اطمینان در چهره


چهره خیلی مهم است.

هیچ چیز به اندازه صورت مشخص نمی کند که ما چطور آدمی هستیم.



شخصیت ما تا حد زیادی از روی چهره مان توسط دیگران براشت می شود.

انسان معمولا به دنبال این بوده که چهره خود را بهتر کند. چون می خواهد تاثیر بهتری بر دیگران بگذارد.


چشم، ابرو، لب و دهان، ریش و سبیل، موها … همه این ها اجزایی از چهره هستند که به ویژه دردهه های اخیر خیلی مورد توجه قرار گرفتند و انسان به این نتیجه رسید که می تواند آنها را تغییر دهد تا بهتر دیده شود.

ما به اجزای صورت خیلی توجه کردیم، ولی چیزی که کمتر در مورد آن اطلاعات داریم، احساس غالب چهره است.


هر چهره ای یک احساس غالب دارد که در برخورد نخست بیشترین تاثیر را روی دیگران می گذارد.

احساس غالب بعضی چهره ها اضطراب است.


برخی غم، دیگران هم خشم، نفرت، تردید، اطمینان یا آرامش و …


این حس ها خیلی سریع در روابط اجتماعی دریافت می شوند. پیش از این که فرصت داشته باشیم صحبت کنیم یا با رفتار و توانایی هایمان خودمان را نشان دهیم.

این حس ها یادگار سال های اول زندگی هستند،

جزئی از زیبایی چهره ما بوده،

تغییر آنها بسیار سخت است.


اگر ما از کودکی در محیطی بزرگ شدیم که آرامش را حس نکردیم، مشکل است که این نبود آرامش را از چهره مان پاک کنیم.

البته ما خودمان را کمتر از دیگران می بینیم!

به همین دلیل خیلی متوجه اثر احساس غالب چهره مان نیستیم.

ولی این که چیزی در آگاهی ما وجود ندارد، به این معنا نیست که ما آن را نمی دانیم و بر آنچه که ما هستیم اثری ندارد.

چون به گفته حضرت فروید دو سوم وجود انسان دور از دسترس آگاهی اوست.

بله! ما خودمان را در برخوردهای روزمره نمی بینیم، ولی در عکس ها به چهره مان دقت می کنیم و این نبود آرامش و اطمینان باعث می شود خیلی از عکس هایمان را پاک کنیم.

ما جذب افرادی می شویم در چهره شان اطمینان حس می شود و تحت تاثیر آنها قرار می گیریم.

بیشتر ما ناخودآگاه سعی می کنیم که اضطراب و ناامنی را از چهره مان دور کنیم،


به همین خاطر اخم می کنیم،

ژست می گیریم،

کمتر ارتباط چشمی برقرار می کنیم

و برای جبران اطمینانی که در چهره مان نیست، از غرور کمک می گیریم.


غرور یکی از روش هاست برای دستیابی به تعادل،

برای افرادی که عمیقا احساس ناامنی و عدم اطمینان دارند.

افرادی که خوشان در داشتن این همه اضطراب نقشی ندارند، چون یادگار دوران کودکی شان است…