«دنیا به دور تو نمیچرخه!»
تایلر داردن های واقعی زمانت رو بشناس!
سلام...
از وقتی که یادم میاد و وارد سن نوجوونی و دوران پر تلاطم بلوغ شدم تحت تاثیر چیزای مختلفی قرار میگرفتم یجورایی داشتم سعی میکردم یه هویت مستقل و دلخواه رو برای خودم شکل بدم!
اما نمیدونستم چجوری؟! هرچیزی که به نظرم خوب میومد توجهم رو جلب میکرد و در اسرع وقت دوست داشتم امتحانش کنم.
داستان زندگی یه نویسنده مشهور رو میخوندم یا درباره یه دانشمند مطالعه میکردم و سعی میکردم از این به بعد به مانند اونا رفتار کنم...
یادمه که مدتی برای اینکه شبیه به نیکولا تسلا زندگی کنم دو روز تمام سعی کردم فقط دو ساعت بخوابم که با شکستی فاجعانه روبرو شد و فهمیدم که نیکولا تسلا رو نمیشه در هر جنبه ای الگوی زندگی کرد!
یکی از افرادی که تا مدت ها فلسفه نحوه زندگی و شخصیتش روی من تاثیر گذار بود شخصیت فیلم«Fight Club» یعنی تایلر داردن بود که حسابی روی من تاثیر گذاشته بود و سعی میکردم به مانند او رفتار کنم!
فلسفه زندگی تایلر داردن این بود که همه ما بالاخره میمیریم وعمر ما ثانیه به ثانیه در حال تموم شدنه!
چرا باید دلبسته دنیا شد و یا اینکه به چیزایی که اهمیت ندارن اصلا اهمیت داد؟!
چرا باید چیزایی رو بخریم که بهشون احتیاجی نداریم و زندگیامون پر از تجمل گرایی و نمایش باشه؟!
مرگ پایان زندگیه و باید حواست به تک تک لحظه هایی که میگذره باشه.
خلاصه کلام اینکه چه بخوای چه نخوای قراره رنج بکشی مسئله اصلی اینه که برای چه چیزی و در چه راهی میخوای رنج بکشی؟!
این تفکرات و دیالوگ ها روی مغز من چهارده ساله تاثیر خیلی زیادی گذاشته بودن.
در اسرع وقت رفتم آرایشگاه و موهای بیچاره رو پسرونه زدم کلی عکس از تایلر داردن و دیالوگ های مختلف رو به دیوار اتاقم چسبوندم و سعی میکردم به مانند او رفتار کنم...
حتی به یسری از دوستام پیشنهاد دادم که یه کلوپ مخفی داشته باشیم و گه گاهی مثل باشگاه مشت زنی به صورت دوستانه باهم دعوا کنیم که متاسفانه به علت کمبود اعضا نشد که بشه😔😂
میدونید چیزی که بیشتر از همه توجه من رو جلب کرده بود توانایی بیخیالی و گذشتن از یسری چیزهای بی ارزش در جهت رسیدن به خواسته های مورد نظر تایلر داردن بود...در واقع من دنبال فداکاری بودم.
من فقط یه نوجوون ساده بودم که تحت تاثیر یه اثر از دیوید فینچر قرار گرفته بودم:)
بنابراین مسلما بعد یه مدتی دنبال یه الگوی جدید میگشتم البته دنبال فردی با توانایی فداکاری حداکثری...
تا اینکه در دی ماه سال 1398 با فردی آشنا شدم که بارها اسمش رو شنیده بودم اما هیچ وقت درست نمیشناختمش...
فقط صبح زود با گریه های پدر و مادرم از خواب بیدار شدم و درحالی که در بهت بودم ناخودآگاه شروع کردم به گریه کردن
نمیدونم چرا و چطور شد که از همون اولی که انگشتر توی دست قطعه قطعه شده این مرد دیدم جرقه ای در قلبم زده شد و حس کردم که این همون فردی هست که باید شبیهش زندگی کنم...
این میزان فداکاری رو تا اون موقع در هیچ کسی ندیده بودم...کاملا تحت تاثیر قرار گرفته بودم.
راجب فداکاری های افراد زیادی در طول تاریخ ماجراها شنیده بودم فیلم سینمایی زیادی در این باره تماشا کردم اما اینکه در پانزده سال زندگی خودم شاهد این حجم از فداکاری باشم و با چشمای خودم زندگی پر از نشاط و ایثار این افراد رو تماشا کنم هرگز برام اتفاق نیفتاده بود.
بعد از شهادت حاج قاسم من دیگه اون فرد قبلی نبودم خیلی چیزها درونم تغییر کرد... دیدگاه هام عوض شد و به معنای واقعی کلمه میتونم بگم حاج قاسم مانند چراغی بود که در ذهن منِ نوجوونی که دنبال راه بودم درخشید و مسیر درست رو بهم نشون داد...چیزی که الی الابد بابتش ازش تشکر میکنم.
از اون موقع تا به الان افراد دیگه ای رو در زندگیم دیدم که نهایت فداکاری رو در مسیر های زیبا و درخشان زندگی ازشون دیدم.
افرادی که زندگی رو تا تهش زندگی کردن و وقتی مرگ به سراغشون میاد گویی به آرزوی همیشگی خودشون رسیدن...
افرادی که نه تنها از مرگ نمیترسن بلکه شهادت براشون یک معشوق همیشگیه
کسایی که شجاعت رو معنا کردن و هرگز در برابر ظلم و ستم و استکبار سر خم نمیکنن.
کسایی که حاضرن از جون خودشون در راه زیبایی ها و نجات جون انسان های دیگه بگذرن.
این همون چیزی بود که من همیشه دنبالش بودم... در چهارده سالگی دنبال چنین افرادی میگشتم به خاطر همین تحت تاثیر شخصیتی ساخته و پرداخته ذهن یه کارگردان قرار گرفته بودم و فکر میکردم که زندگی هیجان انگیز و بامعنایی داره...
حالا فهمیدم که تایلر دادرن های واقعی زمان کسایی نیستن جز :
حاج قاسم ها
سید حسن نصرالله ها
فخری زاده ها
اسماعیل هنیه ها
ابراهیم رییسی ها
مهدی زین الدین ها
ابراهیم عقیل ها
عماد مغنیه ها
شهریاری ها
محسن حججی ها
ابراهیم هادی ها
بهشتی ها
مطهری ها
سید عباس موسوی ها
آوینی ها
طهرانی مقدم ها
و هزاران انسان آزاده دیگه ای که مرگ اونها براشون سعادتی بزرگه:)
خلاصه کلام اینکه بعد از کلی تحت تاثیر قرار گرفتن برای پیدا کردن الگویی درخور و شایسته که سعادت و شادی رو برام به ارمغان بیاره و امتحان الگو های متفاوت
قهرمان زندگی من کسایی هستن که در شب ده مهرماه 1403 چنین صحنه های زیبایی رو در قلب تل آویو رقم میزنن😉
مطلبی دیگر از این انتشارات
بریم که داشته باشیم! (طنز و تراژدی زمانه) - به روز رسانی ۲
مطلبی دیگر از این انتشارات
میگویند زن، زندگی، آزادی اما تو باور نکن!
مطلبی دیگر از این انتشارات
ارتش رایانه ای و نوازش تازیانه ای