2-ماجرای من و پاسکال

بعد از آشنایی با زبان بیسک و کمی تمرین در محیط گرافیک بیسیک که برای سیستمهای اون زمان دنیایی بود، شروع به آموزش دیدن سیستم عامل داس و همزمان زبان پاسکال کردم.

سیستم عامل داس یک محیط مشکی ساده بود که در ابتدای خط دستور مسیری که در اون هستید رو نمایش می داد.

C:\>

و شما می تونستید دستورات سیستم عامل رو اینجا بنویسید، یکسری دستورات داخلی و همینطور فایل های اجرایی شامل exe و com.

یک ابزار قوی هم روی این سیستم عامل تازه اومده بود به نام نورتن کامندر یا nc که کار رو خیلی راحت می کرد. این محیط ها خیلی با ویندوز های الان متفاوت بود.

اما از زبان برنامه نویسی پاسکال اگر بخوام بگم دنیایی بود آن زمان، به پدر زبان های ساخت یافته مشهور بود، بسیار قانونمند و مرتب هرچیزی برای خودش جای مشخصی داشت و هر بلاک کد رو باید begin شروع می کردی و با end می بستی.

برای تعریف متغییر باید در ابتدای برنامه یا فانکشن این کار رو می کردی. این همه سختگیری برای یک نفر که با بیسک بی در و پیکر کار کرده شاید مسخره بیاد. اما بعد متوجه شدم که این قوانین خوانایی کد رو زیاد می کنه.

یکی از مزایای پاسکال این بود که برای شما خروجی exe می ساخت، شاید مسخره بنظر بیاد یا بخندید اما بیسیک این کار رو نمی کرد.

کتاب پاسکال رو من خیلی سریع خوندم با توجه به اینکه سال داشت تموم می شد و دیگه من به کامپیوتر برای سه ماه دسترسی نداشتم. هر چی تونستم خوندم و کد زدم.

مابقی هم موند برای سال بعد اما تابستان من کتاب رو خوندم چندین بار.

سال سوم دبیرستان قرار بود درس کامپیوتر داشته باشیم. کتابی هم برای دبیرستان چاپ شد که gw basic یاد بدن. طرح کاد معلوم نبود باقی بمونه یا نه به هر حال اول که گفتند برید و هماهنگ کنید با یک مرکز. من هم رفتم همون مخابرات چند هفته میرفتم بعد می گفتند نرید بیاید مدرسه باز می گفتن حالا هفته بعد رو برید تا ببینیم چی میشه. تا بالاخره وسط سال کلاس تشکیل شد.

در همین حین هم مدرسه مشغول تهیه تجهیزات و تشکیل اتاق کامپیوتر بود. سه نفر بودیم که طرح کاد کامپیوتر کارکرده بودیم: من، حمید رحیمی، رضا رحیمی دوتا رحیمی که هیچ نسبتی با هم نداشتن.

یک ناظم هم داشتیم که جوان بود و مسئول اینکار شد و به کامپیوتر هم علاقه داشت از ما سه تا کمک می گرفت.

ما بودیم و اتاق کامپیوتر گاهی تا 4 و 5 عصر می موندیم مدرسه که با کامپیوتر کار کنیم و یک کمکی هم بدیم، بابای رضا براش کامپیوتر خرید و خونه سیستم داشت اما من و حمید عشقمون رفتن تو اتاق کامپیوتر بود.

بقیه داستان رو در قسمت بعد می گم.