کوانتوم هم بوی آخرالزمان می داد

محمدرضاپریشی

تقدیم به" او " یی که به خاطرش جان گرفت این طیف ، جاری شد این حیف ...
¤

این من بودم

درون جعبه کفش
تکیده در آستانه ی فصلی نو
یا ناظر پژمرده ی مناظری بی تکرار
بر سنگ گور سالهایی که می شکست ؟

معرفت سکه ایی بود که روزگار بالا انداخت

و پایین نیامد

شیر یا خط؟

کسی چه دانست ؟

حتی "شرودینگر ".


آسمان افت اکسیژن داشت ...

نه خورشیدی ز مغرب سر بر آورد
نه نجم طارق ، ظاهر گشت ثاقب
نه یوسف را یاری در آورد از سیاه چال
نه مردم بر خدایان ، گشتند غالب


زمین روی تخت سی سی یو بود بی پرستار ...

[ در واقع سالها پیش " هیات مرکزی گزینش ج.ا.ا " به علت اینکه پرستار در نماز جمعه شرکت نمی کرد و فلان و بهمان از استخدامش خودداری کرده بود...( پانویسی در میان دستنوشته ها )] - مصحح -


شاید هم زمین خسته بود از شناخته نشدن قدرش
از آیا ها ی منعکس
از پاسخ های آماده ی بی پرسش

‏و اینهمه آخرالزمان پیش فروش

حتی نفس دنیا خانم به شماره افتاده بود ...

خاک

خاک محجوب
آب

آب محبوب
باد

باد باهوش
آتش

شیک پوش
مقداری هم مدهوش


آیا باید به سمت دیگری می رفت پاهام ؟

آدم پرسید .



گاو بزرگ از چرا ایستاد

بعد از چند هزار سال حق نداشت

لااقل یکبار شاخهاش را تمیز کند ؟
فرصتی برای بچه علف ها بود، غنیمت.

آیا بهدر رفته بود

سجده ی فرشتگان گوش به فرمان؟

وا

پس آن همه خار که به پاهام رفت ؟
آدم جفتی هم داشت.

دریا آرام نداشت

و برف بی وقت متانت نداشت.

ابرها همچنان بیقرار

پی محمد می گشتند

در طلوعی که به غروب شباهت داشت ...

ابری که اسمش محمدبود  ، (m.r.p)
ابری که اسمش محمدبود ، (m.r.p)