www.masterkelas.com📌📌🖥️💻📱🌐 ▶️ Instagram Insta:mehdisayad1983📌▶️ Telegram :@karomediagroups طراح وب و گرافیست - نویسنده - شاعر و ترانه سزا
آفتاب سرد
آخرین برگ کتاب را
پیش از آنکه
به آتش بیفکند
میخواند...
نوشته بود : ((راحت باش
خوشبختی همین لحظه است مرد
پاهایت را دراز کن
و چایت را سربکش
همه چیز روبراه میشود .))
پایش را دراز کرد
کارتن سوراخ شد ؛
یخ کرد ....
سوز بدی می آمد ...
منتظر تابش آفتاب زمستانی بود
شاید همان تابش سرد زمستانی ...
از مرگ نجاتش دهد .
خواب بر او مستولی شد
کاش آفتاب ...
کاش صبح تر میشد
مهدی صیاد(یاهو123)
بیست و سوم دیماه چهارصدودو
مطلبی دیگر از این انتشارات
استثنایی ترین معشوقه من - قسمت هفتم
مطلبی دیگر از این انتشارات
دربند
مطلبی دیگر از این انتشارات
استثنایی ترین معشوقه من.قسمت دوم