جعبه سیاه

دکتر حامد کرمانیون
دکتر حامد کرمانیون


۱. تفکر جعبه سیاه چیست؟


■در سالهای ۱۹۵۳ و ۱۹۵۴، طی چند حادثه‌ی مرموز، هواپیماهای خط هواپیمایی "بریتیش دی هاویلند کومت"، اولین خط هوایی مسافری و تجاری دنیا، وسط آسمان از کار می افتادند. اما کارشناسان دلیل این سقوط ها را پیدا نکردند و پرونده این خط هوایی کاملا پیچیده شد.


□در نهایت مشکل پیدا شد: تَرَک های ریز ایجاد شده در گوشه‌ی پنجره های مربعی شکل هواپیما، به تمام بدنه گسترش یافته و باعث متلاشی شدن‌ هواپیما می شدند.


●این اتفاق ها دستاورد مهمی داشت: بعد از آن فجایع، دیوید وارن، کارشناس حوادث پیشنهاد داد یک دستگاه تقریبا خراب نشدنیِ ثبت اطلاعاتِ پرواز که بعدا جعبه سیاه نامیده شد، در هواپیما تعبیه شود؛ ایده ای که بعدا به مرحله اجرا گذاشته شد.


○هیچ صنعتی به اندازه هوانوردی اشتباهات را جدی نمی‌گیرد. با هر سقوط، پروازهای بعدی ایمن‌تر می شوند. این اصل که اسمش را "تفکر جعبه سیاهی" می گذاریم، یک ابزار گرانبهای ذهنی است که در هر حوزه ای از زندگی کاربرد دارد.


■انسان دقیقا در نقطه مقابل صنعت هوانوردی قرار دارد. عده بسیار کمی واقعیت شکست را می‌پذیرند و جعبه سیاه خودشان را تحلیل می‌کنند. این کار دقیقا به دو چیز احتیاج دارد:


▪️پذیرش بی قیدوشرط

▪️تفکر جعبه سیاهی


□پذیرش بی قید و شرط شکست‌ها، کمبودها و باخت‌ها چگونه امکان‌پذیر می‌شود؟


بهترین کاری که می توانید انجام دهید، یافتن یک دوست یا شریک قابل اعتماد است که تمام معایب تان را همانطور که هست نشان‌تان دهد. با گذشت زمان یاد می‌گیرید که قضاوت های دیگران درباره خودتان را جدی بگیرید.


●در کنار پذیرش بی قیدوشرط، یک جعبه سیاه هم احتیاج دارید. جعبه سیاه خودتان را بسازید. هر وقت که تصمیم بزرگی می گیرید، آنچه را که در فکرتان می‌گذرد، یادداشت کنید؛ فرضیات، سلسله افکار و نتیجه گیری‌های تان را.


○اگر تصمیم تان در نهایت به درد نخور از آب درآمد، به اطلاعات ثبت شده پروازتان نگاه کنید و دقیق تحلیل کنید چه چیزی باعث بروز اشتباه شده است. با تشریح هر افتضاحی که به بار آورده اید، زندگی تان بهتر می شود.


■تفکر جعبه سیاهی نه فقط در مورد اشخاص بلکه درباره دنیای تجارت هم مصداق دارد. این موضوع باید در سازوکار مرسوم هر سازمان گنجانده شود.


□پذیرش بی قیدوشرط و تفکر جعبه سیاهی به خودی خود کافی نیستند. باید اشکالات را اصلاح کنید، آن هم به شکلی که در آینده دوباره رخ ندهند.


●بنابراین واقعیت را بی قیدوشرط بپذیرید. شاید در وهله اول دردناک باشد، ولی در آینده ارزش خود را نشان خواهد داد. نکته کلیدی این است که کشف کنید چرا چنین اتفاقی افتاده است و به شکل ریشه ای با موضوع برخورد کنید.


۲. همه ما درون مغز خود یک حسابدار "اشتباه کار" داریم!


■شما يک دست کت و شلوار را به قيمت  ۲ میلیون تومان در يک فروشگاه مي‌پسنديد، اما به دليل اينکه احساس مي‌کنيد این خريد نامعقول است از خريد آن منصرف مي‌شويد. ماه بعد همین کت و شلوار را از همسرتان به عنوان هديه تولد دريافت مي‌کنيد. این در حالی است که شما و همسرتان حساب‌هاي بانکي مشترک داريد با اين وجود احساس رضايت کامل داريد!


دوست تان ماهانه مبلغ ۲ میلیون تومان قسط دارد که باید به بانک بپردازد. از طرفی یک مقدار وام از اداره محل کارش گرفته که ماهانه به صورت قسطی دو میلیون تومان از حقوق وی کسر می کنند. در پایان ماه قسطی که توسط اداره از حقوق این شخص کسر می‌شود برایش بار روانی منفی ندارد و آن را ناچیز می داند، بیشتر درگیری ذهنی وی متوجه قسط بانک است! 


●همیشه دوست داشتید برای خود یک عینک دودی مارک دار معروف بخرید اما چنین هزینه کردی برای شما غیرمعقول بود. تا اینکه برای یک سخنرانی دعوت شدید و یک حق الزحمه خیلی بیشتر از انتظارتان به شما دادند. شما هم می روید و آن عینک را می خرید و اصلا احساس نمی کنید که هزینه بالایی داده اید!


چند وقتی است همسرتان به شما گیرداده که ماشین ظرفشویی یا یخچال ساید بای ساید بخرید، با اینکه پول کافی دارید به بهانه های مختلف از خرید آن طفره می روید. بعد از دو ماه یک پول بادآورده گیرتان می آید! همسرتان را سورپرایز می کنید، علاوه بر خرید یخچال، ماشین ظرفشویی و هدیه گرانقیمت هم برایش می خرید و برای شام او را به رستوران دعوت می کنید!


■تحلیل و تجویز راهبردی:

علت این رویدادها پدیده ای است به نام حسابداری ذهنی. یکی از مهم ترین بازتاب های چنین پدیده ای این است که افراد با همه پول هایشان به یک شکل رفتار نمی کنند، افراد برای هر پولی که خرج می کنند حساب های مختلفی در ذهنشان باز می کنند. در مثال خرید عینک دودی گرانقیمت اینگونه است که در حالت عادی شما باید آن را از درآمد نرمال خود هزینه کنید ولی در صورتی که خرج کردن از یک پول بادآورده از نظر روانی هزینه کمتری دارد.


برای آنکه منطقی تر تصمیم گیری کنیم، یکی از بهترین راه ها، پرسیدن یک سوال ساده از خودمان در زمان هزینه کردن یا اخذ تصمیم های مالی است: اگر منبع این پول جای دیگری بود آیا باز هم به این خرید/تراکنش مالی رضایت می دادم؟ (منبع دیگر می تواند حقوق ثابت ماهیانه یا درآمد نرمال من باشد). به عبارتی دیگر تکنیک رهایی از چنین دامی تغییر حساب است. پول را در ذهن تان از یک حساب به حساب دیگر واریز کنید! همین.


دام اینشتلونگ در تصمیم گیری


■پژوهشگران یک آزمایش را با شطرنج بازان ترتیب دادند. در این آزمایش، آگاهانه شطرنج بازان در موقعیتی از بازی قرار گرفتند که معروف است به زنجیره کیش و مات پنج مرحله ای. البته در آن موقعیت، شطرنج بازان گزینه دیگری برای بردن داشتند که کمتر معروف بود اما در سه مرحله به مات منجر می شد. بیشتر شطرنج بازان، رشته آشناتر پنج مرحله ای را انتخاب کردند. بعد از مصاحبه ای که بلافاصله بعد از بازی صورت گرفت، مشخص نشد که چرا شطرنج بازان از گزینه ساده تر، صرف نظر کردند.


□پژوهشگران تصمیم گرفتند که این بار حرکت چشم های بازیگران را با یک دوربین مادون قرمز دنبال کنند. یک نکته جالب کشف شد: نگاه خیره بازیگران از خانه هایی که به عنوان رشته پنج مرحله ای تشخیص داده بودند، تکان نخورد حتی با وجود اینکه به آنها یادآوری شد که گزینه های بهتری هم وجود دارد. اما شطرنج بازان نسبت به گزینه ساده تر، کور شده بودند.


●روانشناسان از دهه ۱۹۴۰ این پدیده را اثر اینشتلونگ (Einstellung effect) نامیده اند و با آن آشنا هستند. بر طبق این اثر، مغز ما برای راه حل های آشنا و قابل اطمینان، ارجحیت قائل است تا گزینه های ناآشنا. آزمایش های متعدد در حوزه های مختلف نیز انجام داده اند تا این نظریه را در حوزه های مختلف بیازمایند.


○آنچه که اثر اینشتلونگ را دشوار می کند این است که اکثر مردم اصلا با این پدیده آشنا نیستند. ما معتقدیم که با ذهنی باز به مسائل نگاه می کنیم. اما مغز ما به صورت ناخودآگاه، توجه ما را به دانش و تجربه قبلی ما سوق می دهد. هر اطلاعاتی که با راه حل ها یا تئوری هایی که ما به آن ها عادت داریم، تطابق نداشته باشد، کنار گذاشته می شود. این منجر به این می شود که پزشکان، تشخیص های نادرست بدهند و قاضی ها، حکم هایی بدهند که در راستای حکم های قبلی باشد و ...


■همه ما مستعد افتادن در این دام و متعاقب آن، اتخاذ تصمیم های نادرست در عرصه های مختلف کار و زندگی هستیم. یکی از راههای رهایی از این عارضه، اندیشیدن مستمر به این سئوال است که: "آیا روش بهتر و متفاوت تری برای انجام این کار وجود دارد؟" تفکر متفاوت، خارج از چارچوب و فراتر از الگوهای رایج می تواند راهگشا باشد. شجاعت در به چالش کشیدن روش های رایج و زیرسئوال بردن آنها، مقدمه رهایی از دام اینشتلونگ در تصمیم گیری است.