Like a book, you better start from the Beginning
ارز
میزنم آزادی را فریاد
بشنو صدایم را ای آتش در باد
دست بر گلویت رساندم
برده خاک و خل قلعهات هم باد
شکسته استخوان هایت
میبینم در طالعت مرگ
تو میکشیشان
میشوندت فریاد
آن شنیدستی که در اَقْصایِ غُور
بارسالاری بیفتاد از ستور
گفت: «چشمِ تنگِ دنیادوست را
یا قناعت پُر کند یا خاکِ گور»
دومی سرنوشتت
اولی را نبودت در سرشت
نامه اعمال به پلیدی نشاید نوشت
به کشتار و قتل، به دوز و کلک
به هر آنچه کردی و خواندیاش حق
قسم به روح و قسم به خون
قسم بر ارادهام که باشی در ستوه
امیدت زندگی و مرامم بندگی
والله که نیستیم من و تو شبیه
کُشتی یک نفر، بریدی یک درخت؟
جنگل ارز است
به خاکَش کُنَد خون کیمیا.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نماز بخوانیم یا نه..؟ هر وقت حال داشتیم یا عشقمان کشید بخوانیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
این هم پایان داستان نیست
مطلبی دیگر از این انتشارات
احساسات خیلی لازم است