.
به رنگ ارغوان
از ترقوه هایت عکس میگیرم تا رقیب سرسخت انحنای شانه هایت شوند.
مینشینم کنار پنجره، پا روی پا به سیاهی شب خیره میشوم، دخترک روبرویی سیگارش را روشن کرده و من برای آسوده کردن خیالش از ندیدنش خود را از مسیر نگاهش دور میکنم، کنترل را برمیدارم و «به رنگ ارغوان» پخش میشود. نمیدانم از حاتمی کیا بدم میآید یا نه! ده دقیقه ی اول پشیمان از این شروع میشوم، ای کاش فقط میخوابیدم. نیم ساعت نشده با تکان بی اراده ی انگشت سبابه ام میفهمم به سکانس های جذابی رسیده ام، میفهمم درست ترین کار را در درست ترین شب ممکن انجام داده ام. ذهنم به دوردست ها میرود، مخاطبین را چک میکنم، چقدر با این و آن خاطره دارم چقدر دلم میخواهد به همه شان پیام بدهم و حالشان را بپرسم به بعضی ها زنگ بزنم و یادی از ایام رفته کنیم با هم بخندیم و دوباره ببینمشان. چقدر زندگی میتواند سرشار از مهر و دوستی باشد، مگر بغیر از آدم ها چه چیزی در زندگی داریم؟ همین هاست که همیشه بودند و هستند و خواهند بود. فیلم را تا جرعه ی آخر مینوشم، نود و هفت دقیقه بعد از شروع به سراغ کتاب هایم میروم، این را امشب، آن یکی را هفته بعد، این چند تا هم تا آخر سال تمام میکنم. این یکی هم حتما در تعطیلات عید میخوانم که لذت هیچ کاری نکردن دوبرابر شود، نه، پس کی درس بخوانم؟ کتاب هارا از ذهنم پاک میکنم و برنامه ریزی را شروع میکنم، پلنی دقیق و جامع تا روز آزمون. وقت برای تفریح و دوستان هم به اندازه میگذارم، ورزش هم فراموشم نمیشود، قطعا زندگی سالم بهترین روش زندگیست. پنجره را بازتر میکنم و از هوای سرد اسفند لذت میبرم، از نفوذ سرما به تک تک سلول های پوست صورتم، از چای شبانه ام در کنار انواع شکلات ها، گور بابای رژیم، مهم حس و حالم هست، درونیاتم نه ظاهرم. کتابی که انتخاب کرده بودم را باز میکنم، نه، باید درس بخوانم، میروم پای لپ تاپ بنشینم، البته که یادم میآید اصلا در اتاقم نیستم و سرکارم و کتاب ها هم در اتاقم هستند.
دستام سرد میشن، از سکسکه متنفرم. فردا چقدر کار دارم. دو ساعتی از شروع فیلم گذشته، دلم پیتزا و سوخاری میخواد با سس و نوشابه. موبایلمم خاموش میکنم کسی زنگ نزنه تا مجبور بشم صدای زنگم رو تحمل کنم. چای میخوام بازم. با چشای سیاهش خیره میشه بهم میگه خفن نیست این کارا، نه، خفن نیست. منم بدم میاد از حاتمی کیا و فیلمش. از دندونپزشکا و منشی هاشونم متنفرم. کار و بیمارا هم به ت.خمم. از کاشفی مادر جن.ده هم بدم میاد. حقیقتا میخوام پارش کنم حروم.زاده رو. آزمونمم گند میزنم نمیرسم بخونم دیگه. ساز؟ ساز؟؟ فروختمش حاجی ... فروختمشون .. گوشام داغ میکنه. هرچقدر دلم بخواد میگم آخرین نوشتمه باز میام مینویسم. ادیت هم نمیکنم هرچی بود. نگامم نکن. توضیح هم نمیدم. میخوام هرچی نخوردم رو بالا بیارم رو سنگ توالت پاکشم نکنم.میخوام برم خونه.
خوابم میاد. مچاله میشم رو تختم. خوابم میاد. تشنمه. خوابم میاد. تشنمه. تشنمه. آب میخورم. خوابم میاد. تشنمه. تنشمه لعنتی. آب میخورم. میرم بخوابم. دستشویی دارم. سینک. از آب تو لوله هم ادرارم شفافتره. خوابم میاد. تشنمه. تشنمه. آب میخوام. خوابم میاد. خوابم میاد. بذار بخوابم.
تشنمه.
مطلبی دیگر از این انتشارات
جآن مریم;
مطلبی دیگر از این انتشارات
قلب منجمد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
فرصت کم است...