یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
چترِ بدون باران
هوا ابری باشد. باران ببارد. دریا باشد. ساحل زیر قدمهایت باشد. باد بِوَزد و سرما را با خود به این طرف و آن طرف ببرد. فضا دلگیر باشد. گرگ و میش باشد. غم باشد. گرسنگی باشد. دعوا باشد. سردت باشد و لباس گرمهایت را با خود به همراه داشته باشی؛ ببخشید، نداشته باشی. قطراتِ آب، لباسها و تَنت را خیس کند و ندانی که کار باران است یا دریا و تو حتی از این بابت هم کلافه شده باشی. همچنین حتی سنگ و گوشماهی، کف پاهایت را که لخت بود، اذیت کند. پاکت سیگارت را در جایی که دقیقا یادت نمیآید کجاست، جا گذاشته باشی. حوصلهی حرف زدن را نداشته باشی. برای لحظهی مبادا، چتر به همراه نداشته باشی؛ راستی، تو که هیچوقت از آن استفاده نمیکنی؛ اصلا تو که چتر نداری! صدای برخوردِ امواج با ماسههای ساحل باشد. کلبهای گرم، بعد از این پیادهروی، انتظارت را نکشد؛ دوش آب داغی که مناسبِ این حال و هواست؛ شومینهای با صدای دلنشینِ سوختنِ هیزمهایش؛ تختی بهم ریخته از شب قبل و... خلاصه، خانهای دِنج که خستگیهایت را به دوش بکشد، در کار نباشد. توقع باشد. غرور باشد. بدهی به عالم و آدم باشد. خیال انتقام باشد؛ موازی با مرگ که همیشه هست. ناامیدی و امید نیز همراه با یکدیگر حضور داشته باشند. بلاتکلیفی باشد. ...
باز از نو: هوا ابری باشد. باران ببارد. دریا باشد. ساحل... همه باشند اما او هم باشد. یک او که بودنش، طعمِ هرچیزی را تغییر میدهد؛ شبیه به چتری برروی تمامِ ناملایمات!
مطلبی دیگر از این انتشارات
برایم قهوه درست کن
مطلبی دیگر از این انتشارات
رفیق با مرام
مطلبی دیگر از این انتشارات
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟