ایدهپرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینههای روانشناسی، سرمایهگذاری، کسبوکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا مینویسم. سایتم: aliheidary.ir
نوشتن مطالبی با موضوعات پیچیده چگونه است؟! + ۴ مانع + ۱۱ پیشنهاد + ۶ نویسنده
نوشتن به خودی خود به واضحتر شدن افکار و ذهنیات ما کمک قابلتوجهی میکند. حتی اگر خودمان هم به این افکار و ذهنیات اشراف نداشته باشیم، مکتوب کردن آنها چراغی برای روشنتر کردنشان در اختیار ما میگذارد.
با این وجود، نوشتن مطالب مختلف از حیث شدت و حدت پیچیدگی متفاوت است. البته گاهی مسائل واقعا پیچیده هستند و گاهی نیز فیلترهای ذهنی ما موضوعات ساده را پیچیده و در حقیقت مخدوش و تیره و تار میکند.
به یاد میآورم به تکلیف نویسندگی فردی که موقعیتی خاص در زندگیاش را وصف کرده بود، نگاه میکردم. موضوع نسبتا سرراستی برای نوشتن بود. اما او که مثلا قرار بود بیماری فرزندش و بستری شدن او در بیمارستان را شرح دهد نوشته بود:
«آسمان دلم تیره و تار بود. دکتری نبود. طبیبی نبود. تیماری نبود. میترسم کابوسم تعبیر شود. کودکی من امتداد کودکم شود؟ پدر بچگیهایم را یادت هست؟ رعد و برق زد و آسمان دلم تپید! امشب چرا صبح نمیشود؟ طفلی طفلکم! خدایا چرا در سرنوشت شوم من شریک شود؟»
ملاحظه میکنید؟ چیزی متوجه شدید؟ انگار طرف به زبان رمزی حرف میزند و اگر آخرِ کار توضیح نمیداد که قصد داشته شب بیماری فرزندش را بنویسد، ما هیچ متوجه نمیشدیم. خب! چرا چنین اتفاقی میافتد؟ حقیقت آن است که اتفاقا کارکرد نوشتن رمزگشایی از ذهنیات و رمز زدایی از آنها برای فهم بهتر خودمان و دیگران است. ما مسائل پیچیده را از طریق نوشتن قابلِ فهم میکنیم؛ در حالی که این دوست ما برعکس عمل کرده بود و یک موضوع ساده را به روش خودش رمزگذاری و غیرقابل فهم کرده بود.
انگار که بغلش را باز کرده بود و تا آنجا که جا میشد و نمیشد، هیجاناتش را در آغوش گرفته بود تا نزد ما و البته روی کاغذ سرازیر کند. مشتی کابوس تحویل ما داده بود. در صورتی که اگر کابوسی هم بود باید تعبیر آن را برای ما مینوشت. باید از آن رمزگشایی و سمبلزدایی میکرد که خب البته چنین کاری نکرده بود.
سطوح تفکر
آخرین جمله را گفتم برای آنکه به اینجا برسم که دو سطح تفکر برای انسان وجود دارد: سطح تفکر اولیه و سطح تفکر برتر. و انسان در نهایت براساس تفکرش مینویسد، چه اولیه باشد و چه برتر.
تفکر اولیه
تفکر اولیه و ابتدایی مخصوص کودکِ انسان، حیوانات پیشرفته و بزرگسالان کودن است. و البته افرادی که خواب میبینند. در تفکر اولیه برخلاف تفکر برتر، زمان و مکان، رابطهی علت و معلولی، عاملِ فصل و وصل و ثبات شی وجود ندارد. این در نهایت به از هم گسیختگی معنا منجر میشود و خود را در زبان (نوشته) نشان میدهد. بنابراین این عوامل موانعی ذهنی برای نوشتن محسوب میشوند.
۱. زمان و مکان
وقتی میگوییم زمان و مکان وجود ندارد به این اشاره میکنیم که در افکار فرد رویدادها برحسب زمان قابل تفکیک و شناسایی نیستند و آثار گذر زمان بر آنها قابل مشاهده نیست. مثلا معلوم نیست اتفاقی که رخ داده و روایت میشود، در پاییز است؟ زمستان است؟ دیروز است؟ امروز است؟ گذشته چه روزی بوده، امروز چه وقتی است و فردا کی میرسد؟ تمام این روابط و قیدها در نبود زمان از دست میرود.
در مورد مکان هم همین قضیه صادق است، فردی با تفکر اولیه در قید و بند مکان نیست. ممکن است زیر پای فرد زمین باشد و چند لحظه بعد در دریا فرو رود! بدون آنکه توضیح داده شود کجا خشکی به پایان رسید و کجا دریا شروع شده است؟
۲. فقدان رابطهی علت و معلولی
در تکلیف نویسندگی که در ابتدای متن به آن اشاره شد به خوبی این فقدان مشخص شد، بند و بست اتفاقات و ارتباط آنها به هم معلوم نیست. «بچگیهای» این فرد علت چه معلولی است و پدرش چه اتفاقی را رقم زده است؟ احتمالا متوجه شدهاید که عدم اشراف به زمان و مکان و مسیر آنها خود، نظام علت و معلولی رویدادها را از بین میبرد. بررسی رد پای هر علتی در معلولی که به زمان حاضر اشاره دارد، مستلزمِ تعقیب آن علت در گذشتهای زمانمند و مکانمند است و وقتی این دو غایب باشند، این تعقیب میسر نمیشود.
۳. عدم شناسایی عامل فصل و وصل
پیاژهی روانشناس میگوید تفکر کودکان به نحوی است که هر گردی را گردو میدانند. مثلا کودکی اگر پرندهای را در آسمان ببیند و فردی در این حین به او بگوید که اِ! جوجو! جوجو! کودک موردنظر اگر بعدا هواپیمایی را هم ببیند آن را جوجو میپندارد، چرا که هر دو در آسمان پرواز میکنند. این به آن دلیل است که کودک نمیداند چه چیزی هواپیما را به کبوتر شبیه (عامل وصل) و چه چیزی این دو را از هم متمایز میکند؟ (عامل فصل)
۴. عدم ثبات شی
عدم ثبات شی دیگر ویژگی تفکر کودکانه و اولیه است. اگر کودکی یک جوراب را زیر تختی ببیند، سپس سر برگرداند و در این حین کسی جوراب را به جای دیگری ببرد که در معرض دید او نیست، او جوراب را نابود شده حساب میکند. به عبارتی کودک به جابهجایی و ثبات شی معتقد نیست و زاویه دیدی یکطرفه دارد. چنین ضعفی اگر پایدار بماند درک فرد از واقعیت و روند امور مخدوش میشود و فرد به جای اینکه به این فکر کند که این حوادث و رویدادها نیستند که تیره و تار و مخدوشند، بلکه این فیلتر و پردازش ذهنی اوست که آنها را این چنین کج و مج و مغشوش بازتاب میدهد؛ تصور میکند که با شرایطی پیچیده و غیرقابل درک روبروست.
این نقیصه به خصوص در مورد کودکانی که دلیل اختلالات شناختی نظیر اوتیسم این نقیصه در آنها پایدار میماند، خود را به وضوح نشان میدهد. ابتلا به اسکیزوفرنی نمونهی دیگری از حاکم شدن چنین شرایطی بر فرد است.
تا اینجا ما به موانع ذهنی تفکر درست و در نتیجه نوشتن درست پرداختیم. در ادامه پیشنهادهایی کاربردیتر برای نوشتن موضوعات پیچیده معرفی میکنیم:
۱. عقلانی کردن:
هر نوشتهای که غیرعقلایی باشد مخاطب را پس میزند. نوشتهی غیرعقلایی درک نمیشود. اما نوشتهی عقلانی چه ویژگیهایی دارد؟ و ما از کجا بفهمیم که یک نوشته عقلانی است؟ به شکا ساده عقلانی بودن همان منطقی بودن است. اصولا منطق به روشهای مختلف توضیح قضیهها به نحوی که برای مغز قابل باور باشد و آن را آشفته نکند، اشاره دارد. مثلا روش برهان خلف، استقرا، قیاس، صغری و کبری، همه رویکردهایی برای شرح عقلانی مسائلاند. در ادامه مختصری این موارد را توضیح میدهم:
برهان خلف: برهان خلف اثبات یک موضوع از طریق رد خلاف آن است. در روش برهان خلف، برای آنکه ثابت کنیم قضیهای درست است، ثابت میکنیم که خلاف آن قضیه، یعنی نقیض آن، نادرست و چنین فرضی منجر به تناقض است.
استقرا: استقرا شناخت یک کل، از طریق بررسی و شناخت اجزای آن است. فرایند استقراء از مشاهدات جزئی شروع شده و به استنتاج نتایج تعمیم داده میشود. در استقرا فرد شواهدی جمعآوری میکند و الگو بین دادهها و متغیرها کشف میکند. سپس فرضیه میسازد و فرضیه را آزمون میکند و در نهایت نظریه میدهد.
قیاس: قیاس برعکس استقرا است. یعنی از طریق بررسی یک کل به شناخت اجزای آن میرسیم. پس هنگامی است که در استدلال از یک نظریه (تئوری) کلی استفاده کنیم و به فرضیه یا فرضیههای جزئی برسیم.
در حقیقت زمانی که فرد از یک نظریه استفاده میکند و فرضیه میسازد و برای آزمون فرضیهها شواهدی جمعآوری میکند و نتیجهای میگیرد، می گوییم فرد از روش قیاس ( استدلال کل به جزء) استفاده کردهاست.
صغری و کبری
نوعی از استدلال قیاسی در منطق، «قیاس اقترانی» یا باهمشماری است. در یکی از انوع این استدلال، همنشینی دو مقدمه، یک نتیجهگیری گریزناپذیر را رقم میزنند.
مثلا:
هر انسانی، ناطق است. هر ناطقی حیوان است؛ پس هر انسانی، حیوان است.
که در این جمله: مقدمهی اول، صغری؛ مقدمهی دوم، کبری؛ و عبارت سوم هم که نتیجه است. این نوع از قیاس الگوی کلی زیر را به دست میدهد:
صغری: الف ب است
کبری: ب ج است
نتیجه: الف ج است
۲. شناختشناسی و هستیشناسی موضوعات
شناختشناسی و هستیشناسی موضوعات یا به زبان تخصصی، «اپیستمولوژی» و «آنتولوژی» روشی برای تحلیل مسائل در سطح کلان هستند. هر موضوعی در سطوح کلان و خورد و حد واسط این دو قابل تبیین است. هنگامی که مسائل جهانشمول و فراگیر نظیر فیزیک، الهیات، فلسفه، کائنات... را برای توضیح دادن و به خصوص برای افراد غیرمتخصص انتخاب میکنید، تشریح آنها از طریق بررسی چیستی، ماهیت و هستی، موضوع و روش آنها بهترین گزینه است که به تبیین شناختشناسانه و هستیشناسانه آنها اشاره دارد.
مثلا فرض کنید یک دانشمند فیزیک هستید که میخواهید متن سخنرانی یک سمینار عمومی را بنویسید. چگونه فیزیک را برای آنها شرح میدهید؟ با توضیح نظریهی نسبیت انیشتین یا کوانتوم هایزنبرگ؟ خب، اگر اینگونه است، اشتباه میکنید. به جای آن شما باید اول توضیح دهید که اساسا ماهیت و چیستی فیزیک چیست؟ و بعد تاره به سراغ آن بروید که چه موضوعاتی در آن محوری هستند و روش بررسی آنها چگونه است. چنین رویکردی برای توضیح مسائل کلان و در عین حال پیچیده، به خصوص برای مخاطب عام، بهترین رویکرد به شمار میرود.
۳. استفاده از سلسلهمراتب درختی در توضیح موضوعات
اما اگر به جای استادی که برای عموم مردم دربارهی فیزیک سخنرانی میکند، دانشجوی فیزیکی باشید که باید درباره موضوعی مشخص مثلا همان نظریهی کوانتومی هایزنبرگ، برای استاد و همکلاسیهایش کنفرانسی اجرا کند، چه میکنید؟ بیگمان در جایی که کار استادِ مردمی تمام میشود تازه کار شما شروع میشود. شما باید به مصادیق ورود کنید. گفتیم که مثلا در مورد فیزیک تعدادی موضوعات اصلی و یک روش بررسی وجود دارد، ولی توضیح اینها کار شما را پیش نمیبرد. به جای آن شما باید توضیح دهید که موضوع کنفرانستان (فیزیک کوانتومی) کدام شاخه از درخت فیزیک (موضوعات اصلی) است و خود به چند شاخهی دیگر تقسیم میشود؟ وانگهی در اینجا به جای اشاره به ماهیت و چیستی این موضوع باید به کاربرد و چگونگی آن بپردازید!
بررسی درختی یک موضوع با توجه به ساختار سلسلهمراتبی (مفاهیم پاییندستی و بالادستی)، ضمن اینکه ساختار علی و معلولی موضوع را آشکار میکند، زمینهای هموار برای شرح توضیح کاربرد تخصصی و چگونگی آن فراهم میکند.
۴. استفاده از مثال
استفاده از مثال یکی از بهترین و در عین حال آسانترین راههای توضیح مسائل پیچیده است. این مثال می تواند واقعی یا فرضی باشد. به عنوان نمونه در مورد توضیح پیشنهادهای کاربردی دوم و سوم، من مثالی تحت عنوان استادی که میخواهد با مردم عادی از فیزیک صحبت کند یا دانشجویی که میخواهد نظریهی فیزیک کوانتومی را در یک کنفرانش دانشگاهی ارائه کند استفاده کردم تا با عینیتر کردن ماجرا، منظورم را به نحو شفافتر و قابلِ فهمتری بیان کنم.
۵. استفاده از چرای سقراطی
سقراط عادتی یا بهتر بگوییم، روشی داشت که به روش سقراطی معروف است. سقراط ميگويد، من دانشي ندارم و تعليم نميكنم، من مانند مادرم فن قابلگي دارم، او كودكان را در زادن مدد مي كرد، و من اذهان را ياري مي كنم. درخشانترين ميراث سقراطي شيوه گفتوگو است و حاصل آن زايش معرفت.
روش کار سقراط به این شکل بود که یا جواب سوالی را میدانست یا نمیدانست؛ پس یا به یک موضوع جاهل بود یا دانا. با این حال سقراط در هر گفتگویی چه پاسخ را میدانست یا نه، در جایگاه جاهل قرار میگرفت و در باب موضوع سوالاتی را از طرف مقابل مطرح میکرد و بسته به پاسخ طرف مقابل به طرح سوالات جدید ادامه میداد. این باعث میشد تا سقراط در نهایت مانند قابلهای که کودکی را به دنیا میآورد، حقیقت و شناخت به موضوع را از دل پاسخ سوالات خود بیرون بکشد. نویسنده نیز میتواند چنین کند! البته او به جای دیالوگ، مونولوگ میگوید و این سوالات را از خودش مطرح میکند.
مثلا: من از خودم میپرسم: چرا شعر میگویم؟ و پاسخ میدهم «چون عواطفم را آشکار میکند.» سپس میپرسم: چرا میخواهم عواطفم را آشکار کنم؟... و اینگونه نوشتهای از پیچیدهترین اندیشهها شکل می گیرد.
۶. تشبیه و استعاره
برای اینکه در نویسندگی روی غلتک بیفتید باید بتوانید از استعاره به درستی استفاده کنید. استعاره یعنی پدیدهای را از منظر پدیدهای دیگر دیدن. به این صورت که چیزی را به چیزی دیگر تشبیه میکنیم و برای آن وجه شبههای مختلف متصور میشویم. هنگامی که توضیح یک مفهوم برای ما سخت است و یا توضیح آن به خودی خود، جذابیتی ندارد، با تشبیه آن به پدیدهای دیگر آن را توضیح میدهیم و تبیین میکنیم.
تفاوت استعاره با تشبیه آن است که در تشبیه همۀ ارکان وجود دارند و ازاینجهت جایی برای پرواز ذهن وجود ندارد درحالیکه در استعاره میتوان وجوه مختلف شباهت را بررسی کرد. بهاینترتیب میزان خلاقیت نیز افزایش مییابد. دلیل اینکه نویسندهها در نوشتههای خود از استعاره بهرۀ بیشتری میبرند این است که با فقدان مشبه و مشبهبه چالش بیشتری در ذهن خواننده ایجاد شده و تصویری خیالانگیز از نوشته ارائه میشود.
مثلا: استعارهی «عشق سفر است.» عشق از چه بابت سفر است؟ از بابتِ مقصد داشتن؟ از بابت فراز و نشیب داشتن؟ از بابتِ متحول شدن؟ این افقهای تازه نسبت به عشق همه از صدقهی سر نگاهِ استعاری به آن پدید آمده است.
۷. کسب دانش بیشتر از موضوع
در بسیاری از موارد به خصوص زمانی که قصد داریم در مورد موضوعی تخصصی بنویسیم، عدم توانایی ما در نوشتن یک مطلب منسجم به فقر دانش و نم کشیدن سوادمان برمیگردد. برای آنکه موضوعی را برای دیگران قابل فهم کنید، باید خودتان آن را خوب فهمیده باشید وگرنه چطور میتوانید در قالب یک نوشته آن را برای دیگران توضیح دهید؟ معمولا افرای میتوانند پیجیدهترین مطالب را به سادهترین نحو به دیگران منتقل کنند، که در زمینهی آن موضوع دانشی شگرف و تسلطی رشکبرانگیز داشته باشند.
۸. استفاده از قالبهای نوشتاری جستار و یادداشت
من قبلا هم در مورد جستار و هم در مورد یادداشت صحبت کردهام و در اینجا دوباره به آن نمیپردازم.
فقط این را بدانید، زمانی که قصد دارید، به عنوان یک سفر اکتشافی، در مورد موضوع پیچیدهای صحبت کنید که ابعاد آن هنوز برای خودتان هم قابل فهم نیست و از این طریق میخواهید علاوه بر افزایش فهم مخاطب، فهم خود را هم افزایش دهید، از جستار استفاده میکنید. در حالی که اگر به ابعاد و زوایای موضوعی پیچیده، کاملا اشراف و احاطه دارید و میخواهید یک راست به سراغ اصل مطلب و مهمترین موارد بروید، از یادداشت استفاده میکنید.
تا به اینجای کار پیشنهادهای ما نوشتن قابل فهم مطالب پیچیده، از طریق نظاممند کردن و منطقی کردن آنها بود. ۳ پیشنهادی که در ادامه میآیند اما، رویکردی نامنظم، روانشناسانه و بیشتر خلاقانه به انتقال مفاهیم پیچیده دارند.
۹. بیان ذهنیات پیچیده از طریق مکتب سورئالیسم
به عنوان یک مکتب ادبی، سورئالیسم مکتبی است که میتواند بیشترین ارتباط را با ذهنیتها و تخیلهای عجیب و غریب که در آن هیچچیز به هیچچیز ربط منطقی و قابل توجیه ندارد، استفاده شود. این تفکری به شدت اولیه و کودکانه است. اما این کودکانگی از سر بچگی یا روانپریشی نیست، بلکه از سر خلاقیت و نبوغ فردی است که کودک درون خود را به شدت زنده نگاه داشته است. در سورئالیسم هر چیز طبیعی غیر طبیعی و هر پدیدهی غیر طبیعی کاملا نرمال است. فیلی که در صحرا اسکی میکند! کودکی که پدر خود را به دنیا میآورد! اژدهایی که مسئول آبیاری مراتع و جنگلهاست! همهی اینها طبیعی است! این مکتبی است که توسط افرادی چون فیلیپ سوپو، آندره برتون و لوئیس بونوئل به وجود آمد. سوپو بیشتر کارهای تئوریک و نظریهپردازی این مکتب را انجام میداد. برتون نویسندهای توانمند بود و بونوئل با فیلم سگ آندلسی سورئالیسم را به سینما آورد.
نوع نگارشی که در فراوردههای متنی سورئالیسم به کار میرفت و برتون اوج آن را در اثر سترگش «نادیا» نشان داد، میتواند غنیمتی برای دوستداران نویسندگی باشد.
یکی از محورهای نگارشی این سبک، «آفرینشهای گروهی» بود. در این شیوه یکی از افراد، کلمه یا جملهای را روی کاغذ مینوشت و افراد دیگر بدون اگاهی از نوشتهی نفر قبل، مطلبی را بر آن میافزودند. نخستین نمونهی این نوع آفرینش که محصول تلاش آندره برتون و جمعی از دوستانش بود خلق گروهی این جمله است: «لاشهی خوشگوار، شراب تازه خواهد نوشید!»
۱۰. بیان ذهنیات ناخودآگاه با نگارش خودکار
افکار و ذهنیات ذاتا غیرمنطقی را نمیتوان منطقی کرد و این کار اشتباه است. ضمن اینکه فراموش نکنیم، انسان یک موجود کاملا متفکر نیست و زندگی هم در محتوا و ماهیت خود، پدیدهای تماما منطقی محسوب نمیشود.
از همین رو هنگامی که قصد بیان ناخودآگاه خود را داریم، نمیتوانیم از سازوکارهای مربوط به آگاهی مانند روشهای منطقی استفاده کنیم.
در همین راستا، ابداع مفهوم «نگارش خودکار» توسط آندره برتون صورت گرفت. روشی که ناخودآگاه را به مستقیما به قلم نویسنده متصل میکند و محتویات آن را به روی کاغذ میآورد. در حقیقت در این روش نوعی احضار ناخودآگاه انجام میشوذ.
در توضیح بیشتر مفهوم «نگارش خودکار» باید گفت، برای خلق یک اثر مکتوب سورئال باید با ذهنی خالی و بدون پیشفرض به سرعت از هجوم کلمات سیال استقبال کرد، باید خود را در معرض این طوفان قرار داد و به خودی خود و به صورتی ناگهانی اقدام به نوشتن کرد.
هنرمندان تحتتاثیر این ابداع آندره برتون، دو یا چند نفری در حالت نوعی خلسه و بدون هیچ اندیشه و قصد از پیش تعریفشدهای اقدام به نوشتن میکردند. نوشتن با اتکا بر غریزه و ناخودآگاه محض. این همان اصلی است که امروزه عینا در «آزادنویسی» و نوشتههای ناگهانی بیوقفهی ۱۰۰۰ کلمهای نیز به کار میرود.
درست مانند کودکی که برای یادگیری شنا ناگهان به آب انداخته میشود، در اینجا نیز نویسنده در براربر عمل انجامشده قرار میگیرد و از آنجایی که هیچ برنامه و خوراک از پیش تعیینشدهای برای نوشتن ندارد، به ناچار ذهنیت آنی خود را که خالى از كليشه هاى رايج و در عوض سرشار از ناخودآگاه و غریزه است به روی کاغذ میآورد.
۱۱. استفاده از سمبلها و نمادها و نشانهها
در ابتدای این مطلب و به عنوان یک مسئلهی قابل انتقاد گفتیم که کار زبان و نوشتن رمزگشایی و شفاف کردن هر چه بیشتر ذهنیات است، نه رمزگذاری مضاعف و پیچیدهتر کردن آن. اما این در صورتی بودد که نویسنده ناآگاهانه و از سر ناتوانی در تفکر و نوشتن چنین کاری را مرتکب شود. بر این اساس قطعا منظور ما نویسندگان نشانهشناسی مانند اومبرتو اکو یا آثاری مانند بوف کور نبودند.
در حقیقت نمادها در شرایطی و به شروطی قابل استفادهاند. مثلا اگر:
هدف از نوشته واقعا رمزگذاری باشد! یعنی نویسنده به هر دلیلی لازم ببیند که نوشتهاش را فقط برای افرادی که این رمز را درک میکنند، قابل فهم کند. فرار از سانسور یکی از ملموسترین دلایل استفاده از نمادهاست.
دیگر آنکه استفاده از نمادها میتواند در عین مرموز کردن یک نوشته، نوعی تشبیه نیز ایجاد کنند. مثلا وقتی گفته میشود: «جغد سیاهی سالهاست بر این بوم نشسته و بال پرواز پرندگان را بسته است»، هم سانسور دور زده میشود و هم تشبیهی که به جغد صورت گرفته است، فضا را روشنتر میکند.
یا وقتی صادق هدایت در داستان بوف کور، از «زن اثیری» و «پیرمرد خنزر پنزری» که در عین حال که یک شخصیت واقعی نیستند، بسته به تفسیر هر فرد از این نماد، مابهازاهایی در جامعه پیدا میکنند؛ سخن میگوید، عرصهای فراخ و وسیع از امکان تعابیر و تفاسیر متعددی را فراهم میآورد که خود به کشف معناهای جدید و کاملا بکری منجر میشود.
در ادامه همانطور که وعده داده بودم به معرفی چند نویسنده که در نوشتن مطالب پیچیده استاد هستند، میپردازم:
۱. ویکتور هوگو
ویکتور هوگو بدون شک یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ است. شاهکار جاودانهی او «بینوایان» تنها یک اثر داستانی نیست، بلکه رسالهای عمیق از وضعیت دینی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بشر است. در حقیقت هوگو در جای جای این اثر در قالب یک عالم دینی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بحث و استدلال کرده است. خواه با محتوای برخی از نطرات او که مربوط به دو قرنِ پیش است، موافق باشیم یا نه، شیوهی استدلال، بحث و شرح موضوع از سوی ویکتور هوگو بینظیر و همچون یک کلاس درس است.
۲. یووال نوح حراری
یووال نوح حراری، نویسندهی یهودی، در دو اثرِ «انسان خداگونه» و «انسان خردمند»، تقریبا تمام مجهولات بشری را معلوم میکند و به دشوارترین و غیرقابلپاسخترین سوالهای بشر پاسخ میدهد. همهی اینها آنقدر مستدل و منطقی انجام میشود که مخالفت با نظریات اصلی او را برای یک آدم عاقل غیر ممکن میکند! کتاب «انسان خردمند» از این پروفسور تاریخ، به گونهای جسورانه و همهجانبه و بحثانگیز هر آنچه را که تا کنون گمان میکردیم در مورد انسان میدانیم به چالش میکشد: افکارمان، رفتارمان، اعمالمان، اقتدارمان و البته آیندهمان.
۳. آلن دوباتن
در یک کلام آلن دوباتن «بینظیر» است! مخفیترین زوایای دید از کوچکترین سوژهها در تیررس ذهنِ مضمونپرداز او هستند. از اقامت در مکانی مانند یک فرودگاه تا سفر، از آثار هنری تا پنهانترین جنبههای روابط انسانی از زوایایی بدیع و منحصربهفرد در بوتهی نقد دوباتن قرار میگیرند.
۴. میهای چیکسنت میهای
میهای چیکسنت میهای استاد بیان مفاهیمی است که بدون رودربایستی و از همان وهلهی اول پیچیده هستند و از این جهت رعبانگیز به نظر میرسند. با این حال میهای مانند یک خنثیکنندهی مین گام به گام گرههای موضوع را باز میکند و لحظهبهلحظه به روشن کردن آن نزدیکتر میشود. او در کتاب تجربهی اوج، فراسوی خوشی، این را به ما ثابت میکند. این کتابی است، درباره مردان و زنانی که در اوج زیستند و دستاوردهایی والا پدید آوردند. میهای در این کتاب همچون یک بازجوی حاذق، پرسش میکند، و روشهای دستیابی به این موقعیت را محک میزند. شناسایی ماهیت تجربه در اوج بودن، و چگونگی رسیدن به این تجربه، محور این کتاب است.
۵. ست گادین
ست گادین یکی از بزرگترین وبلاگنویسانِ حال حاضر دنیاست.او از خلال رخدادهای به ظاهر عادی و زندگی روزمره نکات برجستهای بیرون میکشد و نتیجهگیریهای جالبی میکند. همهی اینها وقتی هنرمندانه به نظر میرسند که بدانیم اغلب یادداشتهای او در عین عمیق بودن، بسیار کوتاه هستند.
۶. الوین تافلر
تافلر در کتاب موج سوم خود ضمن به کارگیری اسلوبها و منطقی که شواهد را به خدمت خود میگیرد، به ما نشان میدهد که «پیشبینی با پیشگویی» چه تفاتی دارد. تافلر در این کتاب بسیار خونسرد، بیطرف و مستدل است. انگار که صرفا رخدادهایی در آینده را با نشان دادن جریان حوادث، مبدا، مقصد و عوال موثر بر آن، برای ما قابل دیدن میکند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی انیمیشن invincible(شکست ناپذیر)
مطلبی دیگر از این انتشارات
ترتیب دیدن فیلم ها مارول (mcu)
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد انیمیشن raya and the last dragon