خویش را مفت بفروشند .

حوزه ایی به شدت روزمره و البته ، صد البته ، فانی ، از یادرونده ، به سرعت فراموش شونده .

در حالیکه فرهنگ موازی به بده بستان های ادبی هنری در حوزه ای نظر دارد که با خودیاری های فردی و فداکاری های گروه هایی چند نفره تشکیل شده است و در طول قرون متمادی از دیرباز پناهگاه دیرزی آنانی بوده است که نه تنها هرمصالحه ای با نظام مستقر را رد کرده اند بلکه در راه مقاومت و پایداری بر سر باورهایشان بذل مال و جان نیز نموده اند.

این فرهنگ موازی در میان روشنفکران به صورت مقاومت در برابر سانسور و انتقاد از وضعیت موجود تا رسیدن به وضعیت موعود و رسیدن به حق آزادی عقیده و بیان و خلق آثار ماندگار متجلی می شود و در میان مردمان از طریق تبادل و به اشتراک گذاردن تجربیات و آموخته ها برای رشد آگاهی هایشان ، دقیقا همان مواردی که با مناسبات حاکم قدرت مطلقه همیشه در تعارض هستند .

تشكيل جلسات و محافل مخفى ادبی فرهنگی و سیاسی و گاه اعتراضهای جمعی و فردی ، تولید محتوا و برنامه سازی در شبکه های اجنماعی ولو به اندازه یک اظهار نظر کوچک ، تمرینی است بی توجه به چشمچرانی های حکومت برای حفظ و رواج پنهانی آیینها و سنت ها ،

راه رسیدن به آزادی های اجتماعی طالب نو آوری هایی است که درست در برابر چشمان مشکوک حکومت ، بتواند به میدان آمده و در تضاد با آموزه های ایدئولوژی حاکم خود را ابراز نماید .

تنها از این طریق باور ، احترام و پاسداشت خلاقیت های فردی است که مردمان می توانند مانع نابودی فرهنگشان به دست فرهنگ فانی دجال صفتان شوند تا فرهنگ حقیقی شان بتواند برای رسیدن به دست نسل های آینده ، راهی از میان آتش خواران بیابد .

(ادامه ، هفته آینده )