هنداونه فروشی که گاهی مینویسد / مانند خیلی چیزهای دیگر در این مملکت تعطیل شد.
جسد بر جسد نهادن
در سراسر متن خطر اسپویل فیلم Kingdom of heaven وجود دارد، با احتیاط بیلبیلک موس را بچرخانید.
همچنین بخشهای از متن حاوی خشونت است، اگر حسش را ندارید به خوانش آن اقدام نکنید.
در سالهای نچندان خیلی دور نبردهای تمام نشدنی بین مسیحیان و مسلمانان برای کوبیدن پرچم بر بام اورشلیم در جریان بود، گاها قرارداد صلحی که از نظر قوام و استحکام همچون ماست غیر چکیده بود بین طرفین بسته میشد ولی با عوض شدن جهت وزش باد، خورشید گرفتگی و خلاصه به هر بهانهای توسط یکی از طرفین یا هر دو شکسته و باز جماعت به جان همدیگر افتاده و با شمشیر و چوب و چماق از خجالت هم درمیآمدند.
بالیَن آهنگری است که دور از این هیاهو و کشمکش سخت مشغول کار روزانه و کسب روزی حلال میباشد، او همسرش که بار شیشه دارد و فرزند نادیدهاش را بسیار دوست داشته و دارد اما بنابر اتفاق ناشناختهای همسرش دست به خودکشی زده و خودش را از این دنیای فانی جدا میکند.
زندگی بالین دچار از هم گسیختگی میشود، غم و غصه سایه تیره و تار خودشون رو بر زندگیاش انداخته و نه دستش به کار میرود نه به پخت و پز نه هیچ چیز دیگری، دلیلی برای زندگی نیست...
برادر بالین که یک کشیش مذهبی هفت خط میباشد نسبت به مراسم کفن و دفن همسر برادرش اقدام میکند، در آن زمان رسم بوده که فردی که خودکشی کرده را با سر بریده دفن میکردند تا خداوند خوشش بیآید و از بزرگیاش کم نشود، پس برادرش سر همسر مُرده برادرش را با تبر از بدنش جدا کرده و پیش از این کار گردنبند صلیب که از طلای 18 عیار ساخته شده را باز نموده و در جیباش که ته ندارد میگذارد. این کشیش بد ذات از هر جا که گذرش میافتد از هر که میتواند چیزی بنام دین و مذهب کنده و به جیب خویش سرنگون میکند، میخواهد پیرزن بیوه بی کس و کاری باشد یا گدای کوری یا حتی حیوانات چهارپا، او در این مورد رحمی ندارد، او برادر، همسر، دخترش و هر آنکه را بتواند در ازای پول میفروشد و عمیقا دلبسته دلالی و فروش آخرت بوده و در واقع دلال جان است.
روزها یکی پس از دیگری میگذرد و بالین بالاخره پتک دست گرفته به کار آهنگری مشغول میشود در یکی از روزهای خدا کاروانی از روستا گذر میکرده و سراغ از آهنگر ده میگیرند، ملت یک صدا میگویند که بالین بهترین آهنگر این خِطه است. سر دسته کاروان با بالین گفتگو میکند و اولین دیالوگ طلایی شکل میگیرد:
خداوند ماها رو مرد آفريـد و ما مردها بايد از همه چي رنج ببريم.
و البته همه چیز را به رنج برسانیم.
کاروان راه میافتد و همان شب برادر بالین یعنی همان کشیش نابکار میرود روی مخ بالین که بیا و با این گروه عازم فلانجا میشدی و نفع تو در اینه که بری و من ستارهها رو دیدم و استخاره کردم و طالعتم اینو میگه و خلاصه هزار و یک شِر و وری که دلال جماعت اینطور مواقع میگوید اما بالین از پیش تکلیفش را روشن کرده و خواهان ماندن در ده خودشان است.
بحث بالا میگیرد و در یک نظر چشم بالین به گردنبند همسرش میافتد که بر گردن برادر کشیش بی ناموساش آویزان بوده و در همین حین به علت بالا گرفتن حرارت بحث از دهن کشیش در میرود که: آره! ولی خوب شد در زمان دفن سر زنت را از تنش جدا کردیم تا خدا راضی باشد و اگر چه همین حالا هم به خاطر خودکشی داره تو آتیش جهنم کباب میشه و زجه میزنه و...
جمله تمام شده و نشده بالین شمشیری که در حالت ساختاش میباشد و گداخته بوده را به شکم برادرش فرو کرده او را به جایی میفرستد که داشت از آن سخن میگفت، کارگاه آتش گرفته، او سوار اسب شده و به سمت کاروان حرکت میکند تا همراه آنها به اورشلیم برسد، جایی که شنیده میتواند گناهان خود و همسرش را پاک کند.(گناه همسرش خودکشی بوده)
اتفاقات زیادی میافته و اون ها به اورشلیم میرسند، سر دسته کاروان زمان مرگ جملاتی به بالین میگه:
سرزمین موعود(اورشلیم)، یک دنیای جدیده، مردی که تو فرانسه يه خونه نداشت، توی سرزمين مقدس، فرمانـروای يه شهره و شخصی که قبل از اون حاکم شهـر بود کنار جـوب گدايی میکرد.
و ادامه میده:
اونجا، تو اون چيزی که به دنيا اومدی، نيستی، بلکه اون چيزی هستی که در وجودته.
در واقع اتوپیایی که جملگی انسانها به دنبالش هستند، جایی باشند که نتایج زحماتشون رو ببینند و برسند به چیزی که براش کوشش میکنند و در واقع با تلاش همه چی ممکن باشه(American Dreams).
بالین پیش از اینکه خودش متوجه بشه وارد بازیهای پیچیده و ماجراهای مختلف شده و...
اما نکات بسیار ارزشمند فیلم از دید بنده:
بالین برای بخشش گناهان خودش و همسرش به اورشلیم میره ولی اونجا بارها و بارها مجبور میشه آدمهارو از دم تیغ بگذرونه، فرقی نمیکنه آدم توی اتاق اعتراف به گناه کشیش بره یا به خود اورشلیم چون تا وقتی ندونی مسیر درست و راه سعادت کجاست هر جایی میتونی مرتکب گناه بشی.
بالین در چندین نبرد و نهایتا در جنگ با صلاح الدین ایوبی کرور کرور آدم رو میکشه و فوج فوج آدم رو هم به کام مرگ میفرسته، در پایان با صلاح الدین صلح میکنه و ازش میپرسه: ارزش اورشلیم به چیه؟
صلاح الدین جواب میده: هی چیز.... و همه چیز...
در واقع تا پایان ماجرا هم هیچ کدوم از طرفین حاضر به پذیرش این نیستند که انسانها ارزشمند هستند نه آجر و سنگ و دیوار.
در فیلم و من فکر میکنم در واقعیت هستی با دو نوع انسان طرف هستیم:
1. افرادی که زندگی معمولی دارند، بدنبال کشت و زرع و تشکیل خانواده هستند.
2. افرادی که به هر قیمتی دنبال جنگ، خونریزی و کشتار هستند و چه بهتر که این جنایات به نام خدا تمام بشه.
در بخشی از فیلم یک فرانسوی مریض روانی شخص روانی دیگری رو از زندان آزاد میکنه و ازش میخواد که فقط براش یک جنگ تمام عیار راه بندازه و این میشه شروع نبرد بالین(برای دفاع از مردم) و صلاح الدین(برای بازپسگیری عظمت از دست رفته و هتک حرمت ناموساش)
* این چیزیه که همین حالا هم با نگاه در احوال عالم و آدم میتونید به وفور ببینید.
نه در این سمت جبهه و نه در اون سمت شخصیت زن جزو آدم حساب نمیشه، در یک سمت ماجراهای خواهر بالدوین چهارم اورشلیم رو داریم و در سمت دیگه خواهر صلاح الدین، نگاهی به احوال این دو که هر دو مثلا خواهر پادشاه هستند یادآور وضعیت و شرایط وخیم جایگاه زن در اون دوره است.
پادشاه جزامی یا همان بالدوین چهارم اورشلیم بشدت در تلاش است که از جنگ و مرافعه جلوگیری کند، شاید در نگاه اول انسانیت را عامل این کنش بدونیم ولی رفته رفته مشخص میشه بالدوین از ترس خدا مرتبا در تلاشه تا اوضاع رو آروم نگه داره، در واقع عدهای از ترس خدا مرتبا مرتکب جنایت میشن و گروهی از ترس خدا مرتبا میخوان جلوی این جنایات رو بگیرند.
در کل فیلم شاهد جماعتی هستیم که برای رسیدن به صلح، آرامش و شادی شمشیر میزنند، خونریزی میکنند و میجنگند! و بنظرم این اساسیترین تضاده و اینکه چطور طرز فکر میتونه از انسان موش کور بسازه.
تا زمان و لحظهای که بالدوین چهارم اورشلیم زنده است صلح نسبی برقرار بوده و پس از مرگش جنگ منطقه را فرا میگیرد.
پایان بندی فیلم و نحوه رستگار شدن بالین بسیار عالی و محشر انجام شده.
و نکات ریز و درشت دیگهای که در حوصله بحث نمیگنجه.
در پایان بیننده باید به این نتیجه برسه که مذهب قرار بود چه فایدهای داشته باشه و انسان رو به کجا برسونه و آیا در انجام چیزی که ادعای اون رو داشته موفق عمل کرده یا تنها دستاوردش همین تیتر مطلب بوده...
مطلبی دیگر از این انتشارات
چنگیزیان روزگار ما - 2
مطلبی دیگر از این انتشارات
چنگیزیان روزگار ما - 1
مطلبی دیگر از این انتشارات
جسد بر جسد نهادن 2