تحلیل فیلم «Black swan»/«قوی سیاه»، جدال با نیمه ی تاریک وجود!!


فیلم «قوی سیاه» ، صحنه ی هنرمندانه ی بازی نماد هاست.
داستان فیلم بر اساس تقسیم بندی دو رنگ «سیاه» و «سفید» بنا شده و بیش از هر چیز دیگری، رنگ های لباس کاراکتر ها، با مخاطب حرف می زنند.

Black swan
Black swan


_لباس «مادر نینا» از ابتدا تا انتهای فیلم، به رنگ «مشکیست» ؛
_طبق آنچه از دیالوگ ها برداشت می شود، مادر نینا،بخاطر «عدم توانایی گرفتن نقش قوی ملکه»، « پرفکت نبودن»، و «رابطه داشتن با مربی خود» در جوانی اش، از گذشته ی خویش راضی نیست .
_لذا کمر همت بر آن می بندد که فرزندش «نینا» را، بر خلاف آن چه که خود در گذشته بوده ، تربیت کند.
او می خواهد نینا، کاملاً «سفید» باشد.
لذا به طور افراطی ، این دو مورد را در «نینا» سرکوب می کند:

۱_پذیرش نقص ها و عدم پرفکت بودن (نمادها: مادر نینا، روی زخم دخترش وسواس بیش از حد نشان می دهد و روی ساعت خواب و لایف استایل او کنترل شدید دارد. )

۲_رابطه ی جنسی(نمادها: درجایی از فیلم نینا را از داشتن رابطه با مربی اش منع می کند و جای دیگری،حضورش مانع انجام فعالیت جنسی نینا می شود.)

_در نتیجه ی این تربیت ها ، «نینا» را می بینیم در حالی که اتاقی با تم کودکانه دارد، بچه ننه ، مضطرب و بی اعتماد به نفس است.
_نینای سفید، دچار فوبیای پرفکت نبودن می شود، آنچنان که مدام دچار توهم زخم روی پوستش، و یا بدشکل بودن پاهایش می گردد.
هراسناک ترین تصاویری که از «بث» در ذهن او مجسم می شود، مربوط به زخم های اوست.
نینا از طرفی در رابطه ی جنسی ،ترسو و ناتوان است.


در فیلم «قوی سیاه»، درست مثل فیلم های «جزیره ی شاتر» ، « ماشینیست» و «یک ذهن زیبا» ، با یک روایتگر غیر قابل اطمینان طرفیم!!
یعنی به دلیل وجود بیماری اسکیزوفرنی در نینا، نمی توانیم دقیقا مشخص کنیم که کدام یک از اتفاقات فیلم واقعی و کدام یک ساخته و پرداخته ی ذهن نیناست. لذا واقعا پشتوانه ای برای اطمینان به واقعی بودن همه ی اتفاقات فیلم، نداریم.

با این وجود، این موضوع، مانع از پردازش و تحلیل مخاطب، از شخصیت درونی نینا نمی شود.

نکته ی داستان اینجاست که نینای «سفید» ، شخصیت «سیاهی» دارد که هرگز آن را بروز نداده و آن را نمی شناسد.

حالا برویم سر اصل مطلب!!


_تلاش های زیاد نینا برای فرو رفتن در نقش قوی سیاه، به عنوان بالرین، کم کم باعث می شود که نینای سیاهی که تا کنون ، زیر پوست سفیدِ او، اسیر و خفته بود، بیدار شود...

_شخصیت سیاه ، حال با دستاویزی خود را به نینا نشان می دهد. نینا، نیمه ی سیاه خود را ، گاهی در غالب «لی لی»(اغلب با لباس سیاه و تتوی بال سیاه) و گاهی در غالب چهره ی خودش می بیند.

_نینای سفید، در حالی که از قرینه ی سیاه خود می هراسد،در عین حال، به ویژگی های سیاه او حسادت می کند.(نشانه ی تمایل به سیاه بودن)
مثلا در حالی که مربی، مدام نینا را بخاطر سکشوال نبودنش سرزنش می کند، نینا، قرینه ی سیاه خود را در حال رابطه با مربی و مرد بالرین مقابلش می بیند.

قرینه ی سیاه، خود را با مهربانی به نینا نزدیک می کند و نینا مدام به او شبیه تر می شود.
، (در این بین، شاهد تیره تر شدن رنگ لباس های نینا میشویم).

تا جایی که قرینه ی سیاه، یک کاستوم سیاه به نینای خاکستری هدیه می دهد. و هنگامی ک نینا آن را به تن می کند، برای اولین بار می بینیم که او دیگر در رابطه ی جنسی ترسو و ضعیف نیست و دیگر زیر بار کنترل مادرش نمی رود.

_البته نینا پیش از این، اولین بار با دزدیدن رژ «بث» ، و سعی در تقلید از او، متوسل به راه حل های جنسیت زده برای گرفتن نقش مورد نظر خود از مربی اش شده بود.

اما نینا هنوز کاملا سیاه نشده! (این موضوع حتی در لباس نینا مشخص است که کاستوم مشکی را روی تاپ سفید میپوشد و هر دو رنگ را باهم نشان می دهد)

همچنان فوبیای بی نقص نبودن در تار و پود وجودش بی داد می کند.
جنگ بین سیاه و سفید و کشمکش های درونی و اسکیزوفرنی زده ی او، در صحنه ی نمایش رقص، دیده می شود. تا آن که نهایتاً، قوی سیاه ، قوی سفید را زخمی می کند و پیروز می شود.(اگر چه که در ابتدا ، هنگام زد و خورد، اینگونه می نماید که قوی سفید، سیاه را زخمی کرده)

حالا نینا ، کاملا سیاه می شود...

_نینا که پیش از این از دیدن رویِش پر سیاه روی پشتش احساس وحشت کرده بود، اینک وقتی رویش پرهای سیاهش را می بیند، به آن ها افتخار می کند.(از نقص داشتن بدنش هراسان نیست)

_نینا که حتی یک بوسه ی پنهانی را با افتضاح به پایان می رساند، اینک با بوسه ی داغش از مربی، همه را شگفت زده می کند.(از مسائل جنسی نمی ترسد.)

_نینا که بابت همه چیز مدام در حال عذرخواهی و ابراز پشیمانی بود، حالا دیگر حتی آلوده شدن دستانش به خون یک فرد بی گناه، پشیمانی و تأثر را در وی بر نمی انگیزد!

______________________________________
و البته بررسی داستان کلی از زاویه ای دیگر:

_«بث» ، الگوی نینا بود و همه ی ماجرا از آنجایی شروع شد که «نینا» تصمیم گرفت پا جای پای او بگذارد.
در واقع «بث» ، همه ی آن چیزی بود که «نینا» میخواست باشد.
در شبی که اولین بار این دو یکدیگر را ملاقات کردند، نینا کاملا سفید پوش بود و بث کاملا سیاه پوش.
صحنه ی واقعی رقص و رقابت دو قوی سیاه و سفید، در زیر پوست فیلم برپا می شود!

به نوعی ، ما شاهد جنگ این دو قوی سیاه(بث) و قوی سفید(نینا) بودیم؛ که در نهایت، آن کسی که با اقدام به خودکشی(تصادف بث با ماشین)، از بین رفت، قوی سیاه بود.

مربی، این شخصیت خاکستریِ فیلم، لقب پرنسس کوچک را به این قوی سیاه داده بود.
نینا در دیالوگ های مختلف ، نگرانی خود را نسبت به اینکه بعداً به سرنوشت بث دچار شود را، ابراز می نمود.

در انتهای فیلم ، مربی، لقب پرنسس کوچک را به نینا می دهد.
اما ما از پیش دیده بودیم که سرنوشت پرنسس های کوچکِ آقای مربی چه می شود!!!

آیا قوی سفید بعدی، موجب خودکشی نینا می شود..!؟



پ ن: دیره اگه بگم خطر کمی اسپویل؟(:

پ ن ۲:به شخصه تا مراتبی از اسپویل رو از یه فیلم دریافت نکنم، سمت دیدنش نمیرم! اسپویل فقط به فیلم های ضعیف ضربه میزنه. فیلم خوب، بیدی نیست که با باد اسپویل بلرزه!!