چگونه با جنون سرمایه‌گذاری، خود را به فنا بدهیم؟!

چگونه با جنون سرمایه‌گذاری، خود را به فنا بدهیم؟!
چگونه با جنون سرمایه‌گذاری، خود را به فنا بدهیم؟!

از نظر شما چه اصلی مورد توافق همه است؟

میتوان گفت که دیوانگی در اشخاص نادر است اما نیچه (قبل از این که دیوانه شود!) می‌گوید: «دیوانگی در گروه ها، احزاب و سازمان ها یکی از قوانین و قاعده‌ها است.» اگر شما بتوانید باورهای نادرست رایج را شناسایی کنید، می‌توانید آنچه پشت آن مخفی شده است را پیدا کنید. به عبارت دیگر حقیقت متناقض آن را درک خواهید نمود.

الیاهو گلدرت در کتاب هدف (The Goal،1984) بیان میکند: «شرکت‌ها برای به دست آوردن پول بوجود می آیند نه برای پس انداز و یا از دست دادن آن معمولا با کمی تفکر در رابطه با این اصل، به درستی و مفهوم آن پی می‌بریم. اما همین ایده برای بسیاری از مردم روشن و آشکار نیست!

بسیاری از اوقات پول از دست رفته ناشی از سرمایه گذاری‌های غیر قطعی‌مان، آنقدر چشمگیر نیستند که بخواهیم به این فکر کنیم چه کارهایی با همین پول‌های اندک از دست رفته بدون در نظر گرفتن سودآوریشان، می‌توانستیم انجام دهیم! بنابراین ما بعد از هر سرمایه گذاری و از دست دادن مقداری از سرمایه اولیه، صرفا سرمایه گذاری می‌کنیم! همین!

این عمل موجب رشد شاخص های مالی می‌شود و آن را یک شاخص معتبر، قابل اطمینان و آینده نگر معرفی می‌کند. مانند بازار بورس ایران از اوایل سال ۱۳۹۹ تا چهار ماه بعد از آن!

اما آیا این رشد واقعی است؟ چرا کسی حفره به وجود آمده در این اقتصاد سرمایه گذاری را حس نمی‌کند؟

در نگاه به گذشته به نظر می‌رسد باورهای متعارف، باورهایی خودسرانه و نادرست بوده‌اند. زمانی که یک باور فرو می‌ریزد، ما آن باور قدیمی را حباب می‌نامیم. اما با ترکیدن حباب باورهای غلط از بین نمی‌روند!

بگذارید سوال را واضح تر بپرسم. چند درصد از مردم و کسب و کارها با درک و آموزشدرست وارد سرمایه گذاری در این بازار شده اند؟!

پاسخ این سوال به عهده شما، اما برای پاسخ به چرایی این حجم از سرمایه گذاری (اکثرا غیر تخصصی) تنها یک موضوع به ذهنم میرسد و آن باورهای حباب گونه‌ای است که دست به دست میان عموم جامعه در حال چرخیدن است.

با این نظریه می‌توان به بسیاری از سوال ها در رابطه با بازارهای سکه و ارز هم پاسخ داد.

در سال های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۴ ایالات متحده در یکی از بدترین رکود‌های اقتصادی خود قرار داشت به طوری که ارزش سهام شرکت‌های بزرگ به سرعت در حال ریزش بود و بسیاری از سرمایه گذاران خارجی بزرگ و کوچک از بازار سرمایه این کشور خارج شدند. مردم در عرض چهار سال بسیار افسرده شده بودند و بسیاری از آنها تفکر کسب و کار خود را از فناوری به سمت جهانی سازی بردند و موفقیت خود را آنجا می‌دیدند.

در سال ۱۹۹۸جنونی به وجود آمد به نام جنون دات کام! تمامی کسب و کارهای نو در آن زمان جنون دات کام داشتند. همه به دنبال راه‌اندازی سایتی با ارایه خدمات و فروش بودند. آن زمان دوران طلایی سیلیکون ولی بود، کمبودی به چشم نمی‌خورد و پول همه جا پیدا می‌شد ولی باید دنبالش می‌گشتید! میلیونرهای روی کاغذ(!) صورت حساب های هزار دلاری شام‌هایشان را با بخشی از سهام استارت آپ‌شان پرداخت می‌کردند. بسیاری از مردم کسب و کار عادی خود را رها کردند و سعی کردند شرکت اینترنتی جدید خود را راه اندازی نمایند.

اما همه مردم باید می فهمیدند این شور و شوق ناپایدار است. خیلی سخت است وقتی موسیقی در حال نواختن است، مردم را برای رقصیدن سرزنش کرد! به طور افراطی شرایطی پیش آمده بود که با اضافه شدن دات کام به اسم شرکت، یک شبه ارزش آن دو برابر میشد!

این جنون ها چهره واقعی خود را خیلی زود نشان میدهند. در سال ۲۰۰۰ بسیاری از کسب و کار های شکل گرفته بر اثر جنون دات کام شکست خوردند. اما به نظر شما چرا؟

پاسخ من به این سوال این است که جهانی سازی و تقلید کورکورانه در هر زمینه یک کسب و کار موجب ویرانی و شکست می‌شود. نداشتن استراتژی انعطاف پذیر (تغییر پذیر)، مالکیت فکری پوچ و متعصبانه و نداشتن پلن درآمدی و هزینه ای متناسب با ظرفیت کسب و کار، شما را در جاده اشتباهی می اندازد.

اما چه کسب و کارهایی از این جنون جان سالم به در بردند؟

کسب و کار هایی که راه خود را از اکثریت جدا کردند و به جای تقلید، به توسعه و تغییر استراتژی پرداختند. از بازارهای کوچک شروع کردند و از همان ابتدا خود را به همگان معرفی نکردند، با این کار از رقبا بسیار فاصله گرفتند و بازه ی موفقیت در ذهن خود را از فصل به سال تغییر دادند. از کسب و کارهای موفق در آن زمان، می‌توان به آمازونو پی پال اشاره کرد.

کارآفرینانی که در سیلیکون ولی تجربه داشتند، چهار درس بزرگ از بحران موج دات کام آموختند که هنوز هم گاهی راهنمای کسب و کار و تفکر امروز است.

1. پیشرفت تدریجی داشته باشید

چشم اندازهای بسیار بزرگ باعث متورم شدن حباب می‌شود، پس نباید افراط کرد. در گفته هر کسی که ادعا کند قادر به انجام کارهای بسیار بزرگ است باید شک کرد زیرا هرکه قصد تغییر جهان را داشته باشد باید بیشتر فروتنی نشان دهد. گام های کوچک و تدریجی، تنها راه امن حرکت به جلو است.

2. کم سود ولی انعطاف پذیر

همه شرکت ها در سال های اول باید "کم سود" باشند واین قانونی است برای "عدم برنامه ریزی متعصبانه". نیازی نیست که دقیقا بدانید کسب و کارتان در آینده چه کاری انجام خواهد داد، در عوض باید همه چیز را امتحان کنید، مرتب تکرار کنید و با روحیه کارآفرینی، راه های جدید کسب درآمد را بیاموزید.

3. بهبود در خلال رقابت

سعی نکنید بازار جدیدی قبل از موعد مناسب ایجاد نمایید. بهترین راه برای توسعه کسب و کار، شروع آن با استفاده از مشتری‌های موجود است، بنابراین شرکت باید از طریق بهینه سازی محصولات خوب موجود و تولید محصولات بهتر از رقبای خود، موفق شود.

4. تمرکز بر محصول و بر فروش به صورت یکسان

تنها اینکه برای محصولتان به دنبال تبلیغات یا نمایندگی فروش باشید، به اندازه کافی خوب نیست. فناوری باید در درجه اول در جهت توسعه محصول باشد نه توزیع آن. بدیهی است که تبلیغات به تنهایی بی فایده است. مشکلی که گریبان گیر بسیاری از کسب و کارهای نوپا داخلی است! قبل از اینکه محصولی تولید کنند و یا به یک نقطه اطمینان برسند، شروع به تبلیغ و راه اندازی سایت یا پیج در شبکه‌های اجتماعی می‌کنند و حتی در رویدادهای کارآفرینی شرکت کرده و کسب و کاری که هنوز محصولی برای ارایه ندارند را به همگان معرفی می‌کنند!

برای ساخت نسل بعدی شرکت ها، باید تعصبات قبلی خود را رها کنیم. نمی‌توان چیزی را متعصبانه رد کرد در حالی که مردم دیوانه وار به آن اعتقاد دارند. در عوض از خود بپرسید چقدر از دانشی که درباره کسب و کار دارید به دلیل واکنش اشتباه به گذشته ای اشتباه بوده است؟

"گیج کننده ترین چیزها مخالفت با عقاید مردم نیست بلکه مخالفت با تفکرات خودتان است!"