www.masterkelas.com📌📌🖥️💻📱🌐 ▶️ Instagram Insta:mehdisayad1983📌▶️ Telegram :@Master1983M📱📱📱📱طراح وب.نویسنده.شاعر.ترانه سرا
استثنایی ترین معشوقه من.قسمت سوم
قسمت سوم
مأمور اماکن و کلانتری منطقه انگار دنبال یک جانی فراری میگردند ، به آلاچیق ها یورش برده و دنبال قلیون می گشتند . در شهر مشهد ، بنابر دستور امام جمعه شهر ، پذیرایی با قلیون در سفره خانه های داخل محدوده شهر ممنوع شده بود و گویا کسی به آنها گزارش داده بود که ما در رستوران فرحزاد، به مشتریان قلیون هم عرضه میکنیم . این شد که مأمورها با جمع کردن تمام قلیون ها و خارج کردن تمام مشتریان ، رستوران را پلمپ و علی آقا رو هم بعنوان مدیر مجموعه بازداشت و برای تشکیل پرونده با دستبند به کلانتری بردند.هرچند علی آقا پاش به بازداشتگاه نرسید ولی پرونده اولیه توی کلانتری تشکیل و قرارشد فردا با پرونده به دادگاه بره. شب عجیب و وحشتناکی بود . مأمورین همه جا رو پلمپ کرده بودند و جوش داده بودند و میگفتند تا زمان رأی دادگاه هیچکس حق نداره وارد محل بشه .البته که من گوشم به این حرف ها بدهکار نبود و رفتم داخل . دراین کشاکش ، رأی دادگاه حکم به یکماه بسته شدن رستوران و جریمه نقدی داد . اون یکماه تمام پرسنل بیکار شدند و فقط من توی رستوران بودم . کارم شده بود تلگرام چت و سریال تماشا کردن . یکماه استراحت با حقوق. واسه من که بد نشد ولی دلم به حال علی آقا میسوخت . رستوران چهار ماهی میشد جون گرفته بود که این اتفاق یک ضربه شدید به کل مجموعه زد . بعداز سپری شدن دوران پلمپ ، ما دیگه در منو چیزی بنام قلیون نداشتیم ولی مشتری وقتی وارد رستوران میشد و پذیرایی سنتی را با غذاهای اصیل ایرانی میدید، طبیعتاً هوس قلیون هم میکرد و ما هم خیلی با احتیاط بصورت خیلی محدود ، عرضه قلیون را ادامه دادیم . براش ساعت خاصی در نظر گرفتیم . مثل زمان تعطیلی ۴تا۷عصر و شب ها ۱۰.۳۰ به بعد. من کاملاً درگیر قرص پیشنهادی حسین شده بودم و کاملاً فهمیده بودم که این هم اعتیادآوره و سیکل معیوب ، دوباره شروع شده بود . البته برای تسلی دل خودم میگفتم این مواد نیست .این هرویین و شیشه نیست و فقط داره منو کمک میکنه تا مسولیت هام رو به نحو احسن انجام بدم و نه هزینه هاش قابل قیاس با مواده .اواخر سال ، یک مسأله ای بین من و علی آقا که تحت تأثیر حرف های صندوق دارمون بود پیش اومد . لازمه بگم این خانوم به نوعی راپرتچی و هم ...... علی آقا شده بود.خیلی بمن برخورد و بحثی بین ما شکل گرفت و زدم از رستوران بیرون .حاشیه پارک ملت قدم میزدم و ناراحت بودم . نمیدونم چطور شد که خودم رو دم در خونه ساقی مواد دیدم . موادم رو تهیه کردم و مصرف کردم تا آرومم کنه . اون شب خیلی نشئه شدم و لذت عجیبی بردم .چون مدت ها بود مواد وارد بدنم نشده بود . تا نزدیک صبح سیگار میکشیدم و به قولی روی ابرها بودم و خوابیدم .بیدار که شدم اثری از حال دیشب نبود . با فکرکردن به حماقتی که ازم سر زده بود، احساس عذاب وجدان عجیبی درونم رو میخورد . من میدونستم که اولین بار مصرف دوباره، باز منو برمیگردونه به منجلاب .تصمیم گرفتم تا مدتی از رستوران بیرون نرم و با همون قرص خودم رو راه ببرم .اما اون مصرف ، کار خودش رو کرده بود و دیگه این قرص ، کارایی قبل رو، روی بدن من نداشت .به اجبار رفتم سراغ متادون تا دنبال مواد نیفتم.چون میدونستم علی آقا چقدر روی این قضیه حساسه و از طرفی ترس خودم از اون باتلاق لعنتی .سال ۹۸ به انتهای بهار رسیده بود وکم کم هوای تابستونی مشخص بود که باز هم سر و کله مأمورهای اداره اماکن پیدا شد .اینبار داستان خیلی جدی تر از دفعه قبل و بمدت سه ماه رستوران پلمپ شد .این ضربه،حسابی کاری بود . چون خیلی از موادغذایی که چند ده میلیون هزینه خریدشون شده بود با خرابی یکی از یخچال های سردخونه ای کاملاً فاسد شد و از طرفی پرسنل مجبور به پیداکردن شغل جدید، شدند. و این یعنی ضرر در ضرر و تا دوباره پرسنل سازی بشه و آموزش ببینند و آشپزهای جدید ، ذائقه مشتری های ما بیاد دستشون ، دوماهی زمان میبره .توی ایام پلمپ دوم ، دیگه علی آقا هم زیاد نمی اومد رستوران . به نوعی دلسرد شده بود و ازین بابت حق هم داشت . چون برای ساختن اینجا زیر بار قسط و وام سنگینی رفته بود بعلاوه اجاره ماهیانه . روزهای تابستون توی رخوت و سستی و گرمای اون سال ، کابوس وار سپری شد تا دوهفته آخر پلمپ . دوباره آگهی استخدام و دوباره تست دستپخت آشپزها و انتخاب و چینش پرسنلی که بتونیم باهاشون بی مسأله کار کنیم . مهرماه ۹۸ ،شروع سال تحصیلی و بازگشایی مجدد ما بود.
پایان قسمت سوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
استثنایی ترین معشوقه من.قسمت ششم
مطلبی دیگر از این انتشارات
شاهدان ثانیه ها
مطلبی دیگر از این انتشارات
استثنایی ترین معشوقه من.قسمت دوم