هنوز با همه درد امید درمان است!:)7w6-♡-enxp
بهم این افتخار رو میدی؟

رو به رویم او....زانو زده بود.....میتوانستم ضربان قلبم را حس کنم.....
-و شاید......
دستش را در جیب کتش برد.
چهره خوش تراش درست مثل شاهزاده ها....چشمان زمردی،لب ها و بینی سرخ؛اما حالت چهره اش.....
-من......بتونم.....ویلن داستان تو باشم؟
چشمان سبزش،زیر نور همچون زمرد می درخشیدند؛در اعماق ان چشم ها...شادی جنون واری نمایان بود.
لبخند زد.
ارام ارام به سمتم قدم برداشت......
ـ ایا این افتخار رو به من می دی......... مادام.....؟
میتوانستم نفسش را روی گونه هایم حس کنم....بوی شکلات و توت فرنگی......ارام کنار گوشم زمزمه کرد.....
ـ تا کسی باشم که........
فلز سرد را روی پوستم حس کردم.قلبم ناگهان ایستاد...
چشمان زمردی اش میدرخشیدند و موهای ابریشمی پرکلاغیش روی صورتم ریخته بود......
ـ .........باعث نابودیت میشه؟
دست استخوانیش را درون موهایم فرو برد،انگار که بچه گربه ای را نوازش میکرد.
لبخند زد،دوست داشتنی بود......
-فک میکنی....لیاقتش رو دارم؟
پ.ن:شما بودین میذاشتین؟
پ.ن۲: عزيزان،میخواد سرشو ببره.....??
پ.ن۳:این کار رو با روان من نکنین??
مطلبی دیگر از این انتشارات
میتونمقلبتونروداشتهباشم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
منو ببخش
مطلبی دیگر از این انتشارات
DON'T LOOK AT ME!