عکس سخنگو

گاهی بایسته نیست آدمی قلم فرسایی کند، خودش را به زمین و زمان بزند تا نگرش و منظوری را به خواننده برساند، بجایش می‌تواند با کنار هم قرار دادن چندین نگاره افزون بر رسیدن به هدف از تباه نمودن زمان خودش و دیگران پیشگیری کند.

حال شاید بپرسید اگر بایسته نیست پس چرا تو همچنان مشغول حرف زدن و نوشتنی؟

نخست باید بگویم "تو" نه و "شما"، خاستگاه پیدایش این صمیمیتی که بین خودتان و سرکار حس کردید را متوجه نمی‌شویم، دست کم یک چایی به‌اتفاق بنوشیم بعد شاید مقداری راه را برایتان باز کردیم و شاید هم صلاح ندیدیم که البته دومی محتمل‌تر است.
دوم اینکه، چون باید باج 300کلمه‌ای‌اَم را به ویرگول بدهم! بله گرامیان جان، سازوکار این مملکت اینگونه‌ست که حتی نویسنده ممتازی چون من هم از بسیاری چیزها گریزی ندارم و به قول آن فکاهی "فرض کن وسط دریا هستی و یه کوسه دنبالت می‌کنه" در نهایت ناچارم تا از درخت بالا بروم.