یه شیرازی کنجکاو، خلاق و مصمم؛ همبنیانگذار سرویس جستجوی نگاره
کارهایی را انجام دهید که مقیاس پذیر نیستند (قسمت آخر)
این نوشته، ترجمه مقاله Do Things That Don't Scale از پل گراهام، یکی از افراد برجسته تو زمینه استارتاپ و بنیانگذار شتابدهنده Y Combinator هست.
لینک قسمت اول
لینک قسمت دوم
لینک قسمت سوم
لینک قسمت چهارم
پر سر و صدا شروع نکنید
اشتباهی که بعضی از استارتاپا مرتکب میشن اینه که کارشونو تو مقیاس بزرگ و با سر و صدای خیلی زیادی شروع میکنن؛ حواستون باشه که تاکتیک شروع بزرگ و پر سر و صدا معمولا برای استارتاپها جواب نمیده!
من بنیانگذارای تازه کار زیادی رو دیدم که فکر میکردن اگه کارشونو با سر و صدای زیاد شروع نکنن و همون ابتدای کار کلی کاربر رو جذب نکنن، موفق نمیشن. اونا دلشون میخواد که همون اول کار توی هشتا روزنامه و مجله بزرگ به صورت همزمان در موردشون مقاله بنویسن؛ حتی بعضیاشون دلشون میخواد که اینکار حتما توی روز سهشنبه انجام بشه، چون یه جایی خوندن که بهترین روز برای شروع فعالیت یه کسب و کار سه شنبه هست. :)))
برای اینکه ببینید داشتن یه شروع بزرگ و پر سر و صدا چقدر بیاهمیته، چندتا استارتاپ معروف و موفق رو تو ذهنتون بیارین؛ آغاز به کار چنتاشون رو یادتون میاد؟ تنها چیزی که برای شروع کار اهمیت داره، داشتن تعدادی کاربر اولیه هست. اینکه چندماه بعد از شروع کار شرایط استارتاپتون چطور باشه، بیشتر از اینکه به تعداد کاربرای اولیتون بستگی داشته باشه، به این بستگی داره که اون چنتا کاربر اولیه رو چقدر خوشحال کردین!
پس چرا بعضی از بنیانگذارا فکر میکنن که داشتن یه شروع بزرگ و پر سر و صدا اهمیت داره؟ به نظر من دلیلش ترکیبی از غرور و تنبلیه! این افراد فکر میکنن چیزی که ساختن به قدری عالیه که مردم به محض شنیدن در موردش عاشقش میشن و برای استفاده ازش هجوم میارن. به علاوه، اگه فقط با اعلام وجود کردن به صورت گسترده میشد کاربرای جدید رو جذب کرد، کار این بنیانگذارا خیلی راحتتر میشد، تا اینکه بخوان یکی یکی برن سراغ افراد و اونا رو به استفاده از محصول یا خدمتشون ترغیب کنن.
حتی اگه چیزی که شما دارین میسازین واقعا عالی باشه، جذب کاربر همیشه یه فرایند طولانی مدت و زمانبره. یه دلیلش اینه که چیزهای عالی تو بیشتر مواقع جدید هم هستن و عادت کردن به چیزای جدید همیشه زمان میبره؛ اما دلیل مهمترش اینه که کاربرای شما معمولا باید به چیزای دیگهای هم فکر کنن، و به همین خاطر نمیتونن با ذهن کاملا باز به کشف کردن چیزی که دارید میسازید مشغول بشن و مثل شما ببینن که واقعا چقدر زیبا و عالیه!
شراکت با شرکتهای بزرگ هم معمولا جواب نمیده. به عنوان یه قاعده کلی، استارتاپا نمیتونن با شراکت با یه یه شرکت بزرگ کارشونو شروع کنن و به موفقیت برسن؛ شراکت با یه شرکت بزرگ در ابتدای کار هیچوقت نمیتونه به رشد شما کمک کنه!
این یه اشتباه رایج بین بنیانگذارای کمتجربه هست؛ اونا فکر میکنن اگه تو آغاز کار به یه شرکت بزرگ شریک بشن، میتونن خیلی سریع به موفقیت برسن. اما شیش ماه بعد از شروع کار، اونا به همون نتیجهای میرسن که همه استارتاپها میرسن: اینکه کارهایی که باید انجام میدادن خیلی بیشتر از اون چیزی بوده که تصورش رو میکردن، و عملا شراکت با اون شرکت بزرگ هیچ فایدهای براشون نداشته و فقط باعث شده که درصد یادی از سهامشونو از دست بدن!
برای رسیدن به موفقیت اینکه یه شروع بزرگ و عالی داشته باشید اصلا کافی نیست؛ برای اینکه استارتاپ خودتونو به قلههای موفقیت برسونید باید تا مدتها بی وقفه تلاش کنید. هر راه میانبری که فکر میکنید با استفاده ازش میتونید زودتر به موفقیت برسید ـــ چه یه شروع بزرگ و پر سر و صدا باشه و چه شراکت با یه شرکت بزرگ ـــ بدون شک به جایی نمیرسه!
به استارتاپها یک بعدی نگاه نکنید
تقریبا تمام استارتاپها در ابتدای کار ناچار هستن که کارهای پر زحمتی رو انجام بدن که مقیاس پذیر نیستن؛ پس شاید بهتر باشه به استارتاپها اینجوری نگاه کنیم: ترکیبی از یه ایده خوب و عالی که جای رشد و گسترش خیلی زیادی داره، در کنار کلی کارهای سخت و مقیاس ناپذیر که در نهایت منجر میشن اون ایده به ثمر بشیه و به یه کسب و کار موفق و بزرگ تبدیل بشه!
نگاه کردن به استارتاپها به صورت این ترکیب دوگانه میتونه جالب باشه، چون باعث میشه علاوه بر پیدا کردن یه ایده جدید وخلاقانه برای یه کسب و کار، برای بخش دوم یعنی کارهای مقیاس ناپذیر و پرزحمتی که باید انجام بشن هم ایدههای خلاقانهای پیدا کنید. اما تو بیشتر موارد مرحله دوم همون چیزیه که تو نگاه اول به نظر میرسه: اینکه تک تک برید سراغ افراد و اونها را متقاعد کنید تا از سرویستون استفاده کنن، و بعد هم تلاش کنید تا برای اون کاربرای اولیه یه تجربه عالی و بینظیر خلق کنید.
مزیت اصلی داشتن چنین نگاهی به استارتاپها اینه که به بنیانگذارا یادآوری میکنه که باید توی هر دوتا بعد تمام تلاششون رو به کار بگیرن. در بهترین حالت، هر دو جز این ترکیب دوگانه به بخشی از دی ان ای کسب و کار شما تبدیل میشن: همه این کارهای پر زحمت و مقیاس ناپذیری که باید انجام بدین، فقط یه بخش الزامی اما ناخوشایند در مسیر رسیدن به موفقیت نیستن، بلکه شرکت و سازمان شما رو برای همیشه تغییر میدن و اون رو به نسخه بهتری از خودش تبدیل میکنن.
اگه وقتی که یه استارتاپ کوچیک هستین برای جذب کاربراتون تلاش زیادی بکنید، احتمالا وقتی به یه کسب و کار بزرگ تبدیل میشید هم این رفتارتون رو ادامه میدید. اگه خودتون محصولتون رو به صورت دستی بسازید و یا به جای کاربرتون از محصول استفاده کنید، چیزایی رو یاد میگیرید که بعدا هم خیلی به دردتون میخورن. و مهمتر از همه، اگه در ابتدای کار برای جذب رضایت کاربرای اولیتون و خوشحال کردن اونها تمام تلاشتون رو انجام بدین، وقتی که تعداد مشتریاتون خیلی زیاد شد هم همه تلاشتون رو میکنید تا اونها رو راضی و خوشحال نگه دارید.
پایان
امیدوارم که از خوندن این مقاله عالی از پل گراهام لذت برده باشین. اگه دوست داشتید میتونید انتشارات نگاره رو دنبال کنید تا نوشتههای بعدی ما رو هم بخونید. لطفا با لایک کردن این نوشته و به اشتراک گذاری اون کمک کنید تا عده بیشتری اون رو بخونن و ازش استفاده کنن :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
نرخ تبدیل، پاشنه آشیل کسب و کارهای آنلاین
مطلبی دیگر از این انتشارات
خریداری پلتفرم npm توسط شرکت مایکروسافت
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازیهای باحال و جذاب برای یادگیری و تمرین CSS FlexBox و Service Workers