آن‌چه گذراندیم چه بر سر ادبیات می‌آورد؟

استاد مرادی می‌گوید، هر قسمت از تاریخ که یک پدیده‌ی جدید ظهور کرده و اکثر مردم جهان را درگیر کرده، یک تغییر در روند ادبیات شکل گرفته، مکتب های جدید به وجود آمده‌اند، ژانر‌ها و سبک‌های جدید اضافه شده‌اند، محتوا و شکل نوشتار دستخوش تغییرات شده است و خلاصه مسیر ادبیات یک پیچ و خمی را پشت سر گذاشته و یا به قولی شرایط زمانه امضایش را پای آثار ادبی بر جای می‌گذارد. از او پرسیدم به نظر شما این دوره که می‌گذرانیم تاثیری در ادبیات ما می‌گذارد یا خیر. گفت شک نکنید! کمی بیشتر که فکر کردم خودم جواب سوال خودم را یافتم.

بیش از یک سال است که به قرنطینه رفته‌ایم، از جمع‌های بزرگ و پرشور دور مانده‌ایم و در تنهایی به خود و به زندگی خود ساعت‌ها فکر کرده‌ایم. این پدیده ما را منزوی‌تر و جمع‌گریز‌تر کرده؛ شاید هم برای جمع و حضور در اجتماع تشنه‌تر شده باشیم. در ادبیات پساکرونایی انسان شاید فردی غرق در تنهایی خود باشد که زندگی و آرامش را در حضور در اجتماع و ارتباط انسانی می‌یابد. به علاوه از دنیای پر سر و صدای کار و زندگی به دور مانده و در خلوت و سکوت خانه روزهای زیادی را سپری کرده ایم. از این رو فضای ادبیات پساکرونایی شاید دیالوگ و کشمکش کمتری داشته باشد. شاید شبیه آثار همینگوی یک روز ساده‌ی کسالت بار شخصیتی تنها را روایت کند. داستان حاوی کشمکش درونی فرد با خود، خاطراتش، نیازش برای بازگشت به زندگی عادی قبلی و فشار تنهایی و غم حاصل از روزهای کرونایی باشد. دیگر کمتر خبری از داستان‌های پر از اتفاقات و رویدادهای بیرونی باشد.

همچنین رد اختلال و بیماری های روحی شاید بیشتر در ادبیات دیده شود. ما هم به اضطراب و ترس و افسردگی دوچندانمان در این دوره واقفیم. به طور کلی انسان در نسل جدید ادبیات احتمالاً فردی افسرده و دچار آسیب های روانی از اتفاقات اخیر نمایش داده شود؛ که به ملال آمده از تنهایی و انزوا، بیش از پیش تشنه‌ی ارتباط نزدیک با انسان‌ها و طبیعت باشد. بیشتر به جزئیات زندگی توجه می‌کند و شتاب زندگی کاری او را از زیبایی‌های کوچکی که در دوره‌‌ی کرونا بیش از پیش به چشم آمده‌اند، غافل نمی‌کند. از این رو احتمالاً نویسندگان این ریزبینی و ظرافت را در سبک نوشتار خود نمایان کنند و به زیبایی‌های کلامی توجه دوچندان نشان دهند. گاهی فکر می‌کنم این دوره‌ی تنفسِ زمینْ کمک کرد تا انسان بیشتر به ذات و اصل خود بازگردد. از این رو انسان ماشینی قرن ۲۱ در ادبیات کمرنگ‌تر می‌شود.

اما گاهی خبرهایی می‌شنوم که فکر مرا سمت و سویی دیگر می‌دهند. گاهی می‌گویم شاید هم بشر در ادبیات پساکرونایی یک بیمار روانی و فرد غیر نرمال نمایش داده شود که ریشه انحرافات اخلاقی او هرچه که بوده و هست، دوران فشار قرنطینه و اضطراب آن بر وخامت حالش دامن زده‌اند، که دست به جنایات فجیع می‌زند و ادبیات را سمت و سوی جنایی و گوتیک می‌دهد (برای لحظه‌ای یک شهر قرنطینه شده‌ی خاموش را تصور کنید). شاید افسانه‌های پسرکشی و نسل‌کشی‌های وحشتناک دوباره جان بگیرد.

راستی! اگر نویسنده‌ای پدر پسرکشی که خود را محق می‌داند را به تصویر بکشد، تیغ تیز انتقاد بر گلویش نمی گذارند که چرا اغراق می‌کنی و اثری باورناپذیر می‌نویسی؟ پس چرا زندگی عادی‌مان مملو از اتفاقات این چنینی شده است؟! بشر را چه شده است؟!