زنی که شایسته‌ی تحسین است


نگاهی غمگین و قوی دارد. انگار که با چشم‌هایش داغ‌ها را ندیده. جوری نگاه می‌کند انگار اشکی از آن چشم‌ها بر چهره‌اش نچکیده. وقتی از میان آوار و سنگ‌ها و خاک می‌گذرد تا جایی برای ایستادن بیابد، برایم سوال می‌شود آیا از میان خون‌های بر زمین ریخته، گذشته یا نگذشته؟

این زن شایسته‌ی تحسین است. با اینکه سخت، خیلی سخت! پیش می‌آید که الگوی خانمی را قبول داشته باشم..

اسراء البحیصی
اسراء البحیصی


جای مناسبی را که پیدا کرد، می‌ایستد رو به دوربین. صحبت می‌کند با زبانی که گویا روضه‌ای برای طفل‌های رفته خوانده یا نخوانده.. با صدایی رسا حرف می‌زند. چه کسی می‌داند او هم بغضی داشته یا ..؟

همکارش که دوربین را تنظیم کرد، مقابل آن صاف می‌ایستد. شاید به‌خاطر نوشته‌ی press روی جلیقه‌اش است که نمی‌ترسد. جوری که حس می‌کنی انگار خبر شهادت همکاران خبرنگارش به گوش او رسیده یا نرسیده؟

برای ما _همیشه تماشاگران_ گزارش می‌دهد از تعداد شهیدان. از کسانی که دیگر نیستند در فلسطین. البته به جز جسمی بی‌جان.

عددی دو یا سه رقمی را به آمار شهدا می‌افزاید. و آرام است. شاید خبر دفن دسته‌جمعی هموطنانش را نشنیده؟ یا کفن کوچکی را به بغل مادری دیده یا ندیده...

از غزه می‌گوید و خون‌ها. از غزه می‌گوید و آوارگان. از غزه... و از مردمی که به وعده‌ی حق، پیروزی‌شان حتمی‌ست.

خواهرم اسراء! حالا که برایت می‌نویسم، نمی‌دانم مقابل بیمارستانی، مسجدی یا کلیسا. شاید تو رو به روی مدرسه‌ای بمباران شده ایستاده‌ای. و دوربین همکارت، نشان‌ می‌دهد داغ‌دیدگانی عزت‌مند را که در جنب‌وجوش‌اند. نمی‌دانم کجایی. ولی کاش این‌بار که گزارشت را دیدیم، برایم از راز صلابتت گفته باشی. از راز قدرتی که داری. تو این اقتدار را از کجا می‌آوری؟

از آوایی که از مجاهدان می‌شنوی؟ یا از آنجا که ‌می‌شنوی شهادتی را به مادری تبریک می‌گویند؟ بگو هر چه هست..

اگر هم تو نگفتی خودم می‌گویم. اگر اسلام در نگاه توست، من به مسلمانی خود مشکوکم. و اگر ایمان در ایستادن توست، به کافر نبودنم.

برایت آرزوهای خوب دارم. امیدم این است که خبرهای زیبا بخوانی در روزی که لبخند می‌زنیم. با چهره‌ای که معلوم نیست هرگز اشکی ریخته یا نریخته؟

https://www.aparat.com/v/x3fOC