مهسا هستم. یک روزنامه نگار.
پنج واقعیت در مورد حافظ که ممکن است ندانید
اولین باری که راهم به مقبره حافظ در شیراز افتاد، جادو شدم. یک شب بهاری بود و بوی بهارنارنج و نور و شور فضای آنجا را در برگرفته بود. کمتر کسی را میشناسم که یک بار در ساعت خلوتی روز یا شب راهش به آنجا بیفتد و این دیدار را تا ابد در ذهن خودش نگه ندارد. حافظ شیرازی سالها توانسته علاقه ایرانیها و غیر ایرانیها را به سمت خودش بکشاند و همه را جادو کند. 20 مهر روز حافظ است. بزرگترین و محبوبترین شاعر ایرانی که در کنار مولوی، ادب فارسی را به جهان شناسانده است. اینجا پنج نکته از تاریک و روشن او را بخوانید:
- 1 - اگر گذرتان به پاریس و کتابفروشی شکسپیر و شعرا بیفتد که یکی از جذابترین کتابفروشیهای جهان است، روی پلههای سرخ برداشتی از شعر حافظ به زبان انگلیسی نوشته شده.
i wish icould show you when you are lonely or in darkness the astonishing light of your own being
بسیار شبیه به شعر بر «سَر ِ آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصه سر آید» است. خیلیها هم همین تصور را دارند و معتقدند پای حافظ شیرازی به مشهورترین کتابفروشی جهان باز شده است و برداشتی آزاد از آن روی این پلهها نوشته شده. اما یک عده دیگر اعتقاد دیگری دارند که آنهم بیارتباط با لسانالغیب نیست. آنها میگویند این اشعار به اشتباه به حافظ نسبت داده میشود و در واقع مربوط به یک شاعر آمریکایی به نام «دنیل لادینسکی» است که ادعا کرده که یک شب حافظ را در خواب دیده ودستهای کاغذ با شعر تایپ شدهاش را به او داده که این بیت نیز یکی از اشعار نوشته شده در آن کاغذها بوده.
- 2 - هر چقدر سعدی اهل سفر و گشت و گذار بوده، حافظ از یک جانشینی خوشش میآمده است. مشهور است یکبار شاه محمود دکنی پادشاه وقت هند او را به سفری دعوت کرده و وقتی حافظ به بندر هرمز رسیده تا سوار کشتی شود، یک طوفان او را چنان ترسانده که قید همه چیز را زده و سراسیمه به شیراز برگشته است. او بعد از این تلاش بیسرانجام این شعر را سرود:
«بس آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود غلط کردم که یک موجش به صد گوهرنمی ارزد
شکوه تاج سلطانی که بیم سر در آن ترک است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی ارزد»
- 3 - حافظ قبل از آنکه شعر بگوید، شاگرد نانوا بود و از روی نسخههای خطی شعرا یادداشت برمیداشت. او بعدها به گفته خودش چهل سال را به درس و بحث گذراند و قرآن را به همه روایتهایش حفظ کرد. اما نمیشود او را در گروه عرفا دستهبندی کرد. حافظ فلسفه زندگی خود را داشت که چندان هم با قرائت فعلی از زندگی او همخوانی ندارد.
- 4 - نظربازی در شعر حافظ بارها تکرار شده است. اگر معنی لغوی آن را بخواهید، نظربازی به معنای تماشای چهره زیبارویان است که ظاهرا در زمانه حافظ کم هم نبودهاند. اما یک جای کار در تفسیر معنای نظربازی میلنگد. برخی از کارشناسان شعر و تاریخ معتقدند نظربازی برای حافظ نه نسبت به زنان زیبارو بلکه نسبت به پسربچههای زیبایی بوده که در آن سالها سروکلهشان همه جا پیدا میشده. حافظ از زیبارویانی حرف میزند که آوازخوان و رقصان شبانهروز دیده میشدند. به نظر نمیرسد که در قرن هشتم هجری حضور زنان آنقدرها هم چیز عادی بوده باشد. نویسندگانی مثل احمد کسروی، رضا براهنی و سیروس شمیسا، عملا معشوقههای حافظ را پسر بچههای بیریش میدانند.
5 - اگر میخواهید بدانید جایی به نام میخانه یا میکده، چه تاریخچهای دارد، باید آن را در شعر حافظ جستجو کنید. او یکی از نخستین کسانی است که شرحی از جامعه ایران ارائه میدهد. نگاهی به اشعار حافظ نشان میدهد میخانه، جایی که افراد برای نوشیدن به آنجا میرفتند، در ایران عمری بیش از هفتصد سال دارد. ما نمیدانیم که حافظ واقعا یک مشتری پروپاقرص میکدهها بوده یا صرفا آنطور که برخی مفسران میگویند از این عبارت برای رساندن پیامهای عرفانی استفاده میکرده است. اما میدانیم که چنین مکانهایی در قرن هشتم هجری در ایران، احتمالا در جاهایی دور از چشم و در بین خرابهها وجود داشته که مشتریانش احتمالا در بین افراد سرشناس کم نبودهاند و شاید هم جناب حافظ یکی از طرفداران پروپاقرصشان بوده.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی چند کتاب فارسی به بهانه شوخی خندوانه با نویسندههای ایرانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا جایی برای زنان و دختران در صنعت گیمینگ وجود دارد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد دو فیلم wild و into the wild