دو چشم و کنعان
خوبست که در تحقیر حیات، غائبانیم/ محمدرضاپریشی
■
باور کنید می فهمم چه می گویید
اینکه ابرقدرت کارهایی می کند که از ملزومات یکّه تازی و از ویژگیهای قدرت اول بودنست،
و دراینجا اجازه می خواهم تعریضی بزنم به برخی استنادات تاریخی و تفاوت های ماهوی و ساختاری که میان شرقیان بخصوص ما ایرانیان هست با غربیان مخصوصاً انگلیسی ها و فرزند ناخلفشان آمریکا
ما ایرانی ها همیشه که اینگونه خوار
و خفیف نبوده اییم،
دوران سروری و عظمت هم کم نداشته اییم
ما که نخستین کشتی سازان و اقیانوس سواران تاریخ بوده اییم چرا پس از ابرقدرتی ارتش خود بهره نبردیم برای حکفرمایی بر سرزمین های مجاور و گسترش مرزهای آبی خاکی و انضمامشان به ایران؟
چرا هیچگاه دیگران را به ضرب زر و زور و تزویر زیر یوغ و شوق و فریب و رویاپردازی های خود نکشیدیم ؟
چرا قرن ها ممالک دیگر را مستعمره خویش نکردیم و بر مقدراتشان حکم نرانده و نسل کشی نکرده
به برده گی نبردیمشان؟
ما ایرانی ها چطورست که از ابتدا با برده داری مخالف بوده اییم و در هیچ جای تاریخ پرفراز و نشیبمان اسمی از برده کُشی و برده پروری نیست؟
این سرزمین چرا در طول تاریخ
همواره مامن امنی برای برده گان فراری از ستم ظالمان بوده
و امان جایی بوده برای آزاده گان جهان؟
ما که زودتر از آمریکایی ها و اروپایی ها سیاه پوستان را کشف کردیم و با آفریقاییان داد و ستد و مراودات راه انداختیم چطور پس آنها را نجس و کثیف و شهروند درجه سه و چهار محسوب نکرده و نچپاندیمشان توی کشتی و اسیر نکردیمشان؟
چطور می شود ملتی سیاه پوست ها و رنگین پوستان را مثل خودش آدم محسوب می کند و دوست می دارد و باهاشان رفاقت می کند و ملتی آنان را حیوان؟
تا همین هفتاد هشتاد سال پیش وقتی سفیدپوستی وارد اتوبوس می شد و جا نبود سیاه پوستی که نشسته بود اجباراً برمی خاست ، مرد یا زن سفیدپوست از جیبش یا کیفش دستمالش را در می آورد و روی صندلی پهن می کرد بعد می نشست.
عکس ها و فیلم ها و روزنامه ها موجوده
ما ایرانی ها اما وقتی برای اولین بار به سرزمین بکر و ثروتمند بین النهرین یا زنگبار و شاخ آفریقا وارد می شدیم براشان احترام و محبت می بردیم دختران وزنانشان را به کنیزی نمیکشاندیم ، در تاریخ می نویسند مردمان دسته دسته به بازگانان و ملوانان ایرانی مراجعه می کردند و می گفتند ما هم با شما می آییم. نوکری تان را می کنیم. ما را هم با خود ببرید.
برخی شان هم آمدند و دیگر برنگشتند.
اگر قدرت و امپراطور بودن با خودش چنان ملزوماتی دارد که الآن ، پس چرا ما در روزگارانی که امپراطور دنیا بوده ایم هیچگاه قدرت و ثروت و مکنت و چهار فصلی و خاک طلاخیز ایران و دین آزاد اندیشی و فرهنگ باز ایران را دام نکرده ایم برای صید نوابغ باهوش دیگر کشورها یا چرا بخیل و خودخواه نبوده اییم در انتشار هر آنچه کشف می کردیم و می ساختیم؟
چرا هر کس کتابی را پیدا نمی کرد
آدرس کتابخانه عمومی شاپور بزرگه را بهش می دادند ، میآمد کتابی را که لازم داشت امانت بگیرد و برگردد
وارد کتابخانه " پسر شاه بزرگ " که می شد دیگر بیرون نمی آمد. وقتی به کشورش برمی گشت زنش و بچه هاش
می پرسیدند کجا بودی اینهمه بیخبر؟
می گفت رفته بودم به شهر کتاب
شمام جمع کنین بریم
کجا؟
دانشگاه شاهپور
می دانید چرا غرب و عرب هر وقت لشگر کشید اول کتابخانه هامان را سوزاند؟
کتاب تنها جایی بود که آنان نمی توانستند با ایران رقابت کنند کم می آوردند و نقطه مرکزی حسادتشان بود.
حکومت هامان هم همیشه که قلم شکن
نبوده اند
نگاه نکنید امروزه استادها را اخراج می کنند یا زندانی، این حکومت، اصیل نیست ، اصیل ها را می گفتم
صحبت آن وقت هاییست که بهترین و باهوش ترین اساتیدمان را دوره ایی در اختیار کشورهای جهان سوم آن زمان قرار می داده ییم تا بروند هم جهانگردی کنند هم شاگرد بپروند، دستشان را بگیرند و بالا بکشندشان.
می رفتند و ماموریت خود را که انجام می دادند بر می گشتند، مثل حالا نبود که برنگردند.
□
https://t.me/mrparishi/1901
کانالِ
" Mhbooط "
مطلبی دیگر از این انتشارات
مستور و مست
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه مختصری به موجوداتی که ادعا می کنند اشرف مخلوقاتند/م.ر.پ.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دماوندا به اسم خالقت