باید چیزهایی بدونیم تا سالمتر، درستتر و بهتر زندگی کنیم.
فصل سوم-اپیزود دوم (میسوفونیا)
قلبم با شدت شروع به تپیدن میکنه و میزنم زیر گریه یا اونقدر عصبی میشم و حالم بد میشه که انگار قراره بمیرم.
این احساسات رو از وقتی بچه بودم با شنیدن یه سری صداهای خاص تجربه میکردم.
یه بار وقتی بچه بودم، با مامانم از مدرسه که میومدم خونه، مامانم صدای رادیو رو زیاد کرد و زد زیر آواز و من اینقدر عصبی شدم که فقط جیغ می زدم و گریه میکردم.
وقتی این اتفاقا هی تکرار میشد، حتی فکر میکردم که دارم دیوونه میشم و هیچ کس نمیدونست که چه اتفاقاتی داره برام میفته.
سلام من آرش کلانتر هستم؛ دکتر داروساز از دانشگاه علوم پزشکی تهران و این قسمت دوم از فصل سوم پادکست پادداروعه.
برای دوستانی که تازه به ما ملحق شدن لازمه بگم که تو فصل جدید پاددارو، میخوایم سراغ پژوهشهایی بریم که در نوع خودشون کم نظیرن و باعث میشن چیزایی رو یاد بگیریم که شاید کمتر راجعبشون مطلبی شنیده باشیم.
تو این اپیزود پاددارو هم سراغ اختلال نسبتا ناشناختهای رفتیم که خیلی از ماها ممکنه درگیرش باشیم اما ندونیم.
افرادی که با شنیدن صداهای به خصوصی، به شدت اذیت میشن و خشم و ناراحتی و نفرت شدیدی رو حس میکنن، اختلالی به اسم میسوفونیا دارن که اون صداها براشون مثل یک محرک قوی عمل میکنه و باعث بروز واکنشهای شدید از طرفشون میشه.
این صداها معمولا توسط افراد دیگهای که تو محیط حضور دارن به وجود میان و صداهایی هستن که از نظر بقیه کاملا عادی و معمولی هستن و فقط کسایی که میسوفونیا دارن بهشون واکنش نشون میدن.
مثل صدای جویدن، مکیدن، قورت دادن، صاف کردن گلو، تایپ کردن و حتی نفس کشیدن.
این صداها برای این افراد باعث پاسخهای ستیز یا گریز میشن یعنی اینقدر تحریک میشن و احساس خشم میکنن که حس میکنن یا باید بمونن و خشمشون رو همونجا خالی کنن یا باید از مکانی که این صداها رو داره دور بشن و فرار کنن.
میسوفونیا، برخی افراد رو بیشتر تحت تاثیر قرار میده و همین مورد میتونه باعث ایزوله شدنشون بشه. چون دنبال اجتناب از این صداها هستن و ممکنه خودشون رو از بقیه جدا کنن.
این افراد احساس شرمندگی هم میکنن چون حس میکنن که عجیب غریبان و مشکلشون فقط تو ذهنشونه و حتی گاهی این موضوع رو از پزشک خودشون هم مخفی میکنن.
البته تو خیلی از موارد حتی وقتی مشکلشون رو با پزشکشون در میون میذارن بازم فایدهای نداره چون خیلی از اعضای کادر درمان هم این اختلال رو نمیشناسن و بهش آگاه نیستن و برای همین نمیتونن تشخیصش بدن.
دلیلشم اینه که تو هیچ کتاب مرجعی حتی تو Dsm5 که مرجع تشخیص بیماریها و اختلالات روانه هم هیچ صحبتی درمورد میسوفونیا نشده و این طبیعیه که وقتی فرد مبتلا، علائمش رو برای پزشکش توضیح بده، پزشک نتونه این اختلال رو تشخیص بده.
ولی با این حال میسوفونیا یک اختلال کاملا واقعیه که معمولا از دوران نوجوونی و بیشتر توی خانمها بروز پیدا میکنه و میتونه به شدت روابط اجتماعی و عملکردی آدمها رو تحت تاثیر قرار بده.
میسوفونیا یعنی "نفرت از صداها" که البته این تعریف دقیقی نیست چون اولا این عبارت یه عبارت کلیه و ماهیت حقیقی میسوفونیا که نوعی حساسیت انتخابیه رو درست نشون نمیده. در ضمن نکته مهمی که وجود داره اینه که اغلب مردم از بعضی از صداها، مثل صدای جویدن غذا یا فین کردن خوششون نمیاد اما تفاوتی که میسوفونیا داره اینه که افرادی که این اختلال رو دارن، علاوه بر دوست نداشتن این صداها، با شنیدنشون، احساس خشم و نفرت شدید پیدا میکنن(با صدای بلند) پس تفاوت تو واکنشیه که افراد به صداها نشون میدن، نه صرفا دوست داشتن یا نداشتن صدا.
این مسئله تا جایی پیش میره که گاهی این افراد حتی با دیدن کسی که داره غذا میخوره یا مثلا کسی که عادت داره موقع صحبت یک حرکتی رو تکرار کنه آشفته میشن.
علاوه بر صدا گاهی بعضی بوهای خاص هم باعث نشون دادن همچین واکنشی میشه و این مسئله اصلا ربطی به خوب یا بد بودن بو نداره. مثل بوی یه نوع غذا، صابون یا حتی عطری که برای بیشتر آدما خوشاینده.
اولین بار تو سال ۲۰۰۱، نوروفیزیولوژیستی به اسم پاوِل جَستِرباف، توی مقالهای به نشونههایی از نوعی اختلال که باعث افزایش حساسیت به صداها میشه، اشاره کرد و با اینکه حدود ۲۰ سال از اون زمان گذشته، میسوفونیا همچنان در هالهای از ابهام باقی مونده.
اما با این حال گروهی از پژوهشگرا، یکی از کاملترین تحقیقات رو در راستای پیدا کردن مکانیسمهای نوروبیولوژیکال میسوفونیا انجام دادند تا بتونن این اختلال رو به عنوان اختلالی متمایز از سایر اختلالهای شناخته شده، معرفی کنن.
این تحقیق تو مرکز روانپزشکی دانشگاه UMC آمستردام انجام شد. این دانشگاه سابقهای طولانی در زمینه تحقیقات میسوفونیا داره.
تو این تحقیق، ۲۵ نفر بیمار میسوفونیایی رو توسط سه روانپزشک حاذق انتخاب کردن و ۲۵ نفر هم از افراد سالم که هیچ نوع علائم میسوفونیک نداشتن رو به عنوان گروه شاهد انتخاب کردن.
علاوه بر این، برای اینکه مطمئن بشن که واکنشی که این افراد به صداهای مختلف نشون میدن، به خاطر وجود یه اختلال پیش زمینهای یا مصرف دارو یا مواد خاصی نیست، افراد انتخاب شده رو از نظر مصرف دارو، مواد مخدر و الکل و وجود اختلالات سایکوتیک، افسردگی، اضطراب، اوتیسم، اختلالات شنوایی و صرع بررسی کردن و کسایی که حداقل یکی از این مشکلات رو داشتن رو از دایره تحقیقات خودشون حذف کردن تا نتایج بینقصتری رو ارائه کنن.
در نهایت با انتخاب و حذف کردن افراد ۲۱نفر بیمار میسوفونیایی و ۲۳ نفر از افراد سالم برای ورود به این آزمون گروهی باقی موندن.
تو این آزمایش برای هر دو گروه، سه نوع ویدیو کلیپ صدا دار پخش شد. نوع اول از این ویدیو کلیپها، ویدیو کلیپهای محرک میسوفونیا بودن.
مثلا یکی از این ویدیوها، فردی رو نشون میداد که با صدای بلند، هویج یا گریپ فروت میخورد، یکی دیگه از کلیپا، کسی رو نشون میداد که با صدای بلند تایپ میکرد، یا با صدای بلند نفس میکشید.
نوع دوم از این ویدیو کلیپها، ویدیو کلیپهای زننده بودن، مثل صحنههای خشونت آمیز از فیلمهای سینمایی خشن و نوع سوم، ویدیو کلیپهای خنثی بودن مثل کسی که کارهای بی صدایی مثل مثل کتاب خوندن، نوشتن و مدیتیشن انجام میده.
همزمان با پخش این ویدیو کلیپها، شرکتکنندههای پژوهش تحت نظر بودن و تغییرات ایجاد شده توی مغز و بدنشون با دقت اندازهگیری میشد.
برای اینکه بفهمن تو مغز شرکتکنندهها با شنیدن صداهای محرک، دقیقا چه اتفاقی میفته، ازشون FMRI میگرفتن.
FMRIیه نوع تکنیک تصویر برداری از مغزه که بر اساس تغییرات جریان خون تو قسمتهای مختلف مغز، میزان فعالیت مغز رو اندازهگیری میکنه.
در واقع زمانی که جریان خون تو قسمتی از مغز بیشتر میشه نشوندهنده اینه که فعالیت نورونی تو اون قسمت بیشتر شده پس بر این اساس قسمتهای فعال مغز قابل شناسایی میشن.
از شرکتکنندهها، نوار قلب هم گرفته شد تا تغییرات فیزیولوژیکشون رو هم بررسی کنن و آخرشم با پرسشنامههایی که در اختیارشون قرار دادن، تغییرات احساسیشون رو در حین آزمایش هم بررسی کردن.
نتایج این تحقیق نشون داد که ویدیو کلیپهای نوع اول که محرک میسوفونیا بودن، باعث بوجود اومدن خشم، نفرت و ناراحتی و برانگیختگی فیزیولوژیکال و یه سری فعالیتهای غیر معمول تو بخشهایی از مغز بیماران میسوفونیایی شدن. تو بخشهایی که تعیین کننده میزان اهمیت محرکهای محیطی و دادن پاسخ مناسب به اونان.
درواقع اینطور نیست که مغز ما به همه محرکها واکنش نشون بده و چون منابع محدودی داره، طوری تکامل پیدا کرده که فقط به محرکهایی که ارزش توجه دارن واکنش نشون بده. مثل محرکهای تهدیدکننده.
نتیجه آزمایش وقتی جالبتر شد که پژوهشگرای این آزمایش دیدن افرادی که میسوفونیا دارن واکنش شدیدتری نسبت به افراد عادی به ویدیو کلیپهای خشن یا خنثی نشون ندادن و به طور خاص فقط به صداها و تصویرهای محرک میسوفونیا واکنش شدیدی داشتن.
در واقع شاید علائمی که بیماران میسوفونیایی در مواجهه با صداهای میسوفونیک نشون میدن به دو دلیل برانگیختگی فیزیولوژیک فرد و چند برابر شدن فعالیتهای این قسمتای مغز در مواجهه با تکرار این صداها باشه.
انگار که توجه مغز به این صداها بیشتر شده و بدن رو در حالت آماده باش یا همون ستیز یا گریز قرار میده.
با اینکه کسایی که میسوفونیا داشتن، بعد از آزمایش خصوصیتهای شخصیتی خشمگین رو نشون دادن اما قبل از آزمایش میزان خشمشون بیشتر از گروه کنترل نبود و این نشون میداد که این صداهای میسوفونیک هستن که اینجور احساسات رو بر میانگیزن و باعث خشم، نفرت و ناراحتی میشن.
چیز دیگهای که متوجه شدن این بود که نوع ناراحتیای که این افراد با شنیدن اینجور صداها حس میکنن، بیشتر به ناامیدی شباهت داره. احتمالا حس ناامیدی از اینکه برای متوقف کردن این صداها و واکنشهای ناخواستهای که بهشون نشون میدن، کاری از دستشون برنمیاد.
یکی دیگه از نتایج جالبی که بهش رسیدن این بود که این افراد صداهای میسوفونیک رو از لحاظ اخلاقی، غیر قابل پذیرش میدونن و احساس میکنن که دارن مورد آزار و اذیت قرار میگیرن. با اینکه غذا خوردن یا نفس کشیدن فرد مقابل قطعا با منظور آزار و اذیت نیست. اما مغز بیماران میسوفونیایی اون رو یک جور آزار تلقی میکنه و دلیل خشم به وجود اومده هم شاید همین حس آزار دیدنه. نکته جالبی هم که وجود داره اینه که اون قسمتهای تحریک شده مغز، همون قسمتهایی هستن که مسئول ارزیابی اخلاقی محرکها هم هستن.
تو مطالعات قبلی که روشهای مختلف تحریک خشم افراد رو با هم مقایسه کردن، نشون داده شد محرکهایی که در اونها تماس شخصی وجود داره، مثل مصاحبهای که باعث آزار و اذیت فرد شده، هم باعث خشم خودآگاه فرد میشه و هم بدنش تغییراتی مثل افزایش ضربان قلب نشون میده. دقیقا مثل همین اتفاقی که تو این آزمایش افتاد.
محققین این آزمایش با همین مقایسه به این نتیجه رسیدن، کسی که میسوفونیا داره؛ (با تاکید)در این حد اذیت میشه که انگار صداهایی که میشنوه یا تصاویری که میبینه، نوعی حملهی شخصیه.
تو این آزمایش متوجه شدن قسمت دیگهای از مغز هم تحریک میشه که این قسمت به ما اجازه میده به صورت انتخابی به صداها واکنش نشون بدیم. به یه بیان دیگه به طور خاص مسئول پردازش صداهاییه که از لحاظ احساسی ارزشمند ان و باعث بروز احساسات مختلفی در ما میشن و اصلا شاید واکنشهای شدیدی که بیمارا نشون میدن، بخاطر بیش از حد حساس بودن همین قسمت باشه.
ولی چیزی که باعث شگفتی این تحقیق شد این بود که فعالیت قسمت آمیگدال مغز تفاوت خاصی تو دو گروه مورد مطالعه نداشت.
افرادی که در این زمینه مطالعه داشتن، میدونن آمیگدال بطور خاص تو پردازش(با حالت ترسناک) ترس نقش آفرینی میکنه و مطالعات انجام شده قبلی نشون داده که آمیگدال تو ۶۰ درصد تحقیقاتی که احساس ترس رو ارزیابی کردن، فعال شده. در حالی که میزان فعال شدن آمیگدال تو تحقیقاتی که احساسات خشم و ناراحتی رو ارزیابی کردن، فقط ۲۰ درصد بوده.
احساسات غالب میسوفونیا هم همون خشم و نفرت و ناراحتیه پس عدم فعالیت آمیگدال منطقی به نظر میرسه.
با توجه به این موضوع، متوجه میشیم که ترس و اضطراب حس اصلی میسوفونیا نیست، هر چند ممکنه فرد با پیش فرضی که از شنیدن صداهای میسوفونیک داره قبل از ورود به جایی که این صداها وجود داره دچار اضطراب بشه.
نکته بسیار جالب دیگهای که از این تحقیق به دست اومد این بود که تو افراد سالم، قسمتهایی از مغز که مسئول تشخیص بدن انسان و به طور خاص چهره افراده، فعال شده اما در افراد میسوفونیایی این قسمتها تحریک نشدن پس شاید بشه گفت مغزشون، بین صداهای انسانی و غیر انسانی، نمیتونه تمایزی قائل بشه و شاید برای همین باشه که پاسخ ستیز و گریز شون فعال میشه.
بهتره فراموش نکنیم که در این آزمایش هم محدودیت هایی وجود داشته.
مثل اینکه هر فردی که مبتلا به میسوفونیاست ممکنه با شنیدن صداهای به خصوصی این واکنشها رو نشون بده ولی ویدیوکلیپهایی که توی این آزمایش استفاده شد ثابت بودن تا بشه واکنش افراد مختلف حاضر تو آزمایش رو با هم مقایسه کرد و امکان این وجود نداشت که صداهایی که توی هر فرد باعث بروز شدیدترین واکنشها میشه رو پخش کرد.
یا مثلا اینکه احتمالا بعضی از افراد که میسوفونیای شدیدی دارن، حتی حاضر به شرکت تو این آزمایش نشدن، در نتیجه گروهی که انتخاب شدن ممکنه نمایندهی انواع افراد مبتلا به این اختلال نباشن.
خب حالا بریم علتهای میسوفونیا رو بررسی کنیم. البته همین اول بگم که علت دقیقش هنوز مشخص نشده.
اما خب برای مثال، اسکن مغز این افراد نشون میده که میزان میلین سلولهای عصبیشون، بیشتر از آدمای عادیه. میلین یه غلاف عایق دور سلولهای عصبیه و باعث میشه انتقال پیامهای عصبی سریعتر انجام بشه.
اما محققا هنوز نمیدونن که این زیاد شدن میلین، دلیل میسوفونیاست یا میسوفونیا دلیل زیاد شدن میلینه.
به جز این مورد، نتیجه دیگهای که به دست اومد این بود که: میسوفونیا تو افرادی که اختلالات وسواسی و یا اختلالات اضطرابی دارن بیشتر دیده میشه اما برای تعمیم ارتباط بین اختلالات وسواسی و اضطراب با میزوفونیا نیاز به مطالعات بیشتره.
علاوه بر این، متوجه شدن که وقتی مشخص میشه کسی میسوفونیا داره، احتمال اینکه افراد دیگهای هم توی خانوادهش مبتلا به این اختلال باشن، بالاست و به خاطر همین حدس زده میشه که در بروز این اختلال ژنتیک هم موثر باشه.
توضیح بعدی میتونه این باشه که بعضی تحقیقات نشون دادن تو افراد مبتلا به میسوفونیا، قسمتهایی از مغز که مسئول پردازش احساساته، ارتباطات قویای داره با کورتکس شنوایی، که مسئول پردازش صداهاست و شاید همین ارتباط قوی باعث این اختلال میشه.
یکی دیگه از علتهایی که برای میسوفونیا مطرحه، وجود همزمان اختلال تینیتوس یا همون وزوز گوشه. این اختلال باعث میشه فرد صداهایی که وجود خارجی ندارن رو داخل گوشش بشنوه و محققا متوجه شدن کسایی که این اختلال رو دارن، ریسک بالاتری برای ابتلا به میسوفونیا دارن.
برای درمان میسوفونیا راه خاصی وجود نداره اما راهکارهایی وجود داره که میشه تا حدی کنترلش کرد.
- مثلا یکی از راهکارها اینه که بیایم از استراتژیهای درمانی وزوز گوش استفاده بکنیم. یکی از این استراتژیها "retraining therapy" یا "آموزش مجدد درمانی"ه که یه استراتژی درمانی برای پذیرش و تحمل این صداهاست.
- راه درمانی دیگه مراجعه به کادر درمان متخصص در زمینه سلامت روان و دریافت مشاوره و تراپیه. در واقع از این طریق، برای فردی که مبتلا به میسوفونیاست محیطی فراهم میشه که خیلی راحت در مورد این اختلال و فوران احساساتی که تجربه میکنه صحبت کنه و فرد مشاور یا روان درمانگر بهش کمک میکنه که چطوری با این اختلال و اثراتی که روش میذاره کنار بیاد.
- یکی از راهکارهای موثر ، رفتار درمانی شناختیه. (CBT)
Cognitive-behavioral therapy یا رفتار درمانی شناختی یه نوع درمان روانشناختیه که تو بهبود خیلی از اختلالات روان مثل افسردگی و اختلالات اضطراب و اعتیاد موثر و کمک کنندهست.
این درمان به صورت گفتگویی و بسیار ساختارمنده و روان درمانگر به مراجعه کنندهش کمک میکنه که به احساسات و افکار منفی خودش آگاه بشه و موقعیت های چالش برانگیزی که براش پیش میاد رو به وضوح ببینه و موثرتر بهشون واکنش نشون بده. درحقیقت واکنش های ناخواستهی خودش رو تحت کنترل قرار بده.
تو این نوع درمان یکی از صداهای میسوفونیایی که باعث بروز واکنش های ستیز و گریز میشه رو، با چیزی که باعث بروز احساسات مثبت و خوشایند در ما میشه، مرتبط میکنن مثلا صدا رو با عکس مورد علاقه یا آهنگ مورد علاقه فرد ترکیب میکنن که در نهایت باعث میشه واکنشهای منفیای که در مقابل این صداها به وجود میان کاهش پیدا کنن یا حتی بطور کامل حذف نشن. - علاوه بر این صحبت کردن با اعضای خانواده و دوستان، در مورد احساساتی که در مواجهه با صداها تجربه میشه هم میتونه به فرد کمک کنه. در واقع بهتره این افراد به آدمایی که بهشون نزدیکن شرایطشون رو توضیح بدن و بگن که خشمی که بروز میدن دست خودشون نیست و اینطوری از فشار روانیای که تجربه میکنن کم میشه.
- و در نهایت با تغییر در سبک زندگی روزمره و یادگیری یه سری تکنیکهای آرامش بخش میتونن راحتتر با این اختلال زندگی کرد.
- مثلا میشه از گوشیهای صدا گیر و دستگاه های ایجاد کننده نویز سفید استفاده کرد.
- این دستگاهها صداهایی مثل صدای ریزش آب از آبشار یا صدای وزش باد و صداهایی که بیشتر فضای طبیعت رو تداعی میکنن مثل صدای بارون ایجاد میکنن که باعث میشه صداهای آزار دهنده کمتر به گوش برسه.
- پرت کردن حواس با گوش دادن به موزیک و یادگیری تکنیکهای کنترل استرس هم میتونه کمک بزرگی باشه.
- همچنین میشه خیلی مودبانه از افراد نزدیک خواسته شه که کمتر این صداها رو تولید کنن.
- ترک کردن محلی که صداهای میسوفونیایی در اون وجود داره هم به عنوان آخرین راه چاره، میتونه تکنیک موثری باشه.
اگه شما دچار این اختلال نباشید به احتمال زیاد کلی تعجب میکنید که چطوری صداهای عادی باعث چنین واکنش های شدیدی تو افراد مبتلا به میسوفونیا میشه. عزیزانی که خودشون یا یکی از نزدیکانشون میسوفونیا دارن کاملا میدونن که توضیح میسوفونیا چقدر برای بقیه تعجب برانگیزه و در اکثر موارد با این واکنش مواجه میشن که عه! منم دارم. ولی اصلا اونا نمیدونن میسوفونیا چقدر میتونه برای یک شخص اذیت کننده باشه و صرفا یه مور مور شدن ساده با صدای گچ روی تخته نیست.
برای درک بهتر این موضوع چشم هاتونو ببندین و صداهایی رو تصور کنین که شدیدا ازشون نفرت دارید مثل صدای کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه، صدای گریه شدید نوزاد یا صدای دزدگیر ماشین.
حالا تصور کنین احساسی که از شنیدن این صداهای محرک تجربه کردین رو افراد میسوفونیایی تو هر لحظه با صداهای معمولیتر مثل نفس کشیدن تجربه میکنن و چقدر تکرار مکرر این احساس آزار دهنده، اذیت کننده و خسته کننده است.
احتمالا خیلی از شما قبل از شنیدن این اپیزود آشنایی چندانی با میسوفونیا نداشتین و الان که با این اختلال آشنا شدین اگر علائمی ازش رو در اطرافیانتون ببینین خیلی بیشتر اونها رو درک کنین و مراعاتشون رو بکنید. یا اینکه شاید حتی خود شما علائمی از میسوفونیا رو با شنیدن صداهایی که اول اپیزود پخش شد نشون دادین.
اگر جزو این دسته هستید و شما هم واکنش های ناراحت کنندهای رو با شنیدن این صداها تجربه میکنین بدونین که تنها نیستین و خیلیای دیگه تو این تجربه شریک شما هستن.
مهم نیست که اطرافیانتون شما رو درک میکنن یا نه. چیزی که مهمه اینه که میسوفونیا یک اختلال واقعیه و مغز شما واقعا متفاوت از بقیه آدما به صداهای مختلف واکنش نشون میده و این حق شماست که احساساتتون شنیده بشه، درک بشین و کمک های لازم برای کنار اومدن و کنترل کردن این شرایط رو دریافت کنین.
امیدوارم از شنیدن این قسمت لذت برده باشید؛ اگر اینطور بود پادکست پاددارو رو به دوستان و نزدیکانتون معرفی کنید و اگر خواستید به صورت داوطلبانه میتونید ما رو از لینکی که در کپشن قرارداده شده حمایت کنید.
متن این قسمت پاددارو از مریم انوری و تدوین از امیررضا نصرتی بود. همچنین میخوام از فاطمه نوری عزیز برای زحماتش تشکر کنم.
ما میخوایم سالم باشید
بقیه قسمتهای پادکست پاددارو را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل اول-اپیزود پنجم (خودکشی تدریجی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل دوم-اپیزود یازدهم(فراموشم نکن)
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل دوم-اپیزود دهم( اتانازی)