مدرس هستم، میم مدرس. یه دانشجوی ادبیات و نویسنده که پول چاپ کتاب نداره، با نگاهی زیرچشمی به کامو و ذهنیت رواقی.
چنین گفت پرومتئوس: خشم
«ای خشم...
تو میسوزی بیوقفه، بیدرنگ، بیزنجیر پیامد. تو همان آتشی هستی که من بر دوش کشیدم، اما بیبار، بیهدیه. من شعله را رام کردم تا روشن کند، تو شعله را میگشایی تا ببلعد. من دیدهام که کوهها را میجَوی، رودها را به بخار میدری، و امپراتوریها را در تپش یک دل فرو میپاشی. تو فرزند خرد نیستی، نه معماری، نه داور؛ تنها جنبشی هستی بیامان.
میشنوی سکوتی را که پس از تو میماند؟ آن صلح نیست. خلائی است که در آن صداهای بسیار زمانی برمیخاستند. تو نمیزدایی تا جایی برای نوآوری بسازی؛ تو میزدایی زیرا زوال تنها سرود توست. گاه به تو غبطه میخورم، زیرا تو با زنجیرها معامله نمیکنی و نبض خود را به پرسش نمیگیری. تو تنها به خود پاسخ میدهی.
حتی خدایان نیز از تو پس میکشند، ای خشم. آنان میدانند که تو را نمیتوان تصاحب کرد. مهار؟ شاید لحظهای. هدایت؟ کوتاه. اما تملک؟ هرگز. حتی زئوس، جبار آسمان، به لرزه میافتد آنگاه که تو برمیخیزی، زیرا میداند: رعد او بلند است، اما پژواک تو بلندتر.
من از تو بیم ندارم. ترس از آنِ کسانی است که هنوز به چیزی دل بستهاند. من چیزی ندارم که از من بربایی. اما تو را میشناسم ــ برادر آتش، رها و جاویدان. ما همیشه یکدیگر را خواهیم یافت، نه دشمن، نه همپیمان، که دو نیرو از یک شعله بیامان. من برای ساختن. تو برای شکستن. و در کنار هم، زخمها را بر استخوان هستی حک میکنیم.
تو غرّش پشت جنگهایی، تپش طوفانها، سایهای که تاجها و شاهنشاهیها را میبلعد. آنگاه که آدمیان تو را نفرین مینامند، دروغ میگویند؛ و آنگاه که تو را عدالت مینامند، باز دروغ میگویند. تو نه نفرینی، نه عدالتی؛ تو نیرویی خامی، بیپالایش، اقیانوسی که همواره بر خود میشکند.
و من اکنون با تو سخن میگویم، نه برای رام کردنت، نه برای تبعیدت، بلکه برای نامیدنت. نامها در آشوب راه میگشایند؛ و شاید با نامیدن، بتوانم اندکی بیشتر در آتش تو بایستم بیآنکه ناپدید شوم. تو دشمن من نیستی. تو همپیمان من نیستی. تو آینه آتشی هستی که من به جهان بخشیدم ــ آتشی که آنچه تاب نمیآورد، نابود میکند. و در این انعکاس میدانم: تو و من جاویدیم، و جهان هرگز از هیچیک از ما رها نخواهد شد.»
مطلبی دیگر از این انتشارات
چنین گفت پرومتئوس: سستی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چنین گفت پرومتئوس:گرسنگی بی انتها
مطلبی دیگر از این انتشارات
چنین گفت پرومتئوس:"بیگانه" البر کامو در جهان مدرن