باید چیزهایی بدونیم تا سالمتر، درستتر و بهتر زندگی کنیم.
فصل دوم-اپیزود پنجم(بیماری زیبایی)
شما به اندازه کافی زیبا نیستید. این پیامیه که ما هر روز میشنویم. شاید به این شکل گفته نشه ولی در نهایت همین منظور رو میرسونه. اینکه کی این پیامو به ما میده و هدفش از کاهش دادن اعتماد بنفس ما چیه رو جلوتر بهش میرسیم.
قبلش میخوام یه سوال سخت ازتون بپرسم. اگه به فرض محال کسی وجود داشت که نمیدونست زیبایی یعنی چی، چطور اونو براش تعریف میکردید؟ زیبایی قابل لمس نیست و تعریف کردنشم راحت نیست. توی یه تحقیقی اومدن ورژن اصل و تقلبی یکسری نقاشی انتزاعی رو به عدهای نشون دادن و ازشون پرسیدن کدوم یکی از اینا اصله ؟
نقاشیهای اصل توسط نقاشهای بزرگی که با اصول زیبایی آشنا بودن کشیده شده بودن و بیشتر شرکتکنندهها تونستن نقاشی درست رو انتخاب کنن. و به همین دلیل شاید جوابِ این سوال که زیبایی چیه این باشه که "وقتی میبینیش میتونی تشخیصش بدی". از طرفی هم عده زیادی میگن زیبایی همش تو ذهن خودمونه و بسته به نگاه بیننده داره و نه خود جسم. سرتونو درد نیارم. خلاصه اینکه تعریف واحدی براش وجود نداره.
ما انسانها از میلیونها سال پیش با مفهوم زیبایی آشنا بودیم. حتی اولین ابزارهایی که انسانهای اولیه ساختن شکلی متقارن داشتن. مثل سر نیزههایی که شبیه قطره ساخته شدن. محققین اومدن ببینن چرا اجداد ما وقت اضافهتری صرف کردن تا ابزارشون خوب به نظر برسه و هیچ دلیل منطقیای براش پیدا نکردن جز اینکه احتمالا از این فرم قطرهای خوششون میومده.
سلام من آرش کلانتر هستم؛ دکتر داروساز از دانشگاه علوم پزشکی تهران و این قسمت پنجم از فصل دوم پادکست پادداروعه.
در طول تاریخ تعریف زیبایی خیلی تغییر کرده ولی بعضی چیزا فارغ از سلیقههای فردی یا گذرا، تقریبا همیشه زیبا تلقی شدن مثل تقارن و نسبت طلایی که در آثار هنری و معماری تمام فرهنگها از ابتدای تاریخ تا الان دیده میشن و این نشون میده که تمام انسانها به طور ذاتی و اسرارآمیزی در مورد زیبایی بعضی چیزا با هم تفاهم دارن.
ولی منشا این تفاهم ذاتی چیه؟ همونطور که میدونین اجداد ما در طبیعت زندگی میکردن و شناسایی تقارن خیلی مهم بوده چون معنی تقارن در طبیعت این بود که همه چیز همونطوریه که باید باشه. درختا، برگها، غنچهها و ساقهها همهشون متقارن رشد میکنن. اگر اجداد ما مثلا ساقههای شکستهای رو میدیدن متوجه میشدن قبل از اونا کسی اونجا بوده و بیشتر حواسشون رو جمع میکردن. یا مثلا یک میوهی غیرمتقارن احتمالا برای خوردن سالم نبوده.
حالا همین موضوع در مورد انتخاب همسر به این ترتیب بوده که اگر فرد صورت متقارنی داشت احتمالا بارور و سالم بوده و به همین دلیل هم آدمای بیشتری خواهانش بودن.
حالا یه سوال دیگه دارم اونم اینه که وقتی کلمه زیبا رو میشنوید اولین چیزی که میاد به ذهنتون چیه؟
به تعداد شنوندههای این سوال، جوابای متفاوتی وجود داره. یه منظره، یه نقاشی، یه ساختمون، یه چهره، یه آسمون پر ستاره یا مادری که نوزادش رو بغل کرده.
ولی سوال اصلی اینه که وقتی زیبایی رو تو هر چیزی میشه پیدا کرد چرا وقتی کلمهی "زیبا" رو تقریبا به هر زبونی تو گوگل سرچ کنی، عکس یه عده دختر جوونِ قریب به اتفاق، سفید پوست و با اندامی عریان یا نیمه عریان رو میاره؟
این چیزیه که میخوایم تو این اپیزود در موردش صحبت کنیم. در مورد محدود کردن مفهوم زیبایی و به وجود اومدن استانداردهایی که بر طبق اونا آدما به دو دستهی زشت و زیبا تقسیم میشن. تو سال ۱۴۰۰ شمسی و ۲۰۲۱ میلادی که این پادکست داره ضبط میشه، استانداردهای زیبایی در خیلی از کشورهای دنیا، برای خانوما داشتن پوست صاف و جوون و بدون ایراد، بینی باریک، لب بزرگ، ابروی پرپشت، داشتن بدنی با فرم ساعتشنی و شکمی صافه. برای آقایون، داشتن قد بلند، موهای پرپشت و هیکل عضلهای و داشتن بدنی "وی vشکله".
این استانداردها چطوری به وجود اومدن؟ یا شاید سوال اصلی این باشه که "کی" اینا رو به وجود آورده.
این قصه سر دراز داره. برای فهمیدن جواب این سوال باید چند هزار سالی به عقب برگردیم. زمانی که نه شبکههای اجتماعی به وجود اومده بودن و نه تلویزیونی بود و نه مجلهای. زمانی که هر کشور و فرهنگی، استانداردهای زیبایی مخصوص به خودش رو داشت و تعریف آدما از زیبایی وابسته به محیطی بود که توش بزرگ شده بودن. مثلا تو ایران باستان الگوی خانوما در زیبایی آناهیتا، الهه آب، بوده که تو اَوِستا به عنوان دختری زیبا و بلند اندام و نیرومند توصیف شده و این نشون میده قدرت بدنی خانوما ارزش زیادی داشته.
در تمدنهای دیگه، تعریف از زیبایی متفاوت بوده. مثلا تو مصر باستان هم خانوما هم آقایون موهاشونو از ته میتراشیدن و کلاهگیس میپوشیدن و آرایش میکردن و خط چشمهای مشکی کلفتی میکشیدن که نقش محافظتی در برابر آفتاب هم داشت. یا مثلا تو یونان باستان ابروهای پیوسته واسه خانوما زیبا محسوب میشد و خیلیها با رنگهای تیره ابروهاشونو بهم وصل میکردن. یه مثال دیگه، دوران قرون وُسطای ژاپنه که خانومایی که زیبا محسوب میشدن ابروهاشونو میتراشیدن و ابروهای جدیدی نزدیک خط رویش موشون میکشیدن و چون صورتشونو سفید میکردن، دندوناشون در مقایسه با صورتشون زرد به نظر میرسید واسه همین دندوناشونو سیاه میکردن!
یه مثال جالب دیگه ایتالیای دوران رُنِسانسه که خانومایی که شکم گردی داشتن زیبا محسوب میشدن چون مادر بودن رو تداعی میکرد. پوست سفید و آفتاب نخورده هم زیبا بود چون نشونهی این بود که طرف پولداره و نیازی نیست خارج از خونه کار کنه. در قرن ۱۸ تو فرانسه چال روی چونه زیبا بود و تو قرن ۱۹ بدن ساعت شنی برای خانوما. البته همونموقع تو ایران خودمون بدن ساعت شنی اصلا محبوب نبود و خانومای دوران قاجاریه هرچقدر فربهتر بودن جذابتر محسوب میشدن.
ولی از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که مجلهها زیاد شدن و مهمتر از اون پدیده مهم و تاثیرگذار سینما به وجود اومد آدما با نوع جدیدی از تحت تاثیر قرار گرفتن آشنا شدن. تو دهههای 19۴۰ و 19۵۰ میلادی، عکس ستارههای هالیوود به طور گسترده روی جلد مجلهها چاپ میشد و فیلمای هالیوودی تو بیشتر کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه نمایش داده میشد. در تمام این فیلمها بازیگرهای نقشهای اول، افراد به ظاهر بی نقص و زیبایی بودن که نقش پادشاهها و ملکهها، ابر قهرمانها، آدمای پولدار و موفق و در یک کلام رویاهای مردم عادی رو بازی میکردن.
همزمان با فراگیر شدن سینما، کارتونهایی مثل سیندرلا، زیبای خفته و سفید برفی هم در سرتاسر دنیا برای بچهها نمایش داده میشد. خیلی از این فیلمها و کارتونها یه پیام مخفی در بر داشتن. اونم این بود که زیبایی ظاهری، ارزشه.
به دخترا این پیامو میداد که اگه زیبا باشی، یه شاهزاده سوار بر اسب سفید از راه میرسه و تا آخر عمر به خوبی و خوشی با هم زندگی میکنید. و به پسرا هم این پیامو میداد که کافیه زیبا و جذاب باشی تا همه قبولت داشته باشن و دخترا برای داشتنت صف بکشن. همین چیزا باعث شد که مردم عطش زیبایی پیدا کردن و با این تصور که زیبایی ظاهری، انسان رو ارزشمند میکنه، حاضر بودن اون رو به هر قیمتی که شده بخرن.
صعنت زیبایی هم که بوی پول به مشامش خورده بود، از همون سالها شروع کرد به بمبارون کردن آدما با تبلیغات برای محصولات مختلف. اون زمان دیگه طبقه متوسط هم توانایی خرید محصولات زیبایی رو داشتن و این شروع رشد تصاعدی صنعت زیبایی بود. مهم نبود پوست آدما چه رنگی باشه، تو چه کشور و بستر فرهنگیای بزرگ شده باشن. ایدهآل خیلیا از زیبایی تبدیل شده بود به ویژگیهای بارز اروپایی تبارها. محصولات روشن کننده پوست تو همه کشورای دنیا به یکی از پرطرفدارترین محصولات تبدیل شده بود. رنگ کردن و روشن کردن موها خیلی عادی شده بود. لبهای باریک و ابروهای نازک نشونهی زیبایی بودن. کمر باریک هم جزو بایدها بود.
البته از تاثیر تلویزیون هم نباید چشم پوشی کنیم. مثلا یه جزیرهای هست به اسم فیجی. قبلا تو این جزیره، اگه به یه نفر میگفتی "چاق شدی" تعریف خیلی خوبی بود و باعث خوشحالی اون فرد میشد. چاق بودن نشون دهندهی ثروتمندی، سلامت و زیبایی بود. اما چند سال بعد از ورود تلویزیون به این جزیره، همه چی عوض شد. دخترای نوجوون سعی میکردن لاغر بشن و دوست نداشتن شبیه مادرا و مادربزرگاشون باشن. علاوه بر اون دچار افسردگی یا مشکلات تغذیهای مثل بولیمیا میشدن. بولیمیا اختلالیه که باعث میشه فرد همیشه احساس کنه چاقه و بعد از پرخوری عصبی، دستش رو تو حلقش میکنه و سعی میکنه بالا بیاره تا چاق نشه. این مشکل به این خاطر پیش اومد که دخترای نوجوون شروع کردن به مقایسهی خودشون با زنان لاغری که در آمریکا یا استرالیا و انگلستان به خاطر داشتن بدن لاغر، زیبا تلقی میشدن. تو اون دوران، دختران 17 ساله دچار مشکلات روانی زیادی شدن.
صنعت زیبایی هم تمایلی نداشت مخاطبای تبلیغاتشو به بزرگسالها محدود کنه. اگر میتونست بچهها رو هم تحت تاثیر قرار بده و این حس رو در اونها به وجود بیاره که خودشون به اندازه کافی زیبا نیستن، میتونست به وجود اومدن یک نسل مصرف کننده رو تضمین کنه.
همینطوری بود که یه عروسک بلوند و چشم آبی با قد بلند و کمر باریک تبدیل شد به یکی از محبوبترین اسباببازیهای تمام دورانها. باربی، عروسکی که نسبتهای بدنش در واقعیت دست نیافتنیه مگر با عملهای جراحی و اگر یه آدم واقعی بود، چربی بدنش ۲۰ درصد از حالت نرمال کمتر بود و با مشکلات جدی سلامتی از جمله قطع شدن سیکل قاعدگی روبرو میشد. با این حال این عروسک جای خودش رو تو دل بچهها باز کرد و واسه خیلیاشون تبدیل به یه الگوی ناسالم شد. تحقیقات زیادی انجام شده در مورد تاثیر باربی روی دختربچهها. توی یکی از این تحقیقا متوجه شدن دخترایی که حتی فقط یک بار در زندگیشون با این عروسک بازی کردن، احتمال اینکه در آینده دچار اختلالات تغذیهای مثل آنورکسیا بشن افزایش پیدا میکنه. انورکسیا اختلالیه که باعث ایجاد میلی وسواسی برای کاهش وزن میشه و در نتیجه فرد از خوردن غذا امتناع میکنه. بعد از یه مدت باربی سخنگو هم به بازار اومد که جملههایی میگفت مثل: "من عاشق خرید کردنم!" یا "باشه، تو مرکز خرید میبینمت!".
خرید؟! واقعا عجیب نیست گفتن این جملهها به بچههای ۵ ۶ ساله؟
الان شاید فیلمهای کلاسیک و کارتونای قدیمی و مجلههای پرتیراژ و عروسکایی مثل باربی به اندازه گذشته طرفدار نداشته باشن. ولی یه چیزی به مراتب قدرتمندتر جای تمام اینارو گرفته. شبکههای اجتماعی و به طور خاص شبکههای اجتماعی مبتنی بر تصویر مثل اینستاگرام.
جایی که به طور مداوم و بی پایان خودِ واقعیمون رو با بهترین عکسهای روتوش شدهی بقیه مقایسه میکنیم. شاید بگید مگه اینستاگرام اولین جاییه که عکسها فوتوشاپ میشن؟ درسته. ما همهمون عکسهای فوتوشاپ شدهی سلبریتیها رو تو مجلهها دیدیم. ولی تصور کنید برید کنار یه دکه روزنامه فروشی. یه مجله بردارید، بازش کنید و به جای عکس فلان بازیگر معروف، عکس بدون نقص دوستتون رو ببینید. اون موقع چه حسی راجع به زیبایی خودتون بهتون دست میده؟ تحقیقات نشون داده وقتی ما خودمون رو با عکسهای بی نقص و ادیت شدهی دوستامون در شبکههای اجتماعی مقایسه میکنیم، حس خیلی بدتری داریم نسبت به زمانی که خودمونو با عکسای سلبریتیها توی مجلهها و فیلمها مقایسه میکنیم. چون فکر میکنیم فلان بازیگر شغلش ایجاب میکنه زیبا باشه. احتمالا کلی پول خرج کرده تا این شکلی بشه. ولی دوستای من چی؟ من چه فرقی با اونا دارم؟ چرا اونا اینقدر بی نقصن و من نیستم؟ در واقع آدم فکر میکنه فقط سلبریتیها نیستن که ازش زیباترن. الان دیگه حتی خودشو با آدمای عادی هم نمیتونه مقایسه کنه.
شاید بگید میشه با ذکر اینکه، عکس روتوش شده اس، از به وجود اومدن این حسای بد جلوگیری کرد. مثل کاری که فرانسه کرد؛ یه قانونی تصویب کرد که باید زیر عکسهای فوتوشاپ شدهی مدلها عبارت "عکس روتوش شده" ذکر بشه. ولی مشکل اینه که خیلی وقتا ما عکسایی رو میبینیم که حتی مطمئنیم واقعی نیستن و روتوش شدن ولی با این حال میگیم کاش منم این شکلی بودم.
تو اینستاگرام مسئله لایک و کامنت هم مطرحه. یه تحقیقی نشون داده وقتی یکی واسه یکی دیگه کامنت میذاره و از زیبایی ظاهریش تعریف میکنه، باعث میشه شخص سوم که صرفا بیننده بوده، کمتر حس خوب در مورد خودش داشته باشه.
و وقتی شما هر روز عکسهای روتوش شدهی دیگران و به دنبالش لایکها و کامنتهای مثبتشون رو میبینی، احتمالا دلت میخواد یه بار تو هم این کار رو امتحان کنی؛ فقط یه دستکاری کوچولو اما اگه امروز این کارو انجام بدی، احتمالا فردا و پس فرداشم باز دوباره عکس ادیت شده پست میکنی. احتمالا همون عکسهای ادیت شده رو یه عالمه آدم لایک میکنن و کلی کامنت مثبت میدن بهت. ولی تو که خودت میدونی این عکس، عکس تو نیست، حس میکنی این لایکها هم برای تو نیست. برای عکس روتوش شدهته. همینطوری میفتی تو یه چرخهی بیپایان تا جایی که دیگه فقط به ادیت عکسها راضی نمیشی. حس میکنی باید خودت رو تغییر بدی تا شبیه عکسات بشی. اینجا جاییه که تو مطمئن شدی بخشی از ظاهرتو دوست نداری. ممکنه حتی یه لیست تهیه کرده باشی تو ذهنت از تک تک چیزایی که اعتماد بنفستو میاره پایین. جای جوش، حلقههای تیره دور چشم، چین و چروک، سلولیت، پیشونی بلند، چونهی کوتاه و چربی دور شکم. میشه گفت این لیست، لیست خریده. الان آمادهی خریدنی. آمادهی پول خرج کردن. دنبال کسی میگردی که بتونی بهش اعتماد کنی و راهنماییت کنه که از کجا شروع کنی.
اینجاست که سر و کلهی اینفلوئنسرها و بیوتی بلاگرها پیدا میشه.
سالیان ساله که مردم دوست دارن بدونن آدمای معروف و پولدار تو وقتای آزادشون چی کار میکنن و زندگیشون چطور میگذره. قبلا باید از طریق مجلهها و وبسایتها پیگیر میشدن ولی الان با وجود شبکههای اجتماعی یه پنجره به زندگی اونا باز شده که خودشون داوطلبانه جزئیات زندگیشونو با ما درمیون میذارن که حس صمیمیتر و شخصیتری هم داره و یه حس دوستی کاذب رو به وجود میاره ولی با وجود این حس به ظاهر خوب، کاری که اینفلوئنسرها در نهایت میکنن اینه که باعث میشن تو خودت رو زیر سوال ببری. چهرهات رو. بدنت رو و زندگیت رو. همونطور که گفتم این اتفاق محدود به اونها نیست و ما حتی با دیدن عکسای دوستای خودمونم ممکنه این حسا رو داشته باشیم ولی مسئلهای که وجود داره اینه که اینفلوئنسرها با همین حسهایی که در ما ایجاد میکنن پیشرفت میکنن. چه از لحاظ محبوبیت و چه از لحاظ مالی. چون اسمشون با خودشونه. باید بتونن روی تو تاثیر بذارن. هر روز نیازهای جدیدی در تو به وجود بیارن. در واقع اون لیست بلند بالای تو رو هر روز طولانیتر میکنن. به طور مداوم اعتماد بنفستو میارن پایین و بعدش خودشون راه حلش رو بهت معرفی میکنن و تو با کمال میل و احساس رضایت محصولات معرفی شده رو میخری. و همه این کارها رو به اسم "خودمراقبتی" به تو عرضه میکنن. یه حالتی که انگار اگه این محصولات رو نخری و استفاده نکنی، بیخیال زندگی شدی و از خودت مراقبت نمیکنی.
برای اینکه خیالشون راحت باشه که تو همیشه دنبالشون میکنی باید خط نامرئیای که بینتون وجود داره رو همیشه حفظ بکنن. باید در تو حس واقعی بودن این رابطه یک طرفه رو ایجاد بکنن ولی باز هم نباید اون فاصلهای که بینتون وجود داره فراموش بشه و همیشه اون نیاز به دنبال کردن در تو وجود داشته باشه.
ممکنه دنبال کردن اینفلوئنسرها سرگرم کننده باشه ولی اگه واقع بینانه بهش نگاه کنی میبینی این فقط یه راه جدیده برای فروش چیزایی که صنعت زیبایی میگه تو بهش احتیاج داری. ما از دریچهی اینستاگرام این آدمهای زیبایی رو میبینیم که زندگیهای فوقالعادهای دارن، عاشقن، خوش میگذرونن، یه عالمه درآمد دارن و میلیونها نفر دوسشون دارن و ما ناخودآگاه حس میکنیم اگر این شکلی نبودیم، ما هم میتونستیم همین زندگی رو داشته باشیم اما واقعیت چیز دیگریست یکی از خوشحال ترین آدمهای شبکههای مجازی خونش بغل داروخانه ماست گاه و بی گاه داروهایی برای سلامت روانش و مشکلات خوابش مصرف میکنه؛ همه ما فقیر و غنی توی زندگیمون مشکلات داریم و این نکته رو باید یادمون باشه که هر موقع حال بغل دستیمون خوب باشه حال ما هم میتونه خوب باشه وگرنه حال خوب تنهایی موقتیه.
این صنعت تمرکزش لزوما روی فروش خود محصول نیست. بیشتر سعی داره ایدهی زندگیای که میتونی داشته باشی رو بهت بفروشه. تو دنیای بازاریابی هم یه جمله معروف هست که میگه استیک رو نفروش، صدای جلز و ولزش رو بفروش.
حتما تا اینجا متوجه شدید که بیشتر تبلیغاتی که ازشون حرف زدم خانوما رو نشونه گرفته بود. چون هزاران ساله که به دختر بچهها یاد میدن که قراره هویتشون بر اساس ظاهرشون تعریف بشه و هر چقدر ظاهر زیباتری داشته باشن ارزش بیشتری هم دارن. حتی گفتن جملههایی مثل مردها با چشم عاشق میشن و زنها با گوش، به این آموزهها دامن میزنه.
خانوما به حدی جسم انگاشته شدن، که حتی از سنین خیلی پایین براشون مسابقههای زیبایی برگزار میکردن و هنوزم میکنن. و به برنده هم لقب "دختر شایسته" رو میدن. فکر نمیکنم مستقیمتر از این بشه پیامی رو رسوند. یه تحقیقی کردن دیدن مجلههای مخصوص خانوما، ۱۰ برابر مجلههای آقایون محتوای مربوط به رژیم و کاهش وزن داره.
ولی چیزی که دارم ازش حرف میزنم خیلی گستردهتر از تبلیغات توی مجلهها یا برگزاری مسابقات زیباییه. اخیرا گروهی از دانشمندای علوم کامپیوتری راهی پیدا کردن برای آنالیز کلمات بیش از سه و نیم میلیون کتاب انگلیسی زبان که از سال ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۸ نوشته شدن و اومدن ۲۰۰ تا صفت که به طور اختصاصی برای توصیف خانومها و آقایون استفاده میشد رو بررسی کردن و متوجه شدن اون صفاتی که خانوما رو توصیف میکردن به میزان دو برابر آقایون، در مورد ظاهرشون بوده. خوشگل، زیبا، قشنگ، دلفریب و دلربا نمونهای از صفاتی بودن که در توصیف خانوما زیاد ازشون استفاده شده بود و در مقابل کلماتی که برای آقایون استفاده شده بود بیشتر در توصیف ویژگیهای شخصیتیشون بوده. مثل وفادار، با مسئولیت، ماجراجو و با وقار.
ممکنه بگید این فقط تو کتاباست ولی اینطور نیست. سال ۲۰۱۷ اومدن یه نظرسنجی کردن از افراد بزرگسال تو آمریکا و پرسیدن به نظر شما جامعه چه ویژگیهایی رو در خانوما ارزشمند میدونه؟ بیشترین جواب با اختلاف زیاد جذابیت ظاهری بود و وقتی همین سوال رو در مورد آقایون پرسیدن بیشترین جوابها به ترتیب، داشتن صداقت، اخلاق و کسب موفقیتهای حرفهای و مالی بود. بعدش اومدن همین سوال رو از نوجوونها پرسیدن و در جواب اینکه چه ویژگیای در دخترها ارزشمند دونسته میشه باز بیشترین جواب جذابیت ظاهری بود با این تفاوت که این بار حتی درصد بیشتری از پاسخ دهندهها نظرشون این بود و در مورد پسرها بیشترین جوابها به ترتیب قدرتمند بودن، سرسخت بودن، جاه طلب بودن و داشتن توانایی رهبری کردن بود.
بعضی تحقیقات هم نشون دادن ظاهر خانوما مثل وزنشون و میزان آرایششون، حتی میتونه روی درآمدشون هم تاثیر داشته باشه. با تمام این اوصاف نباید تعجب کنید اگه بگم بر طبق آخرین آمار حدود ۸۷ درصد عملهای زیبایی در جهان روی خانوما انجام میشه.
البته نباید این نکته رو فراموش کرد که با وجود اینکه تمرکز صنعت زیبایی بیشتر رو خانوماست، ولی فقط مختص به اونا نیست. از آقایون هم انتظار میره که در چارچوبهای خاصی بگنجن تا جذاب به نظر برسن و در طول تاریخ استانداردهای زیبایی آقایون هم تغییر زیادی کرده. مثلا وقتی اجداد شکارچی ما یکجا نشین شدن و به کشاورزی رو آوردن، به دلیل تحرک کمتر، کمی اضافه وزن پیدا کردن و هیکل بزرگتر نشونهی قدرت بدنی بیشتر و در نتیجه تولید محصول بیشتر شد و ایدهآل محسوب میشد ولی در مقابل در یونان باستان بدنهای عضلهای و بدون چربی جذاب بودن که اینو با دیدن مجسمههایی که از اون دوران باقی موندن میشه متوجه شد. بدن خیلی از این مجسمهها در زندگی واقعی حتی با سالها تمرین و ورزش به دست نمیاد. یا مثلا مردهای رومی صورتشون رو سفید میکردن تا نامیرا به نظر برسن چون از هر مردی که خارج از خونه کار میکرد انتظار میرفت پوستش آفتاب سوخته بشه. در چین هم مردهایی که میذاشتن ناخنهاشون بیش از حد بلند بشه چون نشونهی ثروت و انجام ندادن کارهای یدی بود.
صنعت زیبایی تا مدتهای زیادی تمرکزش بیشتر رو زیبایی خانوما بود. ولی اومدن با خودشون گفتن چرا نصف آدمای کره زمین رو از این بازار بزرگ اقتصادی حذف کنیم وقتی میتونیم براشون نیازهایی به وجود بیاریم و به واسطه اون نیازها محصولاتمون رو بفروشیم؟ همین شد که توجه این صنعت به زیبایی آقایون تو سالهای اخیر بیشتر از هر زمان دیگهای شده و تعریف ما رو از مرد ایدهآل تحت تاثیر قرار داده. مثلا شما برید از مادربزرگ پدربزرگای ما بپرسید ویژگی یه مرد ایدهآل چیه هیچکدومشون نمیگن مردی که سیکس پک داشته باشه. ولی تصور نسل جوون از مرد ایدهآل، مردیه که هیکل ورزیدهای داشته باشه، قد بلندی داشته داشته باشه، موهاش پر باشه، جوش رو صورتش نباشه و بوی عطر و ادکلن بده.
این تصور همونطور که قبلا گفتم به شدت تحت تاثیر رسانهها و شبکههای اجتماعیه.
آقایون ممکنه عکسی رو ببین از مدلی که سیکس پکش کاملا زده بیرون و با خودشون فکر کنن چرا منی که اینقدر ورزش میکنم بدنم این شکلی نمیشه؟ چیزی که ممکنه فراموش کنن اینه که برای گرفتن خیلی از این عکسا اون مدلی که قراره ازش عکاسی بشه از چند روز قبل از عکاسی نباید آب به میزان کافی بخوره و باید دهیدره بشه. به جز این، میکاپ آرتیستها با گذاشتن سایه روی رد عضلاتش اونا رو بولدتر میکنن و با نورپردازی درست این سایهها حتی بیشتر هم میشن. بعد از تمام این کارها تازه فوتوشاپ و ادیت عکسا شروع میشه. و خیلی از این افراد از طریق همین فیزیکی که دارن پول درمیارن و مربیهای بدنسازی و مشاورهای تغذیه شخصی دارن.
ورزش کردن یا باشگاه رفتن به هیچ وجه بد نیست خیلی هم خوبه. ولی تا جایی که برای داشتن بدن ایدهآلی که بهت معرفی شده به سلامتی خودت آسیب نزنی. برای داشتن عضلههای بزرگتر داروهای هورمونی مثل استروئیدها رو مصرف نکنی.
شاید بزرگترین مشکلی که استانداردهای زیبایی در آقایون داره اینه که اگه پسری برگرده بگه من به خاطر بدنم و فشاری که رومه اعتماد بنفسم اومده پایین، بیشتر از دختری که همین حرف رو بزنه قضاوت میشه و ممکنه بشنوه که تو به اندازه کافی مرد نیستی. ولی حقیقتش اینه که صنعت زیبایی دختر و پسر و زن و مرد سرش نمیشه. همه ما مصرف کنندهایم و همهمون تحت فشار تبلیغات رسانهای. اگر اجازه ندیم آقایون حرفشونو بزنن و خودشونو ابراز کنن ما هم به این تصور غلط دامن زدیم و به ایجاد اختلالات روان مثل افسردگی و اضطراب در آقایون کمک کردیم.
اگه یه روز از خواب بیدار شیم و ببینیم همه آدما کپی برابر اصل هم شدن ترسناک نیست؟
وجود داشتن استانداردهای زیبایی در نهایت باعث همین اتفاق میشه. باعث میشه ویژگیهای منحصر بفرد آدما از بین بره و رفته رفته همه شبیه هم بشن. بذارید با یه مثال این قضیه رو توضیح بدم.
تو دهه ۵۰ میلادی، در خلال جنگ کره، خیلی از سربازهای آمریکایی با خانومای کرهای ازدواج کردن. ولی وقتی جنگ تموم شد، این عروسهای کرهای به چشم آمریکاییها، تهدیدی بودن برای فرهنگ و نژاد آمریکایی. برای همین این خانوما تصمیم گرفتن به کمک یه جراح نظامی آمریکایی پلکهاشونو عمل کنن تا اون حالت شرقیای که داشت رو از بین ببرن و راحتتر در جامعه آمریکا پذیرفته بشن. در واقع آسیاییها با عمل پلکشون میتونستن ثابت کنن که آدمای قابل اعتمادین. این عملهای جراحی نشونهی این بود که ایالات متحده آمریکا الگوعه و آسیا تقلید کننده و همین به آمریکاییها حس برتری بیشتری میداد. این داستان نقطه شروعی بود برای عملهای زیبایی وسواسگونهی کرهایها و تمایل به از بین بردن ویژگیهای مختص نژادشون و نزدیک کردن ظاهرشون به استانداردهای زیبایی غربی.
این داستان فقط به کرهایها محدود نمیشه. مثلا نژادپرستی تاریخی علیه سیاهپوستها باعث شده که حتی همین الان خیلی از خانومای سیاهپوست از موهای فر خودشون بیزار باشن و به جاش موهاشونو از ته بتراشن و کلاهگیس بذارن یا اینکه موهاشونو کاملا صاف بکنن. یا اینکه خیلیهاشون ترجیح میدن با کسی که پوستش از خودشون روشنتره ازدواج بکنن. شاید به خاطر اینکه ناخودآگاه به این فکر میکنن هرچقدر پوست بچهشون سفیدتر بشه بهتر در جوامع غربی پذیرفته میشن. ولی اتفاق عجیبی که افتاده اینه که صنعت زیبایی در غرب همین ویژگیهایی که قومها و نژادهای مختلف سعی در محو کردنشون دارن رو وام گرفته و به عنوان استاندارد زیبایی معرفیشون کرده. مثلا همین رنگ پوست. الان یکی از معیارهای زیبایی برای سفیدپوستا، برنزه و تیره کردن پوسته. یا مثلا خیلی از سیاهپوستا دیگه موهاشونو نمیبافن ولی از این طرف بافتهای آفریقایی مد میشن یا اینکه یه زمانی برای داشتن لبهای بزرگ مسخره میشدن ولی الان همه میخوان لبهای پُرتَری داشته باشن. قضیه اینه که بحث دیگه بحث نژاد پرستی نیست. بازی سیاسی هم نیست. هیچ توطئهای در کار نیست. الان بحث، فقط بحث سود اقتصادیه.
دیگه رنگ پوست و نوع نژاد توش مطرح نیست. در واقع صنعت زیبایی میدونه سست کردن اعتماد بنفس آدما مساویه با پول. و مهمترین کاری که میکنه همینه. طوری که هرکسی دوست داره تبدیل به اون چیزی که نیست بشه. کسی که پوستش سفیده دوست داره برنزه بشه. کسی که تیرهست دوست داره روشن بشه. کسی که موهاش صافه از بیحالتی موهاش ناراضیه و کسی که موهاش فره میره موهاشو صاف میکنه. آره تنوع خوبه هیچ مشکلی نداره اگه کسی بخواد هر کدوم اینارو امتحان بکنه. درسته پولتو مصرف میکنه ولی حداقل اگه پشیمون شدی میتونی به حالت اولت برگردی. مشکل از جایی شروع میشه که ویژگیهایی که بدون عمل جراحی قابل دستیابی نیستن، تبدیل به استاندارد زیبایی بشن. همونطور که اول اپیزود هم گفتم در دوران قدیم استانداردهای زیبایی به سرعت امروز عوض نمیشدن ولی تو عصر جدید، این معیارها حتی از مد لباسها هم زودتر عوض میشن. ممکنه ندونیم منشا این استانداردها دقیقا کجا بوده. ممکنه نفهمیم یه استاندارد جدید دقیقا از کی شروع شده. ولی چیزی که ازش مطمئنیم اینه که این معیارها به هیچوجه به طور طبیعی به وجود نیومدن و طوری نبوده که بگیم ذائقه ما در زیبایی به طور بیولوژیکی تغییر کرده.
چون امکان نداره ژنهای همه ما هر چند سال یه بار تغییر کنه. پس چرا باید بخوایم بدن یا صورتمون رو ببریم زیر تیغ جراحی و یه تغییر همیشگی توش ایجاد کنیم و شبیه اون الگوی موقتی و مصنوعیِ زیبایی بکنیم؟ سو برداشت نشه. من نمیگم هر عمل زیباییای اشتباهه. اگه هر کسی درون خودشو نگاه کنه و ببینه به دلایل درستی این تصمیم رو گرفته، هیچ مشکلی نداره، حتی این جراحیهای زیبایی میتونن زندگی بعضی از آدما رو عوض کنن. من تمام حرفم اینه که باید آگاهانه تصمیم گرفت و نه تحت تاثیر محیط و تبلیغات و برای تایید شدن از طرف دیگران. چون خیلی ترسناکه وقتی میبینیم سن انجام این عملها خیلی اومده پایین. یکی از چیزایی که عملهای زیبایی رو بین نسل جوون نرمالیزه کرده فیلترهای اپلیکیشنایی مثل اسنپ چت و اینستاگرامه که بینی رو کوچیک میکنن، لبو بزرگ میکنن، صورتو جمع و جور میکنن و خلاصه انگار تصویر بعد از عمل رو بهشون نشون میدن و هرچقدر بیشتر به استفاده از این فیلترها وابسته بشن، بیشتر از تناسب صورت واقعی خودشون دلزده میشن و به عملهای جراحی رو میارن.
متاسفانه عملهای زیبایی فقط خود فرد رو تحت تاثیر قرار نمیدن و تبعات اجتماعی هم دارن. فراگیر شدن این عملها باعث میشه حتی افرادی که انتخاب کردن به صورت یا بدنشون دست نزنن، با دیدن اینکه همه دوستان واطرافیانشون شبیه اون الگوی تعریف شدهی ایدهآل شدن، خودشون رو زیر سوال ببرن و ویژگیهای طبیعی خودشون رو ایراد بدونن و اعتماد بنفشون کمتر و کمتر بشه. حتی ممکنه تا حدودی از جامعه طرد بشن و درگیر افسردگی، اضطراب یا اختلال خودزشت انگاری یا body dysmorphic disorder بشن که در اون فرد به طور وسواسی به یک یا چند ایراد ظاهری کوچیک خودش که دیگران حتی نمیتونن ببیننشون فکر میکنه و از خودش خجالت میکشه و از حضور تو خیلی از موقعیتهای اجتماعی اجتناب میکنه.
جدا از درست یا غلط بودن این عملها، نباید فراموش کنیم که هیچ عمل جراحیای بدون ریسک نیست. از آسیب به اعصاب گرفته تا ایجاد لخته خون و حتی مرگ. به جز این تو سالهای اخیر افراد کلاهبردار و سودجویی پیدا شدن که بدون تخصص جراحی میان این عملها رو انجام میدن و آسیبهای جبران ناپذیری به افراد میزنن. حتی اگه اینو در نظر نگیریم شما فکر کنید برید یه قسمتی از بدنتون رو عمل کنید و بدون برگشت تغییرش بدین تا اینکه ۱۰ سال دیگه متوجه بشین اون تغییری که ایجاد کردید دیگه زیبا محسوب نمیشه و همهی استانداردها جدید شدن و مثلا میبینی اون موقع مردم پول میدن تا شبیه ۱۰ سال پیش تو بشن! مثال سادهش کک و مکه که تا همین چند سال پیش ایراد بزرگی محسوب میشد و با انواع پودرهای آرایشی پوشونده میشد یا با لیزر محو میشد ولی الان لوازم آرایشیای به وجود اومده مخصوص کشیدن کک و مک روی پوست و داشتنشون زیبایی و حتی نوعی آرایش به حساب میاد. این تبلیغاتی که هر روز باهاشون روبرو هستیم ما رو به سمتی برده که به زیبایی طبیعی کمتر اهمیت بدیم وبیشتر کسایی رو تحسین کنیم که برای زیباییشون هزینه کردن. از باشگاه گرفتن بگیر تا همین عملهای جراحی.
استانداردهای زیبایی هیچوقت قرار نیست ثابت بمونن و ما هیچوقت قرار نیست به زیبایی ایدهآل برسیم. هیچوقت نمیرسیم چون اگه برسیم دیگه چیز جدیدی نمیشه بهمون فروخت و دیگه سودی نداریم. طبیعت این صنعت همینه که آدمارو در چرخهی بی پایان خواستن و هیچوقت نرسیدن بندازه.
دکتر رِنه اِنگِلن، روانشناسیه که معتقده ما دچار بیماری زیبایی شدیم. بیماریای که باعث میشه تمام اون زمانی رو که میتونیم به دنیا نگاه کنیم، به این فکر میکنیم که دنیا چطور داره ما رو نگاه میکنه. هر زمانی که ما توجهمون میره سمت اینکه الان ظاهرم چطوریه؟ دیگران چطور منو میبینن؟ چی کار میتونم بکنم که زیباتر بشم؟ یعنی در واقع توجهمون رو از یه موضوع دیگه دریغ کردیم و بیماری زیبایی همینه.
اگه بتونیم بپذیریم هیچوقت قرار نیست به زیبایی ایدهآل برسیم کمتر خودمونو محدود میکنیم، کمتر ذهنمونو مشغول میکنیم و کمتر براش انرژی مصرف میکنیم. انرژیای که میتونیم صرف انجام یه کار مفید و خلق کردن یه چیز جدید بکنیم.
اینکه بخوایم زیبا باشیم هیچ مشکلی نداره چون میل به زیبایی فطری و ذاتی عه و استفاده کردن یا نکردن از هر کدوم از محصولات زیبایی یه نوع انتخاب شخصیه و ما حق قضاوت نداریم. ولی چی کار میتونیم بکنیم که به بیماری زیبایی مبتلا نشیم؟
یه راهش اینه که کمتر روی زیبایی سرمایه گذاری کنیم و تمرکزمونو بذاریم روی چیزایی که پایدارن و لازم نیست از دهه ۳۰ به بعد زندگیمون برای نگه داشتنشون بجنگیم.
یه راه اینه که وقتی میخوایم از بچهای تعریف کنیم، بهش نگیم چقدر تو خوشگلی. در واقع تنها چیزی نباشه که بهش میگیم. میتونیم بگردیم دنبال خصوصیاتی ازش که توی آینه دیده نمیشه و مثلا بهش بگیم چقدر تو مهربونی. چقدر باهوشی.
یه راه دیگه اینه که بدنمون رو به شکل مجموعهای از قسمتها برای اینکه دیگران نگاهش کنن نبینیم و خودمون رو به صورت تمام و کمال ببینیم. به عنوان انسانهای کاملی که صفات ارزشمندتری از ظاهر دارن. همونطوری که عزیزانمون رو به خاطر تمام چیزی که هستن دوسشون داریم و نه به خاطر ظاهرشون، خودمون رو هم باید همونطوری دوست داشته باشیم. البته این کار، با وجود همهی تبلیغات و تصاویری که در تمام این سالها دیدیم، کار سادهای نیست. ولی نباید فراموش کنیم که ما فقط بر اساس چیزایی که تو رسانهها و شبکههای اجتماعی میبینیم تصمیمگیری نمیکنیم. خودمون میتونیم فکر کنیم. در واقع هیچکس نه کاملا تحت تاثیر محیطه و نه کاملا همه چیز تحت کنترل خودشه. چالش اصلی ما اینه که بتونیم یه تعادلی ایجاد کنیم بین این دو حالت و بتونیم تا حدی بر طبق قوانین خودمون رو زندگی کنیم و نه قانونایی که بهمون دیکته میشه.
تبلیغاتی رو به ما نشون میدن که وقتی طرف از محصولی استفاده میکنه، تو کوچه و خیابون همه براش غش و ضعف میکنن. و این حسو ایجاد میکنن که تو برای اینکه حس کنی زیبایی به تایید دیگران نیازی داری و ما تا وقتی نگاهمون به دیگران باشه، ببینیم شبیه بقیه شدیم یا نه و اینکه از طرف دیگران تایید میشیم یا نه، قرار نیست نسبت به خودمون حس خوبی داشته باشیم.
مسئله مهم اینه که بیشتر آدما اون ایراداتی که ما از خودمون زیر ذره بین پیدا کردیم رو نمیبینن و ما رو به عنوان یه مجموعه کامل در نظر میگیرن، با تمام خصوصیات فکری و اخلاقی و رفتاری. پس اگه اون تصویری که میخوایم از خودمون داشته باشیم با اون چیزی که واقعا هستیم فرق میکنه، نباید بدنمون رو تغییر بدیم، باید تصورمون از خودمون رو اصلاح کنیم. گاهی اوقات اینقدر به بدنمون صرفا به عنوان شئای که دوست داریم زیبا به نظر برسه نگاه میکنیم، که روحیاتمون عوض میشه. ممکنه بی دلیل در طول روز عصبانی باشیم یا بدخلق باشیم. این میتونه واکنش ذهنمون باشه به صرفا جسم پنداشتن بدنمون. حتی تحقیقات هم نشون دادن که خانومایی که آرایش سنگین میکنن، ویژگیهای انسانیشون کمتربه نظر میان. مثلا این که کمتر دوستانه و مهربون به نظر میرسن. از طرف دیگه خانومایی که در حد معمول آرایش می کنن، سالمتر، با اعتمادبنفس بیشتر و قابل اعتمادتر به نظر میان. البته این تحقیقات در واقع نتیجهی نگاه کالا مانند به زنانه و باید توجه کنیم که همهی ما انسانیم و نه شئ.
ولی گفتن اینکه همه زیبان هم کمکی بهمون نمیکنه و اصرار روی زیبایی رو حتی بیشتر از قبل میکنه. وقتی میگیم همه زیبان و اینو به عنوان یه ارزش عنوان میکنیم مثل اینه که بگیم ارزش هرکس به زیباییشه در حالی که همه آدما ارزشمندن فارغ از اینکه چطوری به نظر میرسن.
ما هیچوقت قرار نیست تو دنیایی زندگی کنیم که زیبایی توش اهمیتی نداره چون مغزمون اینطوری ساخته نشده. ولی میتونیم تو دنیایی زندگی کنیم که زیبایی ظاهری کمتر اهمیت داشته باشه. شاید لازم نباشه صبر کنیم تا استانداردهای زیبایی تغییر کنن، شاید لازم نباشه نحوه حرف زدنمون در موردش رو تغییر بدیم. شاید فقط کافی باشه کمتر راجع به زیبایی ظاهری صحبت کنیم.
بقیه قسمتهای پادکست پاددارو را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل اول-اپیزود پنجم (خودکشی تدریجی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل دوم-اپیزود دهم( اتانازی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل اول-اپیزود چهارم (سلامت روان)