هنداونه فروشی که گاهی مینویسد / مانند خیلی چیزهای دیگر در این مملکت تعطیل شد.
آن چیست که چیستان است و اگر باد بِوَزَد حرکت میکند؟
احتمالا شما هم سریال مرد هزار چهره یا بخش های از آن را دیدهاید، دیالوگ معروفی در پایانش داشت و آن زمان باب دهان برخی شده و به «من اشتباهیام» معروف شده بود، این متن تقریبا کاملشه:
« من بی دفاعم، من شریف تربیت شدم، من شریف بزرگ شدم " و من اشتباهیام"، من از اولش هم اشتباهی بودم بله من یادم رفت که این ها مال من نیست و من اشتباهی ام، من فقط اشتباهی بودم، خدایا تو شاهدی که من کسی رو اذیت نکردم، من فقط اشتباهی بودم. چه دفاعی از خودم بکنم؟! خدایا تو منو ببخش، من اشتباهی بودم! »
شصتچی در دفاعیات خودش میگوید او ساده بود و به سبب اشتباهی به این مسیرهای گوناگون کشیده شده، شریف تربیت شده و صفر تا صد این ماجرا تنها حاصل همان یک اشتباه ناچیز است.
البته دیدگاه ما هم همینه منتهی با مقداری زاویه، او اشتباهی نه به معنای واقع شدن در موقعیت بد و در زمان بد بلکه حاصل اشتباه تربیتی نادرست پدر و مادر و جامعهست، جامعهای که هر چقدر بیشتر برای رئیسات تفت دهی و تنبانش را باد کنی او بیشتر روی آب که چه عرض کنم سراب مانده و جایگاهات تا زمان بودنش در امان خواهد ماند و پس از آن هم خدا بزرگ و روزی رسان است!
مدیری برگی در باد و به سان باری به هر جهته با این تفاوت که برگ مقاومتی بسیار بیشتری از او در برابر رخدادهای باددار از خودش نشان میدهد، او بسته به ساربان، موقعیت و مقامش دست به هر کاری میزند تا آنجا که اگر در انجمن شعر قرار بگیرد غزل و قصیده و نیمایی میگوید، اگر داماد رئیس مافیا بشود از تب و لرز پول، اسلحه و خطری که در کمینست خوابش نمیبرد ولی ترک آن موقعیت هم بخاطر مواهباش برایش نشدنیست و بدتر از همه زمانی که لباس با سردوشی میپوشد و میفهمد براحتی میتواند هر قانونی را لگدمال کرده و خَر خودش را براند قُلدریاش گُل کرده و دست بزن پیدا نموده و دمار از روزگار متهم درمیآورد و خرواری پرونده از او اعتراف گیری میکند.
حالا این همه شما را به گذشته دور و زمان غارنشینی بردم برای چه؟
ویرگول به دید آمار کاربران پلتفرم چندان بزرگ و پرشماری نیست، برای نمونه افرادی که در اینجا تنها و صرف از داستان و رمان مینویسند شمارشان به چند صد نفر نمیرسد یا آنهایی که شمع روشن نموده و شعر میگویند چندان زیاد و غیرقابل شمارش نیستند و وارونه اینستاگرام و تلگرام و اینها که اگر شتر را در آنجا ول بدهی با بارش گم میشود اینجا بدلیل جامه آماری اندک همسایه از همسایه خبر داشته و بسیاری یکدیگر را میشناسند. چند ماه پیش نوشتاری خوانش مینمودیم و در بخش دیدگاه آن صاحب سخن در پاسخ به یکی از کاربران اینطور گفته بود:
"قبیله فلانیان ویرگول را تصاحب کرده! هر جا پا میذاری چند نفری از این دار و دسته و قماش با چماق منتظر و معطل هستند تا متن، خودت و شخصیتات را بکوبند، مدیر کلشان هم بر اریکه پادشاهی تکیه و در قالب دلسوزی فرهنگی ولی با باطنی غیر فرهنگی فرمان یورش به این و آن را صادر میکند، اگر با دیدگاهش مخالف باشی کلاهت پس معرکه اس..."
با اینکه بنده منکر نبود گروه فشار در اینجا نیستم و برای خود ما هم پیش آمده که از جانب این افراد شَر بر ما نازل شود ولی دیدگاه صاحب نوشتار چندان از ته دل نمینمود، به نمایه و پروفایل ایشان مراجعه کردیم و چند نوشتاری خواندیم و ایشان در آنجا پافشاری بسیار به بافت فلسفه و صادرات جهانبینی خاص خودشان را به سرتاسر جهان داشتند، برای یکی شال، برای یکی پالتو و برای یکی مانتوی از فلسفه بافته و تنشان میکردند، ما هم دیدم از قدیم هر چند به اشتباه ولی گفتهاند: مُفت باشد و کوفت باشد، گفتیم بگذار چیزی هم گیر ما بیاید، پس دیدگاهی گذاشتیم و ایشان فرمودند در حال حاضر مواد اولیه بافت فلسفهمان تمام شده و در حالت "Closed" یا همان "بسته" میباشیم و برو وقت دیگری بیا.
گذشت و سپری شد و چند دیدگاه دیگر از ایشان دیدیم که اندک ناسازگاریهای با یکدیگر داشتند ولی به روی خودمان نیاورده و گفتیم: جوانست و جویای نام همانگونه که ما هم زمانی بودیم ولی در این بین از پیر و جوان و میانسال نباید این سخن باباطاهر را فراموش کنند:
اگر غافل چری، غافل خوری تیر
پس از چند روز دیدیم دیدگاه ایشان به کل دگرگون شده و در نوشتاری از همان کسی که متهم به تشکیل قبیله آدمخواران میشده پیغامی گذاشته با این درونمایه: «چه سری و چه دمی و عجب پایی! قلمتان زرین و جیبتان پر پول و مرسی که هستید و سایهتان از سر ما مفالک زمینی کم نشود! اصلا آدم به تو جووون بگوید تا لبش خوشگل شود!»
ما کسی نیستیم که قضاوت کنیم و خودمان هزاران مشکل ریز و درشت فرهنگی و غیرفرهنگی داریم ولی بالاغیرتا تنها چیزی تا بحال در زندگیمان نبودهایم و از خودمان نشان ندادیم دوروییست، اگر دست کسی را فشردهایم مردانه بوده و اگر قولی با کسی بستیم از جان و دل به آن پایبند بودیم(مگر در مورد قول و قراری با خودمان) پس از خوانش دیدگاههای بیشتر از ایشان چشممان به قاعده چشم وزق گِرد شد، چنان با زبان نرم و لطیف از آن فرد تعریف و تمجید نموده بودند تو گویی عاشقی معشوقاش را توصیف میکند یا رودی در تلاش برای رسیدن به دریا و اقیانوس لَه لَه میزند.
چندی گذشت و ایشان هر روز ناآرامتر شدند، دگرگونیها تا جایی ادامه یافت که همین حالا هواخواه حیوانات میشدند و طرفدار پر و پا قرص گیاهخواری و دَمی پس از آن خواستار استیک well done! یا به زبان خودمان استیک کاملا پخته. پهلو به پهلو شدن همانا و دگرگون شدن دیدگاه و شخصیتشان همانا. کار به جایی رسید که دیدیم بادی نمیوزد و هوا هم آرامست ولی ایشان همچنان دستخوش دگردیسی هستند و ما اینور صفحه نمایش انگشت به دهان و حیران از این بشر دوپا، در نوشتارهای دیگری میدیدیم ول کن معامله نیست و به هر زور و ضربی هست میخواهد در کنار اینکه اسب رستم را زین میکند شمشیر اسفندیار را هم تیز نموده و در این میان اگر پشیزی دستش را بگیرد برایش خیلی محسوب شده و حتی شاید آن را قاب کرده به دیوار اتاقش بکوبد!
روشن بود ولی در این مدت برای ما روشنتر شد. پول، تحصیلات، قلم خوب و بسیاری چیزهای دیگر هیچکدام با خودشان شعور نمیآورند. تَهِ تَهش یارو را میبینی پولداریست بیشعور، نویسنده خوبیست ولی از نوع بیشعور آن و دکتریست که تا رسیدن به شعور راه بسیار دارد یا گاها مهندسیست که خلاف جهت رسیدن به شعور حرکت میکند، در واقع اینها اگر خیلی هنر کنند پوستینی از شعور را روی خودشان بکشند و آن هم که دیر یا زود کنار رفته و حقیقت روشن میشود، البته در همه پیشه و فنها انسان خوب و باشعورش هم یافت میشود و در آن جای بحث نیست.
عمر مانند باد در هواست، لحظهای هست و لحظه دیگر نه، تمام شده و رفتهایم، خوبست همین زمان کوتاه را مانند آدم زندگی کنیم، پیوسته در بهبود شخصیت و رشد و ترقی خود و گرامیانمان بکوشیم، از آزار و اذیت دیگران بپرهیزیم و از همه مهمتر ادا بازی و دورویی را کنار گذاشته و از خودمان و کارمان غافل نشویم آنطور که جامی گرامی فرمود:
در این پر خلل چار دیوار خویش
مشو یک زمان غافل از کار خویش
پول، جایگاه، مقام و صندلی در برابر فروش روح قد سرگین الاغ نَر* هم ارزش ندارد ولی وای بحال آنکسی که دل و روحش را در گروی پَسند و قلب قرمز بی ارزشی که در شبکه های اجتماعی رد و بدل میشود گذاشته باشد.
*از این بابت که سرگین الاغ ماده را عنبر نسا گویند و در زمان تحریر این نوشتار قیمت 100گرمش گاها تا بیش از 120,000 هزار تومان میرسد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آزادگی یا عروسکهای کوکی
مطلبی دیگر از این انتشارات
این بی تفاوتیهای کشنده
مطلبی دیگر از این انتشارات
همسایه، کیسه سیاه، شر