از پیمان ابراهیم تا پیمان مصطفی

سپتامبر 2022، یعنی حدود دو سال پیش بود که با ابتکار دولت دونالد ترامپ در آمریکا، فرایند عادی سازی روابط میان رژیم صهیونیستی و دولت های عربی آغاز شد. امارات متحده عربی و سپس بحرین اولین کشورهایی بودند که بر پایه این توافق، رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناختند.

این حرکت در شرایطی آغاز شد که سیاست فشار حداکثری آمریکا علیه ایران در اوج خود بود. کمتر از یک سال قبل، در ژانویه همان سال، تروریست های آمریکایی با تحریک و لابی گری رژیم صهیونیستی و فرمان مستقیم دونالد ترامپ، یکی از ارشدترین فرماندهان نظامی ایران، یعنی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را به شهادت رسانده بودند.

چند روز بعد، در پاسخ به عملیات تروریستی آمریکا که در خاک عراق اتفاق افتاده بود، نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اقدام به موشکباران گسترده دو پایگاه نظامی آمریکا در خاک عراق نمود. ترامپ که پیش از آن با رجز خوانی ادعا کرده بود در صورت واکنش ایران، 52 نقطه فرهنگی ایران را با خاک یکسان خواهند نمود، پس از دریافت ضرب سیلی سپاه، از موضع خود عقب نشینی کرده و با مخفی کردن تلفات آمریکا اعلام کرد هیچ آمریکایی کشته نشده و همه چیز آرام است و من چقدر خوشحالم!

از آن زمان تا امروز نه تنها دیگر هیچ مشاهده کننده و تحلیلگر قابل و مهمی، تهدید نظامی آمریکا علیه ایران را جدی نگرفته، بلکه همچنین شاهد عقب نشینی و فرار مفتضحانه تروریست های ارتش آمریکا از خاک افغانستان هم بوده ایم.

بنابراین، آمریکا نیاز داشت به طریقی افول قدرت خود در منطقه علیه ایران را جبران نماید. از طرف دیگر، عربستان سعودی درگیر جنگی فرسایشی با نیروهای انصارالله در یمن بود که از سوی ایران حمایت می شدند. امارات هم به میزان کمتر درگیر همان جنگ بود و به همین دلیل، همسو با عربستان سعودی، ایران را تهدیدی امنیتی علیه خود ارزیابی می نمود. وضعیت بحرین هم مشخص بود. استان سابق ایران خاطره شورش بخشی از جمعیت خود که همچنان متمایل به ایران هستند را از یاد نبرده و با ترس و اضطراب به تضعیف قدرت بازدارنده آمریکا در برابر ایران در منطقه نگاه می کرد.

برایند این بردارهای سیاسی فرصتی ایجاد کرد تا رژیم صهیونیستی بعنوان دشمن اصلی ایران در منطقه بعنوان یک متحد طبیعی برای دولت های عربی بیمناک از ایران تلقی گردد.



در نگاه کلان، نظم نولیبرال آمریکایی نیازمند تداوم تنش در منطقه غرب آسیا بوده و هست.

اولا، بازار تسلیحات پیشرفته آمریکایی و ثروت های هنگفت نفتی در منطقه غرب آسیا دو عاملی هستند که امکان تداوم پیوند دلار آمریکا و فروش نفت را فراهم کرده و از این طریق موجب تثبیت امپراطوری دلار و سیادت پولی آمریکا بر جهان می شوند.

ثانیا، ایالات متحده آمریکا بعنوان یکی از بزرگترین تولید کننده های نفت در جهان، در واقع از نظر دسترسی به منابع انرژی خودکفا است. لیکن رقیب اصلی آمریکا، یعنی جمهوری خلق چین، به عنوان بزرگترین مصرف کننده انرژی در جهان کاملا وابسته به واردات نفت از سایر کشورها است. مهمترین منبع واردات نفت برای چین همین منطقه غرب آسیا و خصوصا کشورهای حوزه خلیج فارس، منجمله عربستان، ایران، امارات، و عراق هستند.

ثالثا، از سویی پس از حدود چهل سال فرایند مداوم صنعت زدایی در آمریکا، و از سوی دیگر صنعتی شدن چین در همین زمان و تبدیل آن به بزرگترین قدرت صنعتی جهان، طبیعی است که ایالات متحده آمریکا به دنبال نا امن کردن راه های تجاری چین با بازارهای بزرگ جهان، از جمله منطقه غرب آسیا، اروپا، آسیای میانه، و آفریقا است. جنگ و درگیری و تنش در منطقه غرب آسیا اگر چه به ضرر کشورهای این منطقه، چین و حتی اروپا و آفریقا است، لیکن به دلیل محدود کردن دسترسی چین به این مناطق، موجب منفعت آمریکا می گردد.

لذا تا زمانی که نظم جهانی حول قدرت هژمونیک آمریکا شکل گرفته بود، قطب بندی های منطقه ای از قبیل ائتلاف عبری عربی غربی علیه محور ایران، یا ائتلاف تورانی علیه ایران و روسیه، یا حتی درگیری های داخلی در عراق و افغانستان، پدیده هایی اجتناب ناپذیر و همسو با معماری نظم جهانی آمریکایی بودند.



عادی سازی روابط دو کشور بزرگ و قدرتمند منطقه غرب آسیا، که هر کدام از نقش محوری و مرکزی در جهان اسلام برخوردار است، آن هم با میانجی گری جمهوری خلق چین، بعنوان کشوری که برای تصرف جایگاه هژمونی جهانی آمریکا خیز برداشته است، پیام های روشنی را به جهان مخابره می نماید. افول آمریکا و صعود چین در صحنه جهانی کاملا جدی و واقعی است.

رژیم صهیونیستی که پس از عادی سازی روابط با امارات و بحرین و چند کشور کوچک دیگر، به دنبال عادی سازی روابط با عربستان سعودی بعنوان بزرگترین قدرت مالی و معنوی در جهان اسلام بود، خصوصا اسلام سُنّی و در برابر اسلام شیعه با محوریت ایران، اکنون با کابوس جدیدی روبرو شده است. نه تنها عربستان روابط خود را با رژیم موقت صهیونیستی عادی سازی ننموده، بلکه برعکس، روابط دیپلماتیک ایران و عربستان از سر گرفته شده است.

عادی سازی روابط عربستان و ایران در ادامه عادی سازی روابط امارات و ایران است که مدتی پیش سفیر خود را به ایران اعزام نمود.

کشورهای حوزه خلیج فارس به درستی دریافته اند که نظم جهانی در حال تغییر است، و لذا هیچ علاقه ای به هزینه دادن برای ابرقدرت پیری که از رئیس جمهور آن از فرط کهولت و ناخوشی کنترل باد شکم خود را در ملاقات های رسمی از دست می دهد ندارند.

این بدان معنی نیست که عربستان یا امارات قصد اعلان جنگ یا قطع روابط با آمریکا را دارند. برعکس، کشورهای عربی تلاش می کنند تا جای ممکن از مواهب روابط نزدیک و دیرینه خود با آمریکا کماکان بهره مند باقی بمانند. لیکن راهبرد کلان این کشورها افزایش تدریجی پیوندهای اقتصادی و سیاسی و فنی و زیرساختی با چین است، بطوری که قدرت مانور پذیری و یافتن نقطه تعادلی در ارتباطات و پیوندها و وابستگی هایی که با غرب و خصوصا آمریکا دارند را فراهم نماید.

همین تعادل و دسترسی به شرکت ها و فناوری های چینی بعنوان جایگزین بالقوه در برابر خدمت دهندگان و شرکت های غربی است که به عربستان سعودی اجازه داده منافع ملی خود را که همان برخورداری از ثبات منطقه ای و ضمانت های دوجانبه امنیتی با ایران است را پیگیری نماید.

گذشت آن دورانی که آمریکاییها به بهانه قتل خاشقچی، عربستان سعودی را تحریم کرده و تلاش می کردند با اعمال فشار، این کشور را به قطع هر گونه همکاری با روسیه و چین وادار نمایند.

تغییر معادلات جهانی و فعال شدن دیپلماسی خارجی چین، همراه با بلوک بندی های ناشی از جنگ روسیه و ناتو در اوکراین، فضای تنفس برای عربستان سعودی در عرصه های سیاست خارجی و اقتصاد و تجارت و تبادل و دریافت فناوری را فراهم نموده، بطوری که اکنونی می تواند استقلال ملی خود را به رخ غرب و آمریکا بکشد.

به لحاظ ساختار سیاسی در داخل، عربستان سعودی بر خلاف ایران از ساختاری کاملا اقتدارگرایانه و با ثبات برخوردار است. فشارهای سیاسی که از سوی غربگرایان و وطن فروشان ایرانی در راستای منافع آمریکا و علیه منافع ملی ایران در داخل کشور سازماندهی می شده اند، هرگز در فضای سیاسی و اجتماعی عربستان سعودی قابل اجرا نیست. چون در حالی که در ایران عده ای ساده لوح و وطن فروش در اعتراض به اعدام افراد محارب و قاتل و خائن فریاد می کشند «اعدام نکنید»، در عربستان سعودی افرادی که علیه اقتدار پادشاه و ولیعهد توطئه می نمایند بدون تعارف و در ملاء عام گردن زده می شوند.

به همین دلیل نه زمانی که رئیس جمهور چین مورد استقبال گرم ولیعهد سعودی قرار می گیرد کسی جرات می کند جیغ بنفش بکشد که «عربستان را به چین فروختند!!»، و نه وقتی برقراری مجدد روابط دیپلماتیک عربستان سعودی با جمهوری اسلامی ایران اعلام می شود کسی فریاد «خیانت بزرگ سران رژیم» سر می دهد!




عادی سازی روابط و نزدیکی دو کشور بزرگ منطقه، جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی عربستان سعودی، از هر حیث در راستای منافع ملی ایران است.

1- پروژه رژیم صهیونیستی برای کشاندن تهدیدات امنیتی به مرزهای ایران با شکست مواجه می شود.

2- یکی دیگر از ابزارهای آمریکا در جهت فشار حداکثری علیه ایران، یعنی همان پیمان ابراهیم و ائتلاف عبری عربی غربی، خنثی می شود.

3- ثبات و امنیت در منطقه امکان توسعه پایدار را برای ایران و سایر کشورهای منطقه فراهم می نماید.

4- همین ثبات و امنیت، راه را برای تبدیل شدن ایران به مسیر تجارت چین با اروپا، آفریقا، و آسیای مرکزی هموار می نماید. منافع حاصل از همین یک مورد می تواند ایران را از درآمد نفت برای همیشه بی نیاز سازد.

5- افول آمریکا از طرفی به معنی از بین رفتن ریشه تنش ها در منطقه، و از طرف دیگر به معنی از میان رفتن نظمی جهانی است که توسعه و قدرت گرفتن ایران را همیشه بعنوان یکی از تهدیدات اصلی علیه خود قلمداد می نمود.

6- اتحاد دو قدرت اصلی در جهان اسلامی می تواند ظرفیت تحقق رویاهای گذشته در خصوص شکل گیری یک بلوک اسلامی مقتدر بعنوان یکی از قطب های اثرگذار در جهان چند قطبی آینده را ایجاد نماید.


پس از عضویت ایران در پیمان شانگهای و اعلام حرکت عربستان به سوی پیوستن به این پیمان در سال های آینده، مشخص بود که در طولانی مدت امکان همگرا شدن منافع ایران و عربستان پدیدار شده است. عادی سازی روابط ایران و عربستان با میانجی گری چین اولین قدم در راستای شکل گیری نظم جهانی جدیدی است که این بار نه در راستای مهار و تضعیف و تجزیه ایران، بلکه در راستای توسعه و اقتدار و ترقی کشورمان خواهد بود.



نکته پایانی اینکه خبر خوش توافق ایران و عربستان جهت از سر گیری روابط در کلیه زمینه ها، دقیقا زمانی اعلام شد که نظام جمهوری اسلامی و دولت رئیسی دو دستاورد چشمگیر را رقم زده اند.

اول، اغتشاشات ضد ملی با بهانه حجاب اجباری که توسط عناصر امنیتی همسو با دولت روحانی و جریانات سیاسی غربگرای درون نظام سازماندهی شده بود، با موفقیت توسط ائتلاف نیروهای امنیتی دولت رئیسی، سازمان اطلاعات سپاه، و نسل جدید فرماندهان سپاه پاسداران، خنثی شده و بخش اعظم شبکه های خرابکاری و توان و استعداد نفوذی های غرب و اسرائیل زیر ضربه رفته و منهدم شدند. به بیان دیگر، به یمن عبور از این اغتشاشات، کشور ایران از لوث وجود جدی ترین و مهمترین تهدیدات امنیتی پاک شد.

دوم، بالاخره پس از کشاکش های بسیار، آرایش سیاست های اقتصادی دولت رئیسی در جهت فاصله گرفتن از سیاست های اقتصادی دولت روحانی قرار گرفته است. این سیاست ها عامل اصلی اثربخشی به تحریم های غرب بوده و بخشی از پازلی بودند که برای تسلیم ایران در برابر غرب طراحی شده بود. اگر چه هنوز سیاست های اشتباه زیادی در برنامه های اقتصادی دولت وجود دارد و راه بسیار درازی در پیش روست، لیکن اصلی ترین و اساسی ترین بخش مشکل که همان سیاست های ارزی بود در جهت درستی قرار گرفته است.

وقتی کشور در مسیر اقتدار قرار می گیرد، سایر بازیگران جهانی ناچارند خود را با واقعیت های جدید سازگار نمایند.