فصل دوم-اپیزود چهارم(کد نورنبرگ)


سلام من آرش کلانتر هستم؛ دکتر داروساز از دانشگاه علوم پزشکی تهران و این قسمت چهارم از فصل دوم پادکست پادداروعه. در این قسمت از پاددارو می‌خوام براتون از یکی از فجیع ترین وقایع بشری حرف بزنم.

اگر کنار دستتون کسی نشسته که روحیه بیش از حد لطیفی داره یا مثلا کسی زیر 12 ساله توصیه میکنم این قسمت رو گوش ندید.




جنگ جهانی دوم در بین قدرتهای بزرگ دنیا یعنی اتحاد نظامی متفقین و متحدین از سال 1939 شروع شد و تا سال 1945 به طول انجامید.

این جنگ با حدود 70 تا 85 میلیون نفر کشته یعنی چیزی حدود 3 درصد جمعیت جهان در اون زمان، مرگ آورترین جنگ در طول تاریخ بشریت بود!

ولی همه‌ی این افراد بر اثر جنگ جون خودشون رو از دست ندادن، دلایل دیگه ای هم وجود داشت، دلایلی که احتمالا بعد از شنیدن این اپیزود، شما هم تو دلتون میگین کاش همشون قربانی جنگ میشدن.

بعد از جنگ جهانی دوم، متفقین دادگاهی رو در شهر نورنبرگ آلمان برگزار کردن که به دادگاه نورنبرگ مشهور شد. این دادگاه یه دادرسی نظامی برای رهبران آلمان نازی که در جنایت های جنگی نقش داشتن، بود. دادگاه نورنبرگ رو جزو بزرگترین دادرسی‌های تاریخ به شمار میارن که از 20 نوامبر ۱۹۴۵ تا ۱ اکتبر 1946 به طول انجامید و سرنوشت 24 جنایتکار بزرگ این دادگاه اگثرا خودکشی بود. از آدولف هیتلر گرفته تا هاینریش مولر، بلند پایه ترین مقام نازی که هنوز هم نمیدونن چجوری ناپدید شد!

کیفر خواست های اصلی این دادگاه شامل جنایت های جنگی، جنایت علیه بشریت و جنایت علیه انسانیت بود، حتی این دادگاه برای اولین بار در طول تاریخ، جنایت نسل کشی رو به همراه داشت!

مارتین بورمن، یوزف گوبلز، هاینریش هیملر، راینهارت هِیدریش، یوزف تِربوفن، آدولف آیشمن از دیگر سزشناسانی بودن که توی دادگاه نورنبرگ به جنایاتشون رسیدگی شد.

اگر از موضوعمون دور نمی‌شدیم می‌تونستیم روزها در مورد داستان تک تک این آدم‌ها صحبت کنیم.

در 28 ژانویه 1946 نخستین بازمانده اردوگاه مرگ اعتراف عجیبی کرد.

اردوگاه های مرگ، اردوگاه های آلمان نازی بودن که در طول جنگ جهانی دوم، با هدف کشتار سیستماتیک میلیون‌ها تن با گاز و کار شدید تحت گرسنگی ساخته شده بودند. این اردوگاه ها راه حل نهایی نازی ها برای نسل کشی یهودی‌ها بودن.

در مجموع 7 اردوگاه مرگ رو شناسایی کردن که اکثرشون در خاک آلمان بودن، در مجموع چیزی حدود 4 میلیون نفر در این اردوگاه ها قربانی شدن. 4میلیون نفر میشه تقریبا اندازه جمعیت کشور کویت یا مثلا 2.5 برابر جمعیت بحرین یا حتی یه میلیون نفر بیشتر از جمعیت 3 میلیونی کشور ارمنستان.

حالا داستان این اردوگاه‌های مرگ میدونین چیه؟

یه روزی، هانریش هیملر، یکی از فرماندهان ارشد حزب نازی، در حال بازدید از یک تیرباران جمعی بوده، بهش میگن سربازانی که این کشتارهای جمعی رو انجام میدن، دچار آسیب روانی میشن، دیوونه میشن یا خودکشی میکنن! پس اومدن روش های متفاوتی رو برای مرگ آسان آزمایش کردن.

اول از همه در اردوگاه بلزک70 هزارنفر رو با سیلندرهای کربن مونوکسید از بین بردن، ولی خب به نظرشون روش گرونی بود! کربن مونوکسید همون گازه اس که بر اثر سوخت ناقص بخاری‌ها جون بعضی هموطنامون رو میگیره! حالا من نمیدونم چجوری گرون در میومده!

از اینجا به بعد اسامی زیادی وجود داره که شاید من تلفظ خیلی دقیقی به کار نبرم، پیشاپیش عذر میخوام:

کرت گرستینگ در خاطراتش درباره اردوگاه مرگ بلزک، زمانی که 45 قطار شامل 6700 یهودی عریان به این اردوگاه رسیدن، اینطور میگه:

هکنهولت بشدت تلاش می‌کند تا موتور را راه بیندازد؛ ولی نتیجه‌ای ندارد. کاپیتان ورث جلو می آید. می‌بینم که ترسیده‌است، چون من در این مصیبت حاضر هستم، بله، همه چیز را می‌بینم و صبر می‌کنم. کرونومتر من همه چیز را نشان می‌داد، ۵۰دقیقه، ۷۰ دقیقه و موتور کار نمی‌کند. مردم بیهوده داخل اتاقک‌های گاز منتظرند.

تو رو خدا ببین چجوری روایت شده داستان؛ بیهوده منتظر موندن!!!!! معنیش اینه که اکر موتور کار میکرد و میمردن بیهوده نبود!

پروفسور فننستیل به پنجره‌ای روی در چوبی زل زده و درحالیکه صدای گریه مردم را می‌شنود، می‌گوید "گویی داخل یک کنیسه اند". کاپیتان ورث با خشم، ۱۲–۱۳ بار به صورت کمک اوکراینی اش، هکنهالت، سیلی می‌زند. بعد از ۲ساعت و ۴۹دقیقه ، موتور به کار می‌افتد. تا آن لحظه، مردمی که در آن 4 اتاقک محبوس بودند، هنوز زنده بودند، ۲۵دقیقه دیگر می‌گذرد. خیلی‌ها تاالان مرده‌اند. این را می‌توان از میان پنجره کوچک دید، چون یک لامپ هر چند وقت یکبار ، چند دقیقه داخل اتاقک را روشن می‌کند. بعد از ۲۸دقیقه، فقط چند نفر هنوز زنده‌اند. بالاخره، بعد از ۳۲دقیقه، همه مرده‌اند… بعد دندان پزشکان دندان‌های طلا را از جنازه‌ها خارج می‌کنند. در میانه آن‌ها کاپیتان ورث ایستاده‌است. یک قوطی بزرگ از دندان را نشانم می‌دهد و می‌گوید: "ببین سنگینی طلا را! برای همین دیروز و روز قبلش است. باورت نمی‌شود هر روز چه چیزهایی پیدا می‌کنیم -دلار، الماس، طلا. خودت بیشتر خواهی دید!"


بعد از اون در هر اردوگاه روش جدیدی رو امتحان کردن تا ببینن کدوم از همه سریعتر و کارآمدتره!

بالاخره یکی از معاونان یه پیشنهادی داد:

در اردوگاه مرگ آشویتس که در خاک لهستان اشغال شده بود، لباس های اسرای شوروی رو آغشته کردن به ماده ای به نام سیکلون ب یا زیکلون ب)این ماده نوعی گاز کُشنده اس که از از سم سیانور مشتق میشد ) مشاهده کردن اسرا بعد از مدتی خفه میشن و میمیرن ار اونجا به بعد از این گاز در اتاق های گاز معروف استفاده میکردن و بعد از مردن اسرا، جنازه هاشون رو داخل کوره های آدم سوزی مینداختن تا هیچ اثری از هیچکس باقی نمونه.

حالا میدونید جالب چیه؟ این آزمایش شیمیایی رو با توصیه شرکت سازنده این بلورهای زیکلون ب یعنی آی جی فاربن، انجام دادن؛ IG Farben، شرکت صنایع داروسازی آلمانی بود که در سال 1925 تاسیس شده بود و بعد جنگ توی سال 1952 منحل شد.


در کنار اردوگاه‌های مرگ، اردوگاه کار اجباری هم ساخته بودن، به قول خودشون برای پاکسازی مفید! در این اردوگاه ها از یهودیان، کولی ها، اسلاوها، معلولان ذهنی و همجنسگرایان تا جایی که میتونستن کار می‌کشیدن و وقتی دیگه به درد کارهای سخت نمی‌خوردن اونا رو حذف می‌کردن.

در اردوگاه‌های مرگ، تنها فاجعه تلاش برای آسانتر کشتن آدمها نبود.

در دادگاه نورنبرگ، پزشکان و محققان به بی رحمانه ترین و وحشتناک ترین آزمایش های انسانی اعتراف کردن. آزمایش هایی که در همین اردوگاه‌های مرگ بر روی زندانی ها انجام می‌شد.

نازی ها زندانیان رو مجبور به شرکت در این آزمایشها میکردن. سرانجام همه شون هم یا مرگ بود، یا معلولیت دائمی یا آسیب روانی شدید.

هدف این آزمایشها چی بود؟

پیدا کردن راهی برای قویتر کردن سربازا، پیدا کردن عامل کشنده آسونتر، پیدا کردن راهی برای بهبود سریعتر سربازهای مجروح.


بین سال‌های 1943 تا 1945، آزمایشاتی در کمپ‌های زندانیان ناتزویلر و ساشنهاوزن انجام شد که در آن عوامل و اثرات همه گیری بیماری زردی مورد بررسی قرار گرفت. عامل این بیماری به قربانیان تزریق شده سپس شرایط آنان در طول دوران طولانی رنج ناشی از بیماری مورد مطالعه قرار می‌گرفت. زردی که با نام هپاتیت نوع A نیز شناخته می‌شه هنوز در بسیاری از نقاط جهان شایعه.

آلودگی به عامل بیماری هپاتیت A می‌تونه به درد شکمی، تب و دل پیچه و اسهال شدید منتهی بشه. اکثریت قربانیان این آزمایش‌ها در دو کمپ مذکور لهستانی بودند و بسیاری از آن‌ها در نتیجه این آزمایشات جون خودشون رو از دست دادن در حالی که دیگران درد‌هایی طاقت فرسا را تحمل کرده، اما زنده ماندند. تنها یک مورد اتهام در مورد این آزمایشات در دادگاه نورنبرگ به محکومیت منجر شد. دکتر کارل برانت رییس برنامه بیهوشی نازی‌ها به خاطر انجام این آزمایش‌ها محکوم گردید.

دوقلوهای همسان برای نازی ها خیلی با ارزش بودن، اون ها رو همزمان میکشتن و اندامهاشون رو میفرستادن به مراکز تحقیقاتی برای بررسی بیشتر. حدود 1500 نفر در این آزمایش حضور داشتند که تنها 200 نفرشون جون سالم به در بردن. یکی از هولناک ترین وقایع این آزمایش، دوتا جوون ورزشکار مجارستانی بودن، پس از هفته‌ها معاینه و بررسی دقیق، اونهارو را به زور وارد خمره‌های پر از آب داغ کردن تا بیهوش شدند. بعد مو‌های سرشون کندن و مو‌های بدنشون رو به طور کامل زدن. در طی یکماه اعضای ماه اعضای بدنشون رو یکی یکی جدا کردن و فرستادن برای تحقیق.

نکته جالبترش میدونین چیه؟ تمام این آزمایش از اول تا اخرش فیلمبرداری می‌شد، بدون از دست دادن حتی یک دقیقه.

تو این آزمایشها، برای اینکه همه چی رو کامل تحت کنترل داشته باشن و هر دو نفر تو شرایط یکسانی باشن، دوقلوها رو به هم میدوختن و اگر به هر دلیلی یکیشون از بین می رفت، نفر دوم هم بلافاصله باید کشته میشد.

من حتی از تصور این صحنه‌ها حالت تهوع می‌گیرم.


کامینسکا، بازمانده آزمایش پیوند استخوان و عضله در خاطراتش میگه:

اونها دوبار اینکارو با من کردن، هر بار یکی از پاهام رو جدا کردن، بدون بیهوشی! تنها چیزی که یادم میاد درد شدید و تب زیاد بعد از جراحیه. تا ماه‌ها بعد از جراحی از بدن من عفونت خارج می‌شد.

از سپتامبر 1942 تا دسامبر سال بعدش، در یکی از اردوگاه های مرگ، نازی ها بدون بیهوشی استخوان و عضله زندانیان رو جدا میکردن و به سربازان آسیب دیده پیوند میزدن، اونها تو دادگاه نورنبرگ این کار رو از افتخاراتشون میدونستن! واقعا هم از لحاظ علمی جزو افتخارات بود اما به چه قیمتی؟!


یکی دیگه از آزمایشات بزرگشون، آزمایش یخ زدگی بود که 400 قربانی داشت.

در گزارش زیگموند راشر، پزشک ارتش نازی، مشخص شده که زندانیان رو در آب های سرد قرار میدادن و دمایی که دیگه براشون غیرقابل تحمل بود و دمای مرگشون و مدت زمانی رو که دووم میاوردن، اندازه گیری میکردن.

اینکار رو گاهی 25 بار بر روی یک زندانی انجام میدادن تا بلخره تسلیم شه! توی آزمایش مشابه همین، انسان هارو به صورت عریان ساعت‌ها در دماهای پایین، حدود منفی6 تا منفی7 درجه سانتی گراد یا درون تانک‌های پر از یخ قرار میدن، تا جایی که تقریبا یخ میزدن، بعد از روش های مختلف گرم گردن استفاده میکردن تا ببینن بهترین روش گرم نگه داشتن سربازها در مناطق جنگی سرد چیه!

یکی از محققان این طرح تو اعترافاتش گفته که گاهی مستقیما زندانیان رو داخل آب جوش مینداختن تا گرمای بدنشون رو برگردونن!


در فوریه 1942 در یکی از اردوگاه های مرگ، 1200 نفر را مبتلا به مالاریا کردند و درمانهای مختلف رو روشون امتحان کردن تا ببینن اثر کدوم درمان بهتره، نیمی از افراد این اردوگاه به همین دلیل قربانی شدن.

یکی از معروفترین مطالعات نازی ها، بررسی اثر داروهای آنتی‌بیوتیک سولفونامیدها بود. این داروها امروزه برای درمان خیلی از عفونت‌ها کاربرد دارن.

چیکار میگردن؟ زخم انسان ها رو آغشته به انواع باکتری میکردن و برای شبیه سازی شرایط جنگ، دو طرف زخم رو محکم میبستن به طوریکه جریان خون متوقف بشه، حتی گاهی برای بدتر شدن شرایط زخم، چوب یا شیشه رو به زخم فرو میکردن و بعد از آنتی بیوتیک ها استفاده میکردن تا اثرشون رو ببینن!

فکرش رو بکنید، تو دنیا امروز چندتا دارو ساخته شده یا داره ساخته میشه، ولی حتی برای مطالعات روی حیوانات هم قوانین اخلاقی خودشون رو دارن!

یه آزمایش چندماهه توی سال 1944 انجام دادن تا ببینن چطور میشه آب دریا رو قابل آشامیدن کرد.

شافنیگ، از بازمانده های ارتش نازی میگه:

به زندانی‌ها هیچ چیزی نمیدادن جز آب دریا و اونها از شدت تشنگی به ناچار کف زمین رو لیس میزدن و درنهایت تلف میشدن.

در بخش دیگری از اعترافاتش، اینطور گفته:

من مسئول اشعه ایکس تو اردوگاه بودم، همه‌ی این جنایات رو هم میدیدم ولی توانی برای مقابله نداشتم و یکبار یکی از سربازان ناخواسته شاهد آزمایش راشر بود، راشر متوجه شد و اون رو همراه زندانی ها وارد اتاقک‌های گاز کرد.

اتاقک های گاز خردل تقریبا در تمام اردوگاه‌ها بود. زندانی ها با قرار گرفتن در این اتاق ها دچار سوختگی و زخم های وحشتناکی میشدن و نهایتا درمانهایی روشون انجام میشد تا بفهمن بهترین درمان چیه؟


در اوایل 1942، نیروی هوایی نازی ها در اردوگاه داخائو و به مدیریت راشر، آزمایش عجیب دیگری انجام دادن کهبرای مشخص شدن محدودیت‌های مقاومت انسان طراحی شده بودند.

نتیجه این آزمایشات قرار بود مورد استفاده نیروی هوایی آلمان یا همان لوفت وافه قرار بگیره که از طریق بررسی اثرات شرایط اتمسفری ارتفاع بسیار بالا بر روی انسان صورت گرفت. قربانیان داخل اتاقی قرار گرفته و سپس پزشکان نازی به طور مداوم ارتفاع شبیه سازی شده در آن را افزایش می‌دادن. شرایط درون این اتاق مشابه شرایطی بود که سربازان در هنگام سقوط از ارتفاع 68 هزار پایی تجربه می‌کردند و این آزمایش برای انسان‌ها بسیار خطرناک بود. تقریباً تمام قربانیان اتاق ارتفاع بالا در نتیجه جراحات ناشی از قرار گرفتن در معرض فشار اتمسفری شدید جان می‌باختن.


بخشی از نامه راشر به هنریش هیملردر 5 آوریل:

مرد 37 ساله‌ای چهار دقیقه پس از کاهش اکسیژن شروع به تکان دادن سرش کرد، یک دقیقه بعد دچار گرفتگی عضلات شد. وی پس از آن بیهوش شد و فقط سه بار در دقیقه نفس میکشید تا اینکه 30 دقیقه پس از کمبود اکسیژن تنفسش متوقف شد. سپس قربانی کبود شد و از دهانش کف خارج شد. کالبد شکافی هم یک ساعت بعد انجام شد.

هیملر در پاسخ به این نامه 13 آوریل به راشر دستور داد تا این آزمایش رو بر روی زندانی های محکوم به اعدام انجام بده و اگر زنده موندن، اونها رو برای کار اجباری مادام العمر به اردوگاه های کار اجباری بفرسته!

اینم بهتون بگم که راشر با تلاش برای جلب رضایت هیملر از طریق نشان دادن اینكه با افزایش سن باروری زنان می تواند رشد جمعیت را تسریع كند ، این واقعیت را تبلیغ كرد كه همسرش، كارولین ، حتی پس از رسیدن به سن یائسگی سه فرزند به دنیا آورده است و هیملر از عكسهای خانواده راشر به عنوان تبلیغ استفاده كرد. کارولین در طی چهارمین بارداری خود، هنگام تلاش برای ربودن نوزاد دستگیر شد. بعداً تحقیقات نشان داد که سه فرزند دیگر وی هم یا خریداری شده بودن و یا ربوده. هیملر احساس خیانت کرد و راشر در آوریل 1944 دستگیر شد و بعدها با دستور مستقیم هیملر کشته شد.

یه آزمایش پیچیده دیگه، پیدا کردن راهی برای جلوگیری از خونریزی بود. پیچیده از این نظر که اگر هر یکی از این آزمایش‌ها جواب میداد مسیر علم و تمدن بشری عوض می‌شد؛

یه دارو داشتن از چغندر به اسم polygal، اونو میدادن به زندانی‌ها و بعد به گردن یا قفسه سینه شون شلیک میکردن یا بدون بیهوشی بخشی از بدنشون رو قطع میکردن، فقط واسه اینکه ببینن خونشون بند میاد یا نه تا برای سربازاشون هم از همون استفاده کنن.

اتفاقا راشر از این ماده مقاله هم نوشت، بدون اینکه ذره‌ای اشاره کنه چه اتفاقی افتاده!!! با توجه به دروغ هایی که گفته بود میشه حدس زد که این مقاله هم اطلاعات درستی نداشته!

یکی از پرجمعیت ترین آزمایش ها توسط کارل کلابرگ انجام شد. کلابرگ به دنبال یک روش به صرفه برای عقیم سازی بود. گروه موردعلاقه اش هم خانم های 20 تا 40 ساله ای بود که قبلا یکبار زایمان انجام داده بودن!

از اشعه ایکس یا داروهای تزریقی استفاده میکردن تا راه موثرتر رو پیدا کنن، تعدادی از زن‌ها دچار سوختگی ناشی از اشعه ایکس میشدن و اونهایی که مقاومت میکردن هم در اتاقک گاز خفه میکردن!

ویلیام سیدلمن، استاد دانشگاه تورنتو، در گزارشی گفته:

یکی از پزشکان نازی به نام هرمان استیو، به زنان تاریخ مرگشون رو میگفته تا اثر پریشانی و آسیب روانی رو بر باروری و قاعدگی اونها بررسی کنه! حتی به بعضی از اونها تجاوز میکردن تا بتونن مسیر اسپرم در دستگاه تولیدمثلی زنان رو بررسی کنن.




آزمایشهایی که براتون گفتم تنها بخشی از آزمایش‌های نازی‌ها بر روی انسان‌های بی پناه بوده و البته بخش قابل پخشش!

در مستندات هانریش هیملر، این عبارت دائما تکرار شده، "این تحقیقات با اهداف کاربردی توسط ما انجام می‌شود، و من شخصا مسئولیت تامین افراد جنایتکار که تنها لایق مرگ در اردوگاه های مرگ هستند را برای این تحقیقات برعهده میگیرم."

منظورش همون زنها و کودکان بی گناهه، البته از نظر اونها بخاطر مذهب و ملیت شون لایق مرگ بودن.

بسیاری از افراد در نتیجه این آزمایشات انجام شده توسط نازی ها جان خودشون رو از دست دادن، بقیه هم در نهایت برای بررسی پس از آزمایش‌ها به قتل رسیدن. بازماندگان هم یا دچار نقص شدند یا اختلالات ذهنی و روانی غیرقابل جبران.


همزمان با پایان جنگ جهانی و برگزاری دادگاه نورنبرگ، واقعه ای اتفاق افتاد به اسم Operation paperclip.

ارتش آمریکا تحت یک برنامه مخفی، توسط نیروهاش در جنگ جهانی دوم، بیش از 1600 نفر از دانشمندان، محققان، مهندسان و پزشکان نازی رو طی سال‌های 1945 تا 1959 به ایالات متحده آورد و اونها رو به عنوان کارمند دولتش استخدام کرد. از جمله شون والتر شیبر شیمیدان بود که در اردوگاه مرگ مانتهاوزن، آزمایشاتی رو روی انسان ها انجام داد و جان هزاران نفر رو گرفت. اون در یکی از آزمایشاتش، به 150 نفر از زندانیان خمیری تهیه شده از لباس های کهنه رو به عنوان غذا داد و تقریبا همه این افراد جان خودشون رو از دست دادن. والتر بعد از انتقال به آمریکا با صنایع نظامی همکاری کرد و در طی 10 سال نقش مهمی رو در پیشبرد برنامه سلاح‌های شیمیایی ایالات متحده آمریکا ایفا کرد.

البته شوروی هم بیکار ننشست و 2200 نقر از متخصصان نازی هم به شوروی پناهنده شدن، اونم فقط در طی یک شب.

این یعنی چی؟ یعنی این جنایتکاران غایب بزرگ دادگاه نورنبرگ بودن و برای اون آزمایش‌های فجیع، مجازات نشدن. این یعنی قدرت‌های اون زمان همچین تفاوتی با هم نداشتن هر کس به فکر منافع خودش بود وگرنه این انسان‌ها رو اگر 1000 بار هم اعدام می‌کردن کم بود. نه تنها مجازات نشدن بلکه بهشون زندگی راحتی دادن تا انتقال دانش فنی رو هم انجام بدن!

پیشرفت‌های علمی و نظامی حال حاضر دنیا بخش زیادیش مربوط و مدیون تحقیقات نازی‌ها بود

بعد از پایان جنگ جهانی کشورهای پیروز با در خدمت گرفتن نیروهای آلمانی در ازای نجات اون‌ها از مرگ حتمی تونستن تکنولوژی پیشرفته نازی‌ها رو به کشورهای خودشون منتقل کنن. برای مثال طراحی و ساخت جنگنده‌های سری f در ارتش ایالات متحده حاصل ادامه ایده ها و دانش نظانی صنایع هوایی ss بود.

از موضوع اصلی خودمون دور نشیم، این پیشرفت‌ها به چه قیمت بود؟ به قیمت جان انسان‌های بی‌گناه که به عنوان موش آزمایشگاهی تلف میشدن.



اگر یادتون باشه توی اپیزود سوم از فصل اول، براتون کامل توضیح دادیم که صفر تا صد ساخت یه دارو یا واکسن جدید چطوریه و مطالعات پیش بالینی و بالینی این پروژه به چه صورته!

شاید الان براتون ملموس تر باشه که چرا انقدر سخت گیری صورت میگیره! هدف از پیشرفت علم زندگی بهتر و با کیفیت تر برای بشر عه و این هدف نباید یه وقت با نابودی زندگی همراه باشه.


یه دادگاه کوچیک در سال 1947 یعنی 2 سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم در ایالات متحده آمریکا تحت عنوان دادگاه پزشکان برگزار شد، در این دادگاه پزشکان گفتن که مگه برای مطالعات انسانی قانونی وجود داره؟ اگه نداره که پس ما به دنیا خیلی لطف هم کردیم! این تلنگر شاید خیلی دیر و با هزینه‌ای گزاف زده شد اما بالاخره همه متوجه شدن که تحقیقات علمی باید دارای یه سری اصول و اخلاق و قانون باشه، هر چند شاید این قوانین در بعضی جاها محدود کننده باشه، اما ضروریه.

بعد از این دادگاه، دکتر الکساندر و دکتر کونوی، یک تفاهم نامه ایجاد کردند به نام کد نورنبرگ.


این آیین‌نامه اصول اولیه اخلاقی رو در امور پزشکی مشخص می‌کنه و شامل 10 بند زیره:

  • ضروری و اساسی بودن رضایت و داوطلب‌بودن فرد مورد آزمایش یعنی به زور کسی رو آزمایش نمیشه کرد
  • لزوم سودمندی مطالعه و پرهیز از روش‌های ذاتاً تصادفی و نالازم، مثلا مطالعه برای سلاح کشتار جمعی نباید باشه؛ یه چیزی باشه پسفردا که جواب داد، دعا به جون پدر و مادر محقق کنن
  • متکی‌بودن بر مبانی علمی و تجربیات قبلی
  • پرهیز از هرگونه آزار و اذیت جسمی و روانی غیرضرور
  • نداشتن خطر مرگ یا معلولیت
  • خطرپذیری متناسب با نتیجه
  • فراهم‌آوردن زمینه‌های لازم برای محافظت از افراد مورد مطالعه
  • لزوم صلاحیت علمی پژوهشگران و داشتن مهارت لازم
  • آزاد گذاشتن افراد برای خروج از مطالعه
  • آمادگی برای پایان دادن مطالعه در هر زمان که نیاز باشد توسط فرد مسئول تحقیق

قوانین نورنبرگ تا امروز، مهمترین بخش انجام مطالعات پزشکیه و بدون تایید اون، هیچ مطالعه ای ممکن نیست.

اگر حافظه تون یاری کنه در سال قبل میلادی همزمان با سرعت گرفتن کارآزمایی های بالینی واکسن‌های مختلف کرونا صحبت از این شد که قراره بخشی از جامعه هدف واکسن اسپوتنیک روسی و سینوفارم و سینووک چینی ایرانی ها باشن و در فضای مجازی کلی داستان درست شد که ایرانی‌ها موش آزمایشگاهی کشورهای دیگر نمی‌شوند و ...

همین جو و خواسته عمومی باعث شد وزارت بهداشت این قضیه رو کلا تکذیب کنه و اعلام کنه در هیچ مطالعه بالینی شرکت نخواهد کرد

کشور امارات متحده عربی و بسیاری از کشورهای منطقه با بررسی علمی قضیه و به دور از سیاسی کاری در مطالعات شرکتهای چینی و روسی و انگلیسی شرکت کردن و ریسک خطرات اون رو به جون خریدن و همین عامل باعث شد که امارات متحده عربی الان بیشترین درصد واکسیناسیون گچکرونا رو در دنیا داشته باشه و بعد از اون‌ها اسراییل قرار داره که اونها هم در مطالعات بالینی واکسن فایزر آمریکا شرکت کردن.

حالا همون عده که میگفتن چرا میخوایم موش آزمایشگاهی کشورهای دیگه بشیم میگن چرا ما سرعت واکسیناسیونمون کنده؟ خب معلومه که شرکت‌ها با کشورهایی که در مطالعاتشون شرکت کردن روابط بهتری دارن و زودتر به اونها واکسن میفروشن.

و این شد که در دنیای امروز، همه مطالعات حوزه علوم پزشکی، تا قبل از گرفتن کد اخلاقی، مجاز به شروع کار نیستن.




شاید این جمله معروف رو ما ایرانی ها که دومین جنگ طولانی قرن 20 بعد از جنگ ویتنام یعنی جنگ 8 ساله با رژیم بعث عراق رو پشت سر گداشتیم بیشتر درک کنیم:

شاید فقط برخورد یک شهاب‌سنگ غول‌آسا، یا هجوم زامبی‌ها و آدم‌فضایی‌ها بتونه زندگیِ بشر رو بیش از جنگ جهانی دوم تغییر بده. جنگی که در اون صدمیلیون سرباز جنگیدند و بیش از هر ستیزِ دیگری در طول تاریخ کشته و زخمی بر جای گذاشت. اما این‌ها سطحی‌ترین تأثیرات این جنگه. ترس‌ها، امیدها، آرمان‌شهرها و ویران‌شهرهایی که این جنگ در ذهنِ انسان‌ها کاشت یا خراب کرد، هنوز که هنوزه بر زندگی ما تأثیر داره.




بقیه قسمت‌های پادکست پاددارو را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید:

https://castbox.fm/episode/S02E04---Nuremberg-Code-(کد-نورنبرگ)-id4498935-id413853516?utm_source=virgool&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=S02E04%20-%20Nuremberg%20Code%20(%DA%A9%D8%AF%20%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%86%D8%A8%D8%B1%DA%AF)-CastBox_FM