باید چیزهایی بدونیم تا سالمتر، درستتر و بهتر زندگی کنیم.
فصل اول-اپیزود اول(معرفی)
سلام.
من آرش کلانتر دانشجوی سال آخر رشتهی داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تهران هستم و این قسمت اول پادکست پادداروئه که در تیر 99 داریم منتشرش میکنیم. امیدوارم از این پادکست خوشتون بیاد و کلی حال خوب داشته باشید و چیزهای جدید یاد بگیرید. بعد از ماجرای کرونا و تغییر در زندگی عادی همهی ما فرصتی فراهم شد و ایده قدیمی درست کردن پادکست رو با یکی از دوستان مطرح کنم و نتیجهش شد شروع کار و همین فایلی که دارید بهش گوش میکنید. برناممون اینه که هر ماه بتونیم این پادکست منتشر کنیم و کلی تجربهی خوب داشته باشیم. موضوع پادکست ما سلامت محوره. اگر به صورت حرفهای پادکست گوش میدید توصیه میکنم پادکست مارو توی سبد پادکستیتون بذارید و اطلاعاتی که استخراج میکنیم بشنوید و کلی چیز جدید یاد بگیرید که قطعا به دردتون میخوره. این موضوع هدف اصلی ماست.
ما توی این پادکست اطلاعات و اخبار که لازمه همهی مردم برای زندگی سالم و بانشاط بدونن رو در قالب داستانی براتون تعریف میکنیم. داستانی که نه تنها بازیگرانش خودمونیم بلکه درس گیرنده ش هم میتونیم خودمون باشیم. لطفا با نظرات و فیدبکی که به ما میدید مارو کمک کنبد تا بتونیم هر قسمت بهتر و باکیفیتتر در خدمتتون باشیم. فعلا صفحهی اینترنتی و سایت راهاندازی نکردیم. لطفا علی الحساب در بستر ایمیل poddarou@gmail.com باهم در ارتباط باشیم تا بعدا سایت و کانال خودمون رو داشته باشیم. بریم برای پادکست که دیر شد.
بخش اول قسمت اول پادکست اختصاص داره به موضوعی که الان همه درگیرشیم و عده ای درحال دست و پنجه نرم کردن باهاشن. بله، کرونا. میدونم همتون انقدر راجبش خوندید و شنیدید که میتونید به اندازهی کارشناس درموردش نطق خارج از دستور بکنید. اما من میخوام براتون داستان رو از زاویهی دیگهای تعریف کنم. ممکنه خیلیا که عزیز از دست ندادن نظرشون مثل من عوض شده باشه که کرونا همچینم بد نبود، از شر فلان و بیسار خلاص شدیم. حالا این فلان و بیسار میتونه برای هرکس یه چیز باشه، برای یکی دید و بازدید عید، برای یکی کار، برای یکی دانشگاه و خلاصه موضوعات مختلف یا اینکه کلی کار جدید کردیم و مهارتهای جدیدی یاد گرفتیم و به طور کلی از تهدید فرصت ساختیم ولی این طرز فکر چیزی نیست جز نوعی مکانیزم دفاعی در مقابل مشکلات که به واسطهی عادت کردن با اون خطر ایجاد میشه.
بذارید شفافتر صحبت کنیم در موردش. بدن ما به تغییرات شدید واکنش خوبی نشون نمیده و اگر میخوایم تغییر جدی هم به وجود بیاریم باید به مرور و در طول زمان باشه. برای همین بعد از مدتی مثلا زیاد این جمله رو خواهیم کرد که ای بابا کاش کرونا بود ولی این دانشگاه لعنتی نبود چون حالا بدنمون به زندگی کرونایی عادت کرده و تغییرمون به روال قبل سخت شده.
این میل به سکون رو همهی ما به نسبتهای مختلف داریم و یکی از عوامل بقای موجودات زنده به حساب میاد. یکی دیگه از مکانیسمهای دفاعی که ما ایرانیا در استفاده از اون استادیم شوخی و مزاحه. به قول یکی از دوستان، ایرانیا برای همه چی جوک میسازند از زلزله و کرونا و طارمی و سیاست و غیره گرفته تا مراودات شخصی و فامیلشون. اینا همش به خاطر مکانیزم دفاعی ما در برابر مشکلاته وقتی اختیار کار از دستمون خارجه و نمیتونیم کاری بکنیم فقط بهش میخندیم.
همه ما مکانیزم های دفاعی مختلف و شخصی تری هم داریم. برای نمونه من خودم در فشارهای عصبی سنگین میخوابم و بعد از بیدار شدن به حل مشکل میپردازم. سعی کنید مکانیزمهای دفاعی خودتون و اطرافیانتون بشناسید که در تعاملات روزانه میتونه براتون بسیار مفید باشه.
بریم سر بحث اصلیمون. کرونا شاید تلنگری باشه برای خیلیا که بگه دنیا تو قرن بیست و یک میلادی به اندازه کافی آسیب پذیر هست. میخوایم ببینیم کارکنان سه رشتهی پرمتقاضی و معروف علوم پزشکی چجوری با کرونا درگیر بودن. با دندون پزشکا شروع بکنیم که معمولا تو حلق بیمارن و به شدت در معرض انتقال ویروس کرونا. لذا بعد از مدتی مجبور شدن مطبها و کلینیک هارو تعطیل کنن و برن خونه استراحت کنن چون علایم بیماری خیلی به حیطه تخصصشون مربوط نبود در درمان هم جایگاهی نداشت.
چند تا از دوستای دندانپزشکم رفتن تو بورس و الان از تحلیل کنندههای بازار سهامن. کساییم که مشکل دهان و دندان و ارتودنسی و لمینت و انواع کارا داشتن موندن تو خماری چند ماهه تا شاید در فرصتی مناسب تر به بهداشت دهانشون رسیدگی بشه. نمونش خودم که لنگ در هوا منتظرم که ببینم کی باید برم برای چکاب.
دستهی بعدی دکترای داروسازی هستن که تو این وضعیت به عنوان گروهی بودن که همه دوست داشتن باهاشون رفاقت کنن. چرا؟ چون ایرانیا یاد گرفتن توی کمبود یک کالا با منبع اون کالا رفیق شن تا شاید زودتر از ضابطه کالای نایاب به دستشون برسه. ماسک و الکل به علت تقاضای بسیار زیاد همون روزهای اول اسفند تموم شد و همون منابع محدود باید بین جمعیت بیشمار توزیع میشد و دکترای داروسازی که مسیول فنی داروخانه بودن شده بودن عزیز همه و به جای سوالات ممنوع و غیر ممنوع در گوشی شده بودن مرجعی جورکردن ماسک و دستکش و الکل صنعتی و چون خودم کاملا در بطن ماجرا بودم براتون میگم.
دیگه هیچ کس زنگ نمیزند که فلان داروی خاص کجاست یا میتونی برام پیدا کنی. دیگه کسی زنگ نمیزد در مورد روابط زناشویی و داروها مناسب برای اون ازتون سوال بپرسه. ته همهی پیامها و تلفنها همون سه قلم اصلی بود، ماسک دستکش و الکل.
روی دیگه سکه برای دکترای داروساز فحشایی بود که باید از مردم عادی میخوردن. آقا و خانوم محترم واقعا نداشتیم. هیچی نداشتیم. واقعا نبود. حتی روزهای اول خودمونم ماسک و دستکش نداشتیم. ما که مستقیم با بیمار در تماس بودیم و همون روزهای نخست به خاطر کمبود تجهیزات سه تا از همکارامون رو از دست دادیم. همه فکر میکردن داریم و نمیدیم. خدا میدونه خودم اون روزهای قبل نوروز چقدر فحش خوردم. تلویزیونم که همش میگفت فلان میلیون ماسک و غیره توزیع شده. والله ما که ندیدیم.
یه مدت گذشت مردم فهمیدن به جز واکسن راه دیگهای برای خلاصی از این ویروس نیست. زمان این داستان مال موقعی که ماسک و محلول ضدعفونی زیاد شده و با قیمتهای مختلف در دسترس بود. حالا همونایی که قبل عید زنگ میزدن ماسکو الکل میخواستن میپرسیدن آقا این واکسن رو کی میسازین؟ ما هم تو ایران میتونیم بسازیم؟ اگر اسراییل بسازه به ایرانیا میده؟ اگه آمریکا بسازه شامل تحریم میشه یا نه؟ واقعا جواب به تک تک اینا خندهدارتر از اونیه که فکرش رو بکنید ولی ته همه مکالمات باز هم فحش میخوریم چون میفهمیدن حداقل هیجده تا بیست و چهار ماه برای ساخت واکسن زمان نیازه.
دستهی بعدی پزشکان بودند که همراه دیگر اعضای کادر درمان مشغول در بیمارستان و مراکز بهداشتی بیشترین تشکر ازشون شد و بدون اغراق حقشون هم بود و هست. به جرات میتونم بگم تا مدتها دیگه کسی از درآمد بالاشون صحبت نمیکنه چون فقط کرونا میتونست ارزش و سختی کار پزشکان و پرستاران و داروسازان و بقیه عزیزان مشغول کار رو به ما نشون بده.
نکتهی جالبی که توی ایران بود این بود که تقریبا فقط دو قشر مورد تشویق و تقدیر قرار گرفتن. پزشکان و پرستاران و این گله خیلی از همکاران دیگه در رشتههای مختلف رو به همراه داشت که زحمتشون دیده نمیشه. در کشورهای دیگه باقی کادر درمان مورد تجلیل قرار گرفته بودند اما در ایران پزشکان و پرستاران به نوعی به عنوان نماینده کل نظام سلامت معرفی شده بود.
در آخر این قسمت داستانی رو براتون میگم که توی اسپانیا اتفاق افتاد. خبرنگار از محقق پرسید کی داروی کرونا ساخته میشه؟ جواب این سوال همون تلنگری بود که کل دنیا اون حس کرد. پاسخ این بود: من توی ماه چند هزار یورو حقوق میگیرم. مسی و رونالدو چند میلیون یورو حقوق می گیرن و الان هم برای درمان کرونا پیش اونا برید! بازتاب این واقعه توی مطبوعات واقعا جالب و بامزه بود.
موضوع بعدی که میخوایم در موردش گپ بزنیم موضوع دورکاریه. تقریبا همهی ما در این چند ماه با این واژه زیاد مواجه شدیم. اصولا انجام کار در محلی غیر از محل تعیین شده برای این کار را دورکاری میگن. یعنی صرفا کار از خونه رو دورکاری نمیگن ممکنه شما داخل ماشینتون باید تلفن کارتون انجام بدین و این کار دورکاری باشه. اگر فیلم لاک با بازی تام هاردی رو ندیدید پیشنهاد میکنم ببینید. هم بسیار فیلم انگیزشی و جالبیه هم این که داستان فیلم در بستر دورکاری پیش میاد.
ولی آیا واقعا تا به حال به دورکاری دقیقتر فکر کرده بودید؟ اصلا دورکاری چیه؟ اگه میشه با دورکاری کارا رو انجام داد چه لزومی به حضور فیزیکی داریم؟ سوالای توی ذهنتون رو بیشتر نمیکنم تا از موضوع اصلی دور نشیم.
بعد از شروع کرونا که با منع کارهای اولیه اکثریتمون همراه بود و بعد از اون یه شکل بحرانی برای زندگی موضوع دورکاری پیش اومد تا هم نیروهای کار وظایفشون انجام بدن و هم بتونن از حقوق و مزایاشون استفاده کنند. کاری نداریم که خیلی از جاها هم دست به تعدیل نیرو زدند ولی به صورت کلی ما ایرانیا یه مساله و نکته رو رعایت نمیکنیم و اون مسئلیه که میگه "یکی از گامهای اصلی موفقیت اینه که فاصلهی محل زندگی تا محل کارتان نباید بیشتر از بیست دقیقه باشه" ما میخوایم به بهونهی کرونا هم که شده این موضوع رو یک بار با هم مرور بکنیم.
کدوممون این مسئله رو رعایت میکنیم؟ البته تو شهرهای کوچکتر قابل اجراتره ولی داخل کلانشهرها چی؟ چرا این موضوع رو مطرح کردیم؟ چون تا وقتی که ترجیح میدیم با ماشین شخصی تا محل کار و تحصیل بریم، مشکلات شلوغی و ترافیک و غیره رو داریم. البته با وضع حمل ونقل عمومی جای خرده گرفتن به هیچکس نیست. به جای اینکه دورکاری رو گسترش بدیم داریم باهاش مثل تهاجم فرهنگی برخورد میکنیم. بیاید از بالاتر به قضیه نگاه کنید. نظام بوروکراسی دیوان سالاری تو ایران فاجعه س. برای مثال خودم به شخصه شونزده هزار و هفتصد و دوازده عدد کپی شناسنامه و کارت ملی تحویل مراجع دولتی دادم در حالی که میتونستم از تو خونه عکسشون رو اپلود کنم. با چوب همون کاغذها میشد الان وسط شوره زار سمنان جنگل درست کرد.
نمیدونم این کپیها بعدا کجا میذارن واقعا و نمیفهمم چه ضرورتیه وقتی با یه کد ملی میشه هفت جد آباد آدم رو فهمید اینقدر کپی و غیره لازمه؟ عمق فاجعه میدونید کجاست؟ کافییه یه آشنا توی همون ارگان داشته باشی تا از زیر کولر خونتون کاراتون پیش بره و متوجه بشید اصلا نیاز به حضور فیزیکتون نیست. میخوام بگم برای ما مفهوم دورکاری جا نیفتاده. هنوزم مامان باباها تا یه کاری انجام نمیشه میگن برو حضوری دنبالش. چرا انقدر تنبل بودی تو آخه؟ تو به کی رفتی ما نمیدونیم. جالبیش اینه اونا کاراشون رو سریع تر به نتیجه میرسونن و ما که به تکنولوژی مجهزیم ازشون عقبتریم.
این کرونا یه مزیت داشت همین وادار کردن ما به پذیرش یک سری اصول قطعی و درست بود. همین آموزش مجازی خودش نوعی دورکاری برای دانشجو و استاده. تو دانشگاه ما مدتها بود صحبت راهاندازی همچین سیستمی وجود داشت. حالا کی قبول میکرد بشینه تو خونه برای دانشجو فیلم درست کنه یا مگه میشد دانشجو راضی کرد که تکالیف رو کپ نزنه و بشینه سر کلاس مجازی؟ اما الان که مجبور شدن استاد نرمافزار صداگذاری روی اسلاید رو تحلیل هم می کنه. میگه برای ارتقاش باید فلان کرد و از این حرفا. خلاصه بعضی جاها اجبار لازمه تا اصلاح صورت بگیره.
میخوایم یکی دیگه از مهمترین نمودهای دورکاری و اقبال همین امروز جامعه رو با هم مرور کنیم تا فتح بابی بشه که در قسمتهای بعد به صورت اختصاصیتر بهش بپردازیم؛ استارتاپها. فلسفه شکل گیری بیشتر استارتاپ ها برای کم کردن بوروکراسی اداری و صرفه جویی در وقت و ثروت. توی کلام آسانتر کردن انجام کارها. الان با رشد چشمگیر این حوزه کار به جایی رسیده که برای خوردن آب هم اول باید یه سرچ بکنیم ببینیم اپلیکیشن برای این کار به وجود اومده یا نه. بستر انجام این فعالیتها هم فضای مجازیه و ما در این دوران گذار محکومیم به همراه شدن با این موج مگر اینکه قید کلی فرصت و موقعیت بزنیم.
یه خورده بحثمون پراکنده شد بذارید سیر بحثمون رو مرور کنیم: از دورکاری شروع کردیم به نداشتن فرهنگش در محیط کار و درس رسیدیم. بعدش برای اهمیت فضای مجازی به عنوان بستر دورکاری مثال هایی زدیم. خب حالا ممکنه بعضیا بگید این همه حرف زدی داستان تکراری گفتی که چی؟ اینا رو همه خودمون میدونستیم جواب من بهتون اینه. تیم ما با خودش عهد بسته بدون ذکر راهکار موضوع رو مطرح نکنه البته این یه ایده س و ممکنه در اجرا مشکلات زیادی داشته باشه. من از رشته و کار خودم شروع میکنم. یعنی چی؟ یعنی منی که به عنوان دکتر داروساز توی داروخانه دارم خدمت می کنم واقعا راهی وجود نداره دستورات از خونه بزنم و بیشتر با مریضم در ارتباط باشم تا پاسخگوی سوالتون باشم؟ قطعا این کار شدنیه. فقط اول نیاز داره هممون باور کنیم اونی که توی خونه داره وظیفشو انجام میده برای اینکه توی ترافیک خودش به محل کارش نرسونده وقتش رو هدر نداده و پول مفت نمیگیره چه بسا کارش رو بهتر هم داره انجام میده.
خلاصه این که هرکسی که عرق بیشتری می ریزه پول حلال تری درنمیاره. اونی که درد و مشکل مردم رو کمتر میکنه آدم ارزشمندتریه.
نیاز دوم یه بستر مجازی اپلیکیشن برای این ارتباط مداوم و راحته که اصلا کار سختی نیست. مباحث بالا به صورت پراکنده توی آیتمهای موفقیت و مدیریت خوب اومده اگه شما هم به این مطالب و مباحث علاقه دارید و دوست دارید بیشتر در موردش بدونید. بهتون مطالعهی کتاب قانون موفقیت نوشته ناپلئون هیل رو معرفی میکنم.
پروندهی این مبحث رو نمیبندیم، تازه شروعش کردیم. سعی میکنیم تو قسمتهای بعدی پروندههای دولت الکترونیک در قالب نظام سلامت که یکی از مهم ترین برنامههاش پروندهی نظام سلامت و الکترونیکی کردن نسخ درمانیه مفصل بحث کنیم. میدونم اپیزود اول ممکنه کاستی های زیادی داشته باشه. از همین جا ازتون تشکر میکنم که اینها رو تحمل کردید. نظراتتون، ایدههاتون و کمکهای معنویتون رو به ما به آدرس ایمیل poddarou@gmail.com بفرستید و حتی ما رو توی تولید محتوا کمک کنید.
خدانگهدار.
بقیه قسمتهای پادکست پاددارو را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل اول-اپیزود پنجم (خودکشی تدریجی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل دوم-اپیزود دهم( اتانازی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل اول-اپیزود هشتم (بیاید در موردش حرف بزنیم)