دو چشم و کنعان
در حاشیه انتشار کتاب "زنده سوختن در آتش" ، نوشته دکتر آلبرتو مارتینز ، استاد دانشگاه تگزاس
محمدرضاپریشی
بسیاری از آنچه امروزه می دانیم و این دانش را بدیهی و ازلی می دانیم ، چهار پنج قرن پیش، بخشی از نادانی های ما بوده اند ، و برای کشف و فهمیدنشان انسان های شریف و مومن بسیاری تن و جانشان را مشعلی ساختند تا ما امروزه کورمال کورمال پی راه گریز از چاه تاریکی ها نگردیم .
یکی از آن بزرگمردان که در دل امپراطوری مسیحی می زیست ، خودش کشیش بود که در اوج جوانی تثلیث پدر پسر روح القدس را منکر شده بود و پی راه تازه ایی می گشت ، "جوردانو برونو " می گفت زمین مرکز جهان نیست و خورشید و ماه و سیارات به گردِ زمین نمی چرخند.
.
"کرمی درون درخت ستبر ایمان ما رسوخ کرده لانه ساخته تخم ریخته است که با یاری پدر پسر روح القدس خیانتش بر خدمتکاران شما در کلیسا آشکار گردید و امروز در میدان مرکزی رُم به حکم کاردینالهای اعظم و هیات دانشمندان مشاور به مرگ در میان شعله های آتش محکوم می شود تا دودش کور کند چشم ملحدان و کافران خام اندیش را که بندگی ابلیس می کنند در لباس دین "
.
چهار پنج قرن بعد از آن فجایع قرون وسطی ، گاه می بینیم هنوز فضا آنچنان سنگین و ممنوع است که حتا تاریخ پژوه معتبری مثل " آرتور کوستلر" - درباره جوردانو برونو( Giordano Bruno ) و میکاییل سروتوس (Michael Servetus ) صراحتا اظهار نظر نمی کند و در کتاب مرجع " خوابگردها " یش که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد می نویسد :
آنها تنها محققین مشهوری بوده اند که نه به علت کشفیّات علمی بلکه به خاطر معتقدات مذهبی خویش قربانی تعصبات کلیسای قرون شانزده و هفده شده اند .
به قول کولریج ، میکاییل سروتوس متعصب بینوایی بوده است که با دست خودش خود را در آتش افکنده است و این گفته در مورد برونو نیز صدق می کند ، برونو کشیش متعصب تندخو و آتشین مزاجی بوده که تعلیمات وی در باب لایتناهی بودن جهان و تعدّد عوالمِ مسکون و عقیده ی وحدت وجود و علم اخلاق عمومی اش بر روی نسلهای بعد از خودش تاثیرات قابل ملاحظه گذاشت اما چون وی بیشتر یک شاعر و یک حکیم مابعد الطبیعه( متافیزیسین ) بود تا یک نویسنده علمی همچو گالیله ، بنابراین در این کتاب بیشتر از این به بحث درباره وی نمی پردازیم . جوردانو برونو مانند رتیکوس یا پاراسلسوس یکی از چند شوالیه سرگردان دوران رنسانس بوده که شوقشان به آتش جرقه های عاریتی دامن زد آنان با انتقال مشعلهایشان به سرزمین های دیگر نقش آتش بیاران حسن استقبال شده در عالم ادبیات را بر عهده گرفتند .
.
"لرد کاردینال بلارمین " در سال ۱۶۱۶ ، برای محاکمه و سوزاندن گالیله خیلی خودش را به آب و آتش زد ، چیزی هم نمانده بود که موفق شود اما گالیله او را در رسیدن به آرزویش ناکام گذاشت چرا که درست لحظاتی قبل از صدور حکم توبه کرد و اعلام کرد که حرف حرف کلیساست و حرف کلیسا حرف خداست و او تسلیم است و عذر می خواهد که گفته است زمین به گرد خورشید می چرخد . برخی شاهدان که در صحنه بودند شنیده بودند که گالیله هنگام بیرون آمدن از دادگاه تفتیش عقاید ، پایش را بر زمین کوبیده و زیر لب گفته " با همه ی این احوالات ، تو می چرخی رفیق " !
"لرد کاردینال بلارمین" همان کسی است که شانزده سال قبل از آن تاریخ، در ظهر روز ۱۷ فوریه سال ۱۶۰۰ به همراه هشت کاردینال دیگر فتوای مرتد بودن جوردانو برونو و مهدورالدم بودنش را صادر کرد :
" به موجب این حکم جوردانو برونو به عنوان مرتدی لجوج که حاضر به توبه از اعتقادات مذهبی ( ننوشته اند کشفیات علمی ) اش نشد و تا آخرین لحظه بر ارتداد و کفر خود پا فشرد ، به سوختن در میان شعله های آتش گدازان ، در میدان گلهای شهر رم محکوم می گردد . این حکم غیرقابل برگشت است "
.
در ان سالهای تاریک هنوز بسی مانده بود تا رنسانس متولد گردد و روشنی ها بر اروپا بتابد و ...
.
چهل و هفت سال قبل از سوختن برونو ، یعنی در سال ۱۵۵۳، به همین اتهام ، کشیش دیگری که او هم در خفا ستاره شناسی می کرد ، در شهر ژنو زنده زنده در آتش سوزانده شد . کاردینال ها عقاید او را مخالف کتاب مقدس و دشمن نهاد کلیسا تشخیص دادند ، چرا که در ان سالها نهاد کلیسا و نهاد پادشاهی دو ستونی بودند که حیات و ممات مردمان اروپا را در دست داشتند و مخالفت با هر کدام ، عاقبتش آتش بود . سروتوس می گفت غیرممکن است که این جهانی که می بینیم و آن عظمت کیهانی که بسیاری از آن را نمی بینیم ساخته ی دستان پدر و پسر و روح القدس باشد، کلیسا چگونه از یک خدای واحد سه خدا ساخته است ؟
اسم آن کشیش جوان " میکاییل سروتس " بود.
.
ولی حالا مسیحیت در آغاز هزاره ی سوم ، پوست انداخته است ، لباس های نو پوشیده ، عطر و ادکلن زده و دستور داده است تا مجسمه یادبود جوردانو در همان مکانی که خاکستر شد ، نصب شود و کتابهایی در رثای او و دیگر دانشمندان مقتول منتشر گردد .
انسانهای پیشرویی که نخواستند هر آنچه می شنوند را باور کنند، زنده زنده در آتش سوختند تا از حواریون حکومت خرافه و پول و ستم محسوب نگردند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوانتوم هم بوی آخرالزمان می داد
مطلبی دیگر از این انتشارات
خدایان هرگز نمی خندند(۴) ، محمدرضاپریشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
در بزرگداشت عباس معروفی ، نویسنده ایی که قلم خود را نفروخت/ محمدرضا پریشی