دو چشم و کنعان
"سوری" پیرزنی یهودی نبود و خلخال نداشت / محمدرضاپریشی
حرفهای "سوری چگینی بابایی" که به همراه همسرش "محمدرضا بهروز مرادی" از معترضان به حجاب اجباری بود و تازه از حبس آزاد شده است به سینه ی خسته ام ، شعله شد .
می گفت:
" چون حکومت در جریان رسیدگی به پرونده ام ، در دورانی که در زندان بودم ، برای جریمه ، اتومبیل مسافرکشی مان را که تنها منبع درآمد خانواده مان بوده را هم توقیف کرده برای سیر کردن شکم بچه هام راهی ندارم جز اینکه یکی از کلیه هایم را بفروشم .
ضمن تشکر از همه هموطنانی که برای کمک مالی اعلام امادگی کرده اند باید همینجا اعلام کنم که من تصمیمم را گرفته ام و کمک مالی از کسی قبول نمی کنم "
این زوج جوان را از قبل از یوم المحشر مهسا در تابستان ۱۴۰۱ به خاطر می اورم که هر دو به جرم شرکت در یک تجمع اعتراضی مسالمت آمیز به حجاب اجباری دستگیر شدند .
آقای رییسی در سوریه بی آنکه چشمانش را و دلش را درویش کند از زنان بی حجاب با لبخند و گشاده رویی سان می بیند آنوقت در مملکت خودمان خواهران و مادران و دخترانمان اجازه ندارند در این گرمای فرساینده چادر و مقنعه سر نکنند .
عجبا !
آقا !
ملک و ملکوت از موی باز زنان و دختران به لرزه نمی افتد از ظلمی که دارید می کنید به ویرانی می رود.
و مگر یک چنین ننگی کافی نیست برای هر حکومتی که کنار بکشد ؟ که برود و سر بگذارد و بمیرد ؟ا
ای تف تف تف بر دودوزه بازیهای این دنیا که نه " ترس" می گذارد رهایش کنیم و برویم و نه حکومتتان قادر است بذر امیدی در درونمان بشکوفاند که صبوری کنیم ، که بمانیم.
آخر این لامصّب کشتی ایی که دارید به امواج آه ستمدیده گان می کوبانیدش تبعیدگاه ما هم هست .
و این چه توهمی است که خیال کرده ایید آه این سوری های بی پناه کافی نخواهد بود برای افکندن شعله ی زوال بر دین و دنیاتان ؟ هان ؟
https://t.me/mrparishi
مطلبی دیگر از این انتشارات
چشم ، محمدرضاپریشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
اَشکی برای کیمیا
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه مختصری به موجوداتی که ادعا می کنند اشرف مخلوقاتند/م.ر.پ.