دخترکان امیدِ تنگ در دشتِ هزاره های جنگ / محمّدرضاپریشی



دختران  شرم  شبنم  افتادگی  رمه !  از زخم قلب آبایی در سینه ی کدام شما خون چکیده است؟
دختران شرم شبنم افتادگی رمه ! از زخم قلب آبایی در سینه ی کدام شما خون چکیده است؟



چند روز پیش که خبر ورود طالبان به شهرهای بزرگ افعانستان و هرات داشت آرام آرام شبکه های خبری را در می نوردید ، در " کلاب هاوس" چیز عجیبی دیدم :
حضور یکی دو نفر از اعضای طالبان در یکی از اتاق های گفتگو !
‏عجیب از این جهت که اصولاً طالبان اهل گفتگو نیستند و از شنیدن حرف مخالفین گریزانند ، کسی که اهل دیالوگ باشد و دارای تولرانس و قدرت تحمّل عقیده ی مخالف ، دست به اسلحه نمی برد .
ابتدا باور نکردم ، حتی چند نفر از حاضران پریدند وسط حرفهاشان و خیلی جدی و صریح گفتند دروغ می گویید شما عضو طالبان نیستید ، اما پس از دقایقی باور کردیم که شَقّ القمری شده و طالبان نیز همچون تمام جهان و جهانیان تکنولوژی در خدمت گفتگو را پذیرفته است ولی ...

دوستی پرسید راجع به شیعه کشی هایی که طالبان انجام می دهند نظرتان چیست ؟
به کمک آن طالب دیگر با فارسی دست و پاشکسته ایی آمیخته به واژگان دری و لاتین پاسخی داد که خلاصه اش این بود : اولا شیعیان برادران ما هستند و بیشتر این اخبار فضاسازی رسانه هاست ، مگزین ها و پیپرها در دست مخالفین ما بوده است در بیست سال گذشته ثانیا در وسط دعوا حلوا پخش نمی کنند ، اگر یکی با اسلحه به شما شلیک کند شما به او لبخند می زنید ؟
مست از باده فتح و ظفر بود، می شد او را تصور کرد که بادی به غبغب انداخته و سینه اش را جلو داده و قبضه ی ریشش را در مشتش گرفته و دارد لفّاظی می کند .
پرسیدم محمود صارمی خبرنگار و دیپلمات های ایرانی در سال ۱۳۷۷ مسلح بودند که در مزار شریف به دست طالبان سربریده شدند ؟
مِنّ و منی کرد ، سکوتی کوتاه مدت حاکم شد ، بعد با صدایی آرام گفت سخنگوی طالبان برادر ذبیح الله مجاهد است ، من سخنگویشان نیستم اما در این پروگرام نمی توانم بعض مسائل را بگویم ، چون اطلاع دقیق ندارم ، پرسان می کنم در پروگرام دیگری به شما پاسخ می دهم.
و دقایقی بعد انگار که پرسان کرده باشد نگذاشت کار به برنامه ی بعدی بکشد :
بهتر است امورات گذشته را زنده نکنیم ، دنیا تغییر کرده است و ما هم قصد نداریم تاریخ را تکرار کنیم . شما چرا به عملکردِ آینده ی ما نمی نگرید ، ما هر گاه دولت را در اختیار گرفتیم و باز از آن عمل ها انجام دادیم انگاه شما نقد کنید !

دوستی گفت از این استدلال محکمتر نمی شود ، هنوز افغانستان را کامل نگرفته ایید ویدیوهای وحشی گری هایتان بیرون آمده است !
دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباستان را ؟

بعد از لحظاتی چشمم افتاد به پروفایلش که تابلوی خوشنویسی شده ی زیبایی از این شعر منسوب به خیام بود :
بد خواه کسان هیچ به مقصد نرسد
یک بد نکند تا به خودش صدبد نرسد
من نیک تو خواهم و تو خواهی بد من
تو نیک نبینی و به من بد نرسد

پرسیدم آقای ملک زی ، شما مسلمان دو اتشه هستید چطور شده که شعر خیام را بیرق خود کرده اید ؟ خیامی که علمای دینی تندروی آن زمان هم او را تکفیر می کردند ؟
رو به دوستش گفت : من ایرانی خوب نمی دانم ، یعنی نفهمیدم منظورش چه بود !
می خواستم بگویم خوب هم فهمیدی ، منظور خیام را هم می فهمی ، اصلا تقصیر شما نیست که می خواهید با عوام فریبی دخترکان نابالغ هزاره ی افغانی را به عقد و نکاح مجاهدین خود درآورید .
‏تقصیر شما نیست که با فریب و سالوس و ریا می خواهید مردم افعانستان را به آزمودن آزموده ها دچار سازید .
‏گناه شما چیست که امربَر ِ ابلیس هستید و از عقرب بر نیاید جز مسموم ساختن !
وقتی ‏ از میان این همه مرجع و عالم دینی و فرا دینی فقط دو نفر شبیری زنجانی و صافی گلپایگانی جهاد نکاح شما را حرام اعلام می کنند،
‏ وقتی محافظان مردم انقدر شعور نداشتند که با دیدن بیرق و پرچم شما فریب نخورند و به فراموشی تاریخ شان دچار نشوند و دروازه های ولایات را به روی شما نگشایند ، طبیعی است که شعر خیام بر بالا سر برید ، شعار دهید که بد به کسی نخواهید کرد ولی تجاوز به دخترکان خرد سال افغانی را حلال می شمارید ، چه تقصیری دارید شما که به اسم دین ، دنیای وحشی و کثیف خود را آباد می کنید ؟

نتوانستم بگویم ستمگر ، تقصیر تو و همپالکی هایت نیست که ایرانی نمی دانی ، ما اگر سنگ نبودیم ، ما اگر به بی تفاوتی و نامهربانی خو نگرفته بودیم شرّ شما ها خیلی وقت پیش باید از سر این سیّاره کم می شد .
نتوانستم بگویم چون آن نابرادر ، ایرانی نمی دانست .
نتوانستم بگویم آخر تو از خیام چه می دانی کلّاش ِ کِلاش پرست ؟
تویی که دختران هشت نه ساله را از پدر و مادرشان به اسم ثواب اخروی به زور دشداشه و ریش و چماق و گلوله می ستانی به خیام بزرگ چه ربطی داری ؟
خیام - ان مرد شریف - آن شعر ها را سرود تا از شما ها و از کوتولوگی شما و از عوالم پست شماها برائت و بیزاری جوید.

شما اگر سرتاپایتان را هم با آیات قران بپوشانید و بیرق هایتان همه و همه اشعار مولانا و سعدی و حافظ باشد و تمام زمین را هم اگر تصرف کنید همچنان در نظر مردمان محترم زمان ، همان بوزینه پوشان پلشتی هستید که چنگالهای خونالود و گوژ پشتیِ افکارتان را از جدّ متحجرتان قابیل، به ارث برده اید ،
شما را با "مکارم اخلاق" چه کار ؟
بحرالمیّتِ کلّّه های عقیم شما را باران تابستانی بارور نخواهد کرد.

و یاد احمد شاملویی افتادم که می گفت:
" اسمم عربی است و نَسبم با یک حلقه به آورگان کابل می رسد "

اویی که انگار قلم بلند و آسمانی اش ، هفتاد سال پیش ، شعر " آبایی " را برای دخترکان بی سرپناه افغانستانِ امروز سروده است :

دخترانِ دشت!
دختران ِ انتظار!
دخترانِ اميدِ تنگ
در دشتِ بي كران،
و آرزوهاي بيكران
در خُلق هاي تنگ

دختران رفت و آمد
در دشتِ مه زده!
دخترانِ شرم
شبنم
افتادگي
رمه!

از زخمِ قلب ِ آبائي
در سينه ی كدام شما خون چكيده است؟

اكنون كدام يك ز شما
بيدار مي مانيد
در بستر خشونت نوميدي
در بستر فشرده ی دلتنگي
در بستر تفكر ِ پُر دردِ رازتان
تا ياد ِ آن كه خشم و جسارت بود
بدرخشاند
تا ديرگاه

شعله ی آتش را
در چشمِ بازتان؟

بين ِشما كدام
بگوئيد!
بين شما كدام
صيقل مي دهيد
سلاح آبائي را براي روزِ انتقام ؟

.........................

پی نوشته:

نکته ایی بدیهی است که مخالفتم با "طالبان "، به معنای حمایتم از این یا آن گروه و قوم و دولت و حکومت نیست.