هنداونه فروشی که گاهی مینویسد / مانند خیلی چیزهای دیگر در این مملکت تعطیل شد.
معجزه خودروسازان
شاید به گوش شما هم رسیده باشد که این روزها برخی مقادیری باد به غبغب انداخته، رُخ عقاب گرفته و میگویند:
"چرا از زمانی که دوربین اختراع شده دیگر معجزهای رخ نداده؟!"
بهشان خُرده نگیرید، این جماعت خفته در خوابِ بی خبر از همه جا ندانسته به اینکار مشغول بوده و نمیدانند معجزات زیادی رخ داده و میدهد و اینها فقط به دلیل بُرد دیدشان که تا همان نوک بینی میباشد از این معجزات غافل و ناآگاهند، مثلا در صنعت خودروسازی کشورمان روزانه، نه، بلکه هر ثانیه معجزه رخ میدهد.
همین ابتدا و پیش از شروع هر چیزی بگویم اگر چه بین واژه خودروسازی و لگنسازی در میان برخی علما اختلافاتی وجود دارد، اما از آنجا که ما همیشه بر مدار اعتدال قلمزدیم و ترک عادت هم موجب مرض میباشد پس در این متن یکی به نعل و یکی به میخ زده و یک بار درمیان از این واژهها استفاده خواهیم نمود تا هم معتقدان به لگنسازی و اینکه پژو206 همان لندکروز نیست راضی باشند و هم آن دسته باورمند به خودروسازی که معتقدند پژوه206 همان لندکروز میباشد راضی باشند و حال که رضایت هر دو گروه را جلب کردیم پس قطعا خدا هم از ما راضی خواهد بود(!).
دو لگنساز بزرگ داخلی جوری هر ساله از زیان انباشته خود نالههای سوزناک سر میدهند که جگر سنگ سوخته و آه از نهان تیرچراغ برق بلند میشود، آنها مرتبا از شرایط بد و قیمت گذاری دستوری میگویند و تا همین چند سال پیش معتقد بودند که پراید، این معجزه قرن اخیر، نباید در محدوده قیمتی صد، دویست و سیصد میلیون قیمتگذاری شود بلکه باید آنرا رها نمود تا هر جا که میخواهد پر بکشد و بالا برود و حق پراید با این کیفیت این مبالغ نیست و وقتی پراید به حقش نرسیده انگار خودروسازان به حقشان نرسیدهاند و اما در چنین شرایط دردناکی و درست زمانی که میگویند: بازار خراب شده، کار سود ندارد و زیان میاید روی زیان و روی لبمان روشن میشود سیگار پشت سیگار و کاش این پول را میبردیم در بانک به حساب میخواباندیم بلکه بیشترش دستمان را بگیرد و مقادیر نامتنهای ناله دیگر در کمال تعجب سالانه شاهد افزایش نیروی انسانی این دو خودروساز هستیم.
بیایید مقداری تصور کنیم و حدس بزنیم(ان شا الله که برای تصور نمودن تابحال کسی دستگیر و... نشده باشد): هیات مدیره که همگی لباس کار، کلاه ایمنی کاترپیلار تمیز و نو و مرتب دارند یکجا جمع میشوند، خوش و بشی انجام شده، میوه و شیرینیها تار و مار میشود، سپس میروند سراغ تقسیم پاداش پایان سال بابت این تولیدات افتخار آمیز رفته و با بی میلی و کم رغبتی و ناراحتی ناشی از درد کارگران نفری چند صد میلیون تومان برای خودشان لحاظ میکنند و بر این زندگی سخت و جبر جغرافیایی افتضاح لعنت میفرستند و در دل میگویند:
همین ما، اگر در بنز و بی-ام-دبلیو بودیم حالا شاخ غول را شکسته و مسئولین چپ و راست از ما تقدیر و تشکر میکردند ولی چه بد که در این مملکت با ارتفاع سقف کوتاهش گیر کردهایم، تُف به این روزگار...
پس از این سخنان تو دلی و مقداری غرولند دور دوم خوردن میوه و شیرینی آغاز میشود(بالاخره انسان نیاز به تجدید قوا برای خدمت به خلق دارد) سپس به سراغ راهکارهای کاهش هزینه برای کنترل زیان انباشته میگردند، لپ تاپها باز میشوند، روی فایلها کلیک میشود، چپ و راست پاورپوینت گشوده شده و نمودارهای مختلف، متون فارسی و انگلیسی درهم آمیخته و کلیپهای گوناگون نمایش داده شده و در نهایت اولین چیزی که برای کنترل زیان به ذهنشان میرسد افزایش نیروی انسانی است!
خوب اگر همراه و همگام با افزایش زیان بتوانی نیروی انسانی بیشتر که احتمالا هیچکدامشان محض رضای خدا موش نمیگیرند را جذب نموده، به هرکدام از آنها حقوق و مزایا داده و البته این عمل را هر ساله انجام دهی تا جایی که شمار نیروی انسانی خط تولیدت از تمامی خودروسازهای جهان پیشی بگیرد، گَر معجزه نیست پس چیست؟
شخص شخیصی که خودش زمانی در این دم و دستگاه بوده پس از بیرون آمدن از این سیستم اعلام کرده که اینها 11,000 نفر نیروی مازاد دارند و شخص شخیص دیگری گفته این رقم در سال 1402 به بیش از 25,000 نفر رسیده...
حالا بیایید مقداری تصور و حدس دیگر لحاظ کنیم(از آن تصورات پیشین که جان سال بدر بردیم به امید خدا این یکی هم ختم به خیر میشود)، نمیدانم شما تا چه حد با معنی مازاد آشنایی دارید، ولی مازاد به گروهی اتلاق میشود که بود و نبودشان باهم یکی بوده و در نبودشان خط تولید زیان نمیبیند و لنگ نمیشود، این گروه عمدتا مشغول به کارهای هستند که فرد دیگری در همان خط با حفظ وظایف خودش و بدون لطمه دیدن عملکرد وظیفه اولیهاش میتواند به آنها رسیدگی نموده، رتق و فتقشان کند.
از آنجا که هیچکس و هیچ کجا اعلام نشده این مازادیان چه کسانی هستند اینبار هم ناچاریم به قوه تصور، حدس و خلاقیت خودمان پناه ببریم:
1. تُف بزنها:
تف بزنها اشخاصی هستند که نوک انگشت اشاره را تف زده و بر روی فنت لاستیک میزنند تا اگر لاستیک باد خالی میکند پیش از اینکه منجر به وقوع حادثه دهشتناکی شود با صدا کردن کارشناس تایرهای کم باد از وقوع هرگونه حادثهای جلوگیری میکنند(خدا بهشان خیر بدهد).
2. تُف نزنها:
تف نزنها افرادی هستند که بدون زدن تف روی انگشت اشاره و فقط با نگاه داشتن انگشت روی فِنت میتوانند بگویند آیا لاستیک باد میدهد یا نه، لازم بذکر نیست که یک تف بزن پس از سالها ممارست و تف زنی به نوک انگشت اشاره و تلاش بی شائبه و از خودگذشتگیهای که عرق شرم بر پیشانی دهقان فداکار و پترس میاندازد به درجه یک تف نزن نائل خواهد شد.
3.شُمارنده انسانی:
به اشخاصی اتلاق میشود که در پایان خط سرهمبندی خودرو و در هنگاه خروج از درب کارخانه تا به انبار آنها را شمرده مبادا ازشان کم بشود، کار این افراد به شدت حساس بوده و برای انها سهمیه شیر پرچرب، اب هویج و... به صورت جداگانه در نظر گرفته میشود.
لازم بذکر نیست که این افراد باید مسلط به شمارش اعداد تا بی نهایت باشند(البته روی هم رفته سالانه بیش از پانصد هزار دستگاه خودرو در این خودروسازیها تولید نمیشود، پس احتمالا تا ششصد هزار بلد بودن کفایت میکند و تازه زیاد هم میآید)
4.نَشُمارنده انسانی:
این گروه چیزی را نمیشمارند، اگر چه به ظاهر شرح وظایفشان کوتاه و ساده است ولی در عمق کارشان نقشی کلیدی در بخش تولید ایفا کرده و در نبودشان درب کارخانه تخته میشود.
5.خسته نباشیدگو:
این حجم از نیروی انسانی بدون روحیه نمیتوانند به این کار طاقت فرسا ادامه دهند، بنابراین گروهی تحت عنوان خسته نباشیدگو باید مرتب در محیط کارخانه تردد نموده و به زمین و زمان خسته نباشید بگویند تا یک وقت دور از جان روحیه بروبچ افت نکرده و چرخ تولید از کار نیوفتد و مملکت لنگ نشود.
5.خسته نباشیدنگو:
در کنار خسته نباشیدگوها و برای اینکه کارگر و نیروی کار خیلی صمیمی و پسرخاله نشود و روزی نرسد که طاقچه بالا بذارند گروهی تحت عنوان خسته نباشیدنگو مشغول بکار هستند که قاعدتا قیافههای ترسناک طوری نیز دارند، اینها در کارخانه و محل تولید گشت زده با چشم و ابرو آمدن و پیف و پووف کردن تلاش میکنند تا ابتدا بدون درگیری فیزیکی بهره وری را بالا برده و سبب شوند تولیدات از پانصدهزار دستگاه کمتر نشود که آنوقت بد خیطی به بار میآید.
6.از هر چیزی کم کننده:
و بالاخره اساسیترین رکن کارخانه، این گروه مهمترین نقش را در خط تولید ایفا میکنند، آنها از هر چیزی کم میکنند، خواه ضخامت ورق ماشین باشد، خواه زِه درب و خواه روکش صندلی و دکمه و سیم کشی و هر آنچیزی که گاها به عقل جن هم نمیرسد به اذهان خلاق این گروه رسیده و آن را عملیاتی میکنند، این گروه با حذف آپشنهای اضافی و دست و پاگیر مانند ایربگ و استانداردهای ایمنی و ادوات موتور، کاتالیزور و فلان و بهمان باعث میشوند که سود لگنسازی بالا رفته و کبک آنهایی که باید خروس بخواند.
قوه تخیل و فرضیات ما تا همینجا پاسخگو بوده و باقیاش را به شما و قوه فرضیاتتان واگذار میکنیم.
در پایان جا دارد از حادثه چند روز گذشته خودروی سرویس مدرسه کرج یاد کنیم که در آن کامیونی به علت نقص در ترمز و سیستم تعلیق و احتمالا عدم بازرسی به موقع راننده ناشی و بیفکرش به خودروی حامل دانش آموزان برخورد نموده، البته تصاویری که من دیدم بیشتر از آنکه خبر از تصادف بدهد انگاری خودرو سرویس مدرسه را در دستگاه خُردکن انداخته باشند. شوربختانه در این حادثه تلخ چهار نفر کشته شدند و بیشتر آنها دانش آموزانی بودند که قرار بود فردای مملکت را بسازند و حالا که دانش آموزی نیست احتمالا فردایی هم نخواهد بود.
حالا خودتان کلاهتان را قاضی کنید، اگر کسانی میتوانند خودرویی بسازند تا در تصادف از پنج سرنشینش چهار نفر در دم فوت کنند و بقیه هم عمری اسیر و عبیر این بیمارستان و آن دکتر اگر معجزه خودروسازان نیست پس چیست؟
حالا لگنسازان داخلی میتوانند نسبت به روز گذشته کلاه خودشان را مقداری بالاتر گذاشته و در پایان سال مانند سالیان گذشته جلسه برپا کنند، میوه و شیرینی، از زیان انباشه نالیده و زمین و زمان را مقصر بدانند و ادامه ماجرا... و آنهایی هم که به معجزه اعتقاد نداشتند دیگر تابحال باید معتقد شده باشند و اگر نشدند دیگر زبان من یکی قاصر و ناتوان است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نان در سه پرده
مطلبی دیگر از این انتشارات
سندروم گِل-مَن
مطلبی دیگر از این انتشارات
ایرانی جماعت همین است...